Saturday, Jul 12, 2025

صفحه نخست » جنگ، جنگ گفتمان‌ها هم هست، اکبر کرمی

Akbar_Karami_4.jpgجنگ ایران و اسراییل یک‌بار دیگر گفت‌وگو‌ها بر سر سیاست و رام‌یاری را در ایران و در میان ایرانیان اندیشمند برجسته کرده است؛ گفت‌وگو‌هایی که اگر از گفت‌وگوها ی خودمانی و خانه‌‌گی فراتر رود و به گفتمان‌ها ی جهانی بپیوندد، این جنگ به هرجا که برسد شاید بتواند دریافت ما را از سیاست و رام‌یاری دگرگون و پالوده کند.
در گفتمان‌ها ی خودمانی گروهی گرفتار گفتمان حق‌وناحق (حق‌داشتن) هستند و ناچار حتا اگر برانداز باشند، سرانجام به دام جمهوری اسلامی می‌افتند و از زبانی همانند در نقد اسراییل و نکوهش رفتار آن بهره می‌برند! آن‌ها تنها به این نکته چشم‌دارند که رفتار اسراییل بیرون از چهارچوب هم‌سویی‌ها ی جهانی و میان‌کشوری است. این گروه چندان هم بی‌پایه سخن نمی‌گویند؛ هرچند در خطایی آشکار غلتیده‌اند! چه، داور و داوری بر حق‌وحقوق در این گفتمان جهانی به نهادی سپرده‌شده است که کشورهایی همانند آمریکا در آن از حقوقی ویژه برخوردارند؛ و می‌توانند همه ی حساب‌وکتاب‌ها ی حقوقی را از روی میز بردارند.
اگر کسانی بخواهند این دژگویی را ادامه دهند و در واسنجی این حق‌ها ی ویژه به آن‌‌جا برسند که پا ی یک حق دیگر را به‌میان بکشند، آشکارا گرفتار نادانی ی چندلایه‌اند؛ و در بنیادها دریافت مناسب و درخوری از حق‌وحقوق و امکان‌ها و ناامکان‌ها ی آن ندارند. حقوق در این گفتمان خودپا و خودبسنده نیست؛ و نمی‌تواند باشد. حق در معنا ی (حق‌داشتن) برآمد ریختی از هم‌سویی، هم‌پویی و هم‌رایی است. برآمدکار اگر گفتمانی بخواهد آن متن‌ها و هم‌رایی‌ها را بچالد، در بنیادها از گفتمان حق‌داشتن درآمده است.
و بیش‌تر در گفتمان حق‌داشتن هر برداشت، انگاره و نگرمانی از حق، برآمد و ایستاده روی پا ی دریافت و‌ نگرمانی از قدرت است؛ قدرتی که باید کاربست حق را آماج خود قرار دهد. به زبان دیگر هر نگرمانی از حق‌داشتن خود فرزند و نورزاد نگرمانی از قدرت است.

در برابر این گفتمان دم‌بریده گروهی به جا ی حق‌داشتن به حق در معنا ی درست‌ونادرست (حق‌بودن) چسبیده‌اند و لابد ناخواسته از جهان نوین و ارزش‌ها و یابش‌ها ی آن چشم‌پوشیده‌اند. چه، جهان نوین پس از نوینش از گفتمان درست‌ونادرست که ستون‌فقرات جهان افلاتونی بود و گردانش و رایانش آن را در دست پرتوان یک دیگری ی بزرگ می‌گذاشت، بیرون آمده است. پس‌از نوینش دیگری ی بزرگ همه‌چیزدان و همه‌چیزتوان مرده است و قرار است آدمیان جا ی آن و روی پاها ی خود ب‌ایستند. این گفتمان بسیار تنگ و تخته‌بند پسند و هم‌رایی ی کسانی شده است که در آن گفتمان می‌زیند. و لابد بیرون از آن چهارچوب راست‌وناراست در بنیادها بی‌معنا می‌شود. یعنی گفتمان راست‌وناراست (حق‌بودن) هم گفتمانی خودپا و خودبسنده نیست. گفتمان حق‌بودن‌ اگر آلوده به بنیادگرایی و مطلق‌اندیشی شود به راست‌کیشی و بدخیمی می‌انجامد و اگر هرزاندیشانه پی‌گرفته شود، چیزی از راست‌ودرست نمی‌ماند که جایی برای چانه‌‌زدن بگذارد.

به باور و داور ی من (که برآمد شاهین جهان جدید است، دست‌کم تا جایی که من گشته‌ام و یافته‌ام) در گفت‌وگو بر سر جنگ ایران و اسراییل هم درست‌ونادرست (به‌طور نمونه در دانش‌گاه) اهمیت دارد و هم حق‌وناحق (به‌طور نمونه در دادگاه)، اما شوربختانه در سیاست و‌ جنگ که ادامه ی آن است، هیچ‌کدام چندان تعیین‌کننده، خودبسنده و مهم نیستند. در سیاست خواست (پسند) و توانست (قدرت) اهمیت دارد. شگفت‌انگیز است که حتا در دانش‌گاه و دادگاه هم در پایان این قدرت است که حرف آخر را می‌زند. قدرت بنیاد سیاست (رام‌یاری و شهریاری) و جامعه (هم‌بودمان) است. شوربختانه نیکلو دی‌ برناردو دی ماکیاول (۱۴۶۹-۱۵۲۷) و توماس هابز (۱۵۸۸- ۱۶۷۹) در ایران هنوز و هم‌چنان ناشناخته اند و سیاست هنوز برای بسیاری از ایرانیان در بنیادها دریافت و کشف نشده است.
گفتمان‌ها ی درست‌ونادرست، حق‌وناحق و هزارویک گفتمان دیگر البته در خواست‌ها، پسند‌ها و توانایی‌ها ی سیاست‌مدارها و سیاست‌گذارها خودنمایی خواهد کرد؛ و مهر خود را بر تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها خواهند زد. اما پویش قدرت بسیار پیچیده و لایه‌لایه‌ است؛ و سیاست را نمی‌توان به درست‌یانادرست و حق‌یاناحق فروکشاند؛ و از همین روست که سپهر سیاست را پادشاه سپهرها ی دیگر (و پهنه ی پهنه‌ها) نامیده‌اند.

از این گوشه اگر به رام‌یاری ی فربودین و سیاست واقع‌گرایانه (Real politics) نگاه کنیم؛ سیاست‌مدارها و کشورها در سپهر سیاست باید لقمه‌هایی به اندازه ی دهان خود بردارند. یعنی لقمه‌ای که حق ماست؛ یا خوردن آن درست است، گاهی ما را خفه خواهد کرد. این همان پیچیده‌گی ی سیاست است‌ که قرار است سیاست‌مدارها ی ملی و کاربلد بگشایند و از دل آن سودها و زیان‌ها ی ملی را بازیابند. این پندار و نگرمان در حوالی جنگ‌جهانی دوم از سو ی کسانی همانند ادوارد هالت کار (ای اچ کار ۱۸۸۲-۱۹۸۳) و هانس یوآخیم مورگانتا (۱۹۰۴-۱۹۸۰) پیش گذاشته شد. سپس این جان جوزف مرشایمر (۱۹۴۸) آمریکایی بود که پیش‌تر رفت و به جا ی پندار ایستاده‌گی (تدافع) واقع‌بینانه (کنت والتز) تازش (تهاجم) واقع‌بینانه را گذاشت.

فشرده کنم سیاست فرزانه‌گی در توانایی است که از هر گفتمانی بهره خواهد گرفت، تا سودها ی ملی را در جهانی که هنوز آشوب‌ناک است، بیش‌تر و زیان‌ها ی ملی را کم‌تر کند. همین فرزانه‌گی است که در درون (و در آینده در بیرون از) کشور ادامه پیدا می‌کند و سرانجام دولتی ملی و مردم‌سالار بالا می‌آورد. کسانی که از واقع‌بینی سیاسی در بیرون یا درون برخوردار نیستند، ناگزیر و ساده‌اندیشانه برانداز این ساختارها و‌ گفتارها خواهند شد. و از گفتمان‌هایی همانند حق‌داشتن یا حق‌بودن بهره خواهند برد تا نبود و کم‌بود فرزانه‌گی ی سیاسی خود را پنهان کنند. زیرا حق و درست نام دیگر «قدرت» است: و در نبود مردم‌سالاری آن‌کس که قدرت‌مند است بر حق‌وناحق و راست‌ونادرست هم داوری خواهد کرد. زیرا «قدرت» نام‌ دیگر «داوری» است؛ و مردم‌سالاری یعنی ملیدن (ملی کردن) قدرت و داوری.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy