پاککردن صورتمسئله، نه حل معما
آقای اسماعیل نوریعلا در مقالهای با عنوان «معمای رضا پهلوی» که در وبسایت «گویانیوز» منتشر شده، عمدتاً کوشیهاند بهجای پاسخ به نقدهای مطرحشده دربارهی رضا پهلوی، از او دفاع کرده و منتقدانش را متهم به جانبداری و بیانصافی کنند. در ابتدای مقاله، با اشاره به مجموعهای از انتقادهایی که علیه رضا پهلوی مطرح شدهاند، بهجای پرداختن به محتوای این نقدها، این پرسش را مطرح میکنند که چرا منتقدان صرفاً رضا پهلوی را هدف قرار میدهند و دیگر چهرههای سیاسی را نادیده میگیرند؟
عنوان مقاله، در ابتدا این انتظار را ایجاد میکند که نویسنده قصد دارد تحلیلی جدی از موقعیت رضا پهلوی ارائه دهد. اما در عمل، آنچه عرضه میشود نه تحلیلی برای درک موقعیت رضا پهلوی است و نه پاسخی به انتقادها. مقاله عملاً به تکرار یک پرسش تقلیل یافته است: چرا منتقدان صرفاً رضا پهلوی را هدف قرار میدهند و نه دیگران؟ و بهنوعی از مواجهه با واقعیت طفره میرود.
جالب آنکه خود نویسنده فهرستی از انتقادها را برمیشمارد، بیآنکه آنها را رد یا تحلیل کند؛ بلکه گاه تلویحاً درستی آنها را نیز میپذیرد. همین امر بهتنهایی نشان میدهد که این انتقادها جدی هستند و دستکم شایستهی بررسیاند. اگر هم این انتقادها را نادرست میداند، چرا تلاشی برای رد مستند آنها در مقاله دیده نمیشود؟ و اگر برخی از آنها را وارد میداند، چرا بهجای بررسی یا ارائهی راهحل، تنها به منتقدان میتازد؟
افزون بر این، ادعای نویسنده مبنی بر «نادیده گرفتن دیگران» نیز محل تأمل است. آیا چهرههایی چون مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون یا نسرین ستوده مدعی رهبری، پدر ملت بودن یا شرکت در همایشهای گذار بودهاند؟ طبیعتاً، ادعای رهبری، موقعیتسازی رسانهای و حضور در مجامع بینالمللی، سطحی متفاوت از نقد را نیز در پی دارد.
در نهایت، مقاله نه تحلیل است و نه دفاعی اخلاقی. آنچه عرضه شده، تلاشی است برای انحراف افکار عمومی از نقدهای اساسی به پروژهی رضا پهلوی. اما خوانندهی آگاه بهخوبی درمییابد که این شیوهی مواجهه، نه مسئله را حل میکند و نه اعتماد عمومی را جلب.
فهرست مختصری از انتقاداتی که آقای نوریعلا از قول دیگران برشمردهاند:
- رضا پهلوی تحصیلات و دانش چندانی ندارد و نمیتواند افکارش را بهصورتی منسجم جمعبندی کند.
- رضا پهلوی در عمرش کار نکرده تا مدیریت بیاموزد و توان گرداندن هیچ تشکیلاتی را ندارد.
- رضا پهلوی ذاتاً آدمی تنپرور و خوشگذران است که با پولهای باقیمانده از پدرش زندگی میکند.
- رضا پهلوی تسلطی بر همسر و دخترانش ندارد.
- رضا پهلوی در میان اکثریت بزرگی از مردم ایران پایگاهی ندارد. مردم به فراخوانهایش اعتنا نمیکنند و او نتوانسته است تظاهرات بزرگی را--چه در خارج و چه در داخل--شکل دهد.
آیا آقای نوریعلا واقعاً بر این باورند که هیچیک از این انتقادات وارد نیست؟ اگر چنین است، چرا در تمام مقاله حتی یک تلاش برای رد مستدل آنها دیده نمیشود؟ و اگر دستکم برخی از این انتقادات را قابل تأمل میدانند--که نحوهی نگارششان چنین مینماید--چرا بهجای ورود به بررسی آنها، صرفاً مخاطبان منتقد را هدف میگیرند؟ این شیوهی مواجهه، نه دفاع است و نه تحلیل، بلکه نوعی دور زدن آگاهانهی واقعیت است.
گذشته از این، فهرستی که ایشان ارائه کردهاند، تنها بخش کوچکی از نقدهاییست که امروز علیه پروژهی سیاسی رضا پهلوی مطرح میشود. بهراحتی میتوان ازجمله به مواردی اشاره کرد که یا اساساً در مقالهی آقای نوریعلا نیامدهاند، یا عامدانه از آن حذف شدهاند:
- ماجرای استقبال و حمایت از حمله نظامی اسرائیل و آمریکا در ایران
- فقدان پاسخگویی مستقیم به مردم یا رسانهها
- روابط مبهم با محافل خاص در داخل و خارج
- تلاش برای رهبری بیپایه در غیاب هرگونه کارنامهی سیاسی
- روابط صمیمانه با فاشیستهائی همچون نتانیاهو و تشرف به دین یهود
- سکوت در برابر حمایت مشکوک محافل امنیتی و نظامی غربی یا حتی بازیگران داخلی چون بدنههای خاص در سپاه
- پروژههای شکستخوردهای نظیر شورای ملی ایران، ققنوس، میثاق نوین، کمپین وکالت، کمپین مونیخ...
- و در نهایت، تلاشهای رسانهای گسترده برای القای یک جایگزین رهبری، بدون هیچ کارنامهی سیاسی یا برنامهی اجرایی روشن.
- البته این لیست بسیار طویلتر از این است: از جمله موضوع هواداران شاهاللهی وی، شعارهای مرگطلبانه آنها، برخی مشاوران ساواکی وی و ...
آیا چنین حجم گستردهای از نقدها، که نه تنها در فضای سیاسی، بلکه در افکار عمومی نیز جاریست، واقعاً قابل چشمپوشیست؟ اگر قرار باشد کسی بهراستی از «معمای رضا پهلوی» بنویسد، نهتنها باید این موارد را نادیده نگیرد، بلکه موظف است با صداقت به بررسی آنها بپردازد--نه آنکه صورتمسئله را ناتمام ترسیم کرده و سپس همان صورتِ ناقص را از میدان خارج سازد.