برگردان: علی شبان
اشاره:
واقعیت حزب ِ چپ فرانسه و جنبشی را که ژان لوک ملانشون سالهاست رهبری میکند، برای نخستین بار زیر ذره بین دو روزنامه نگار فرانسوی با اثری مستدل و پژوهشی عمیق و مستند رفته است. و پرده از تصویر سیاسی آن و بهره برداری از یک سیستم پوپولیستی برداشته است.
فیلیپ مارلیر Philippe Marlière اندیشمند سیاسی ۵۹ ساله فرانسوی، استاد علوم سیاسی دانشگاه لندن University College London و پژوهشگر در زمینههای سوسیال دموکراسی، چپ ِ رادیکال و ایدئولوژی جمهوری خواهانه در فرانسه است. و بیست سال از عمر خود را به فعالیت در حزب سوسیالیست این کشور گذاشت. او دهها کتاب به زبانهای انگلیسی و فرانسه در زمینه ی چپ ِ فرانسه منتشر کرده است. در مقالهای برای «لوموند»، از سکوت گروه های چپ پس از افشاگری های کتاب La Meute [ دستهای از سگ های دونده که برای شکار آموزش دیده اند. ] و نقش حزب چپ ِ «فرانسه تسلیم ناپذیر» در آفرینش شخصیت سازی از رهبر آن، انتقاد می کند. و تأکید او بر این است که « تاکنون هیچ حزب سیاسی ی فاقد دموکراسی داخلی، [ در فرانسه] نتوانسته است چپ ها را دور خود جمع کند».
La Meute در ۳۵۲ برگ، کتابی پژوهشگرانه است که شارلوت بلایش Charlotte Belaiche از روزنامه لیبراسیون و اولیویه پِرو Olivier Pérou از لوموند [ دو روزنامه نگار و روزنامه هایی که راست گرا نیستند] در ۷ ماه مه ۲۰۲۵، عملکرد و ساز و کار جاری در حزب چپ «فرانسه تسلیم ناپذیر» و رهبر آن را در چارچوب رَویه ای هِرم گونه، شخصیت آفرینی های مطلق و رهبری اقتدارگرایانه نشان می دهد. و جای شگفتی نیست که این اثر پر ارزش، در رده ی کتابهای پُر فروش در فرانسه قرار گرفت و هفته ها، موضوع ِ بحث شبکههای تلویزیونی و سایر رسانه ها بود. ژان لوک ملانشون، یکی از چهرههای جنجالی چپ از زمان ِ ترک حزب سوسیالیست فرانسه در سال ۲۰۰۸ است. او موفق به ایجاد یک دستگاه نظامی ی کاملاً وفا دار به خود شده است، که گاهی اوقات به قیمت تکفیر عمومی و پاکسازی فعالان درون حربی می انجامد.
این دو ویژه کار ِملانشونیسم، ، در پژوهش ِ عمیق خود، که حاصل دوسال کار و مصاحبه با بیش از دویست نفر است، عملکرد حزب « فرانسه تسلیم ناپذیر» ( LFI) را توصیف می کنند. « جایی که هر اختلاف نظری به عنوان خیانت تلقی می شود، جایی که مخالفت تحمل نمی شود، و جایی که، خشونت ِ کلام، هنجاری پذیرفته شده است». (گزیده ای از متن کتاب).
سیستم ِ بکار برده شده؛ که هدف وسیله را توجیه می کند، بدیهی است مزایایی دارد : پیروزی در به دست آوردن ِ نتایج خوب ِ انتخاباتی، گویای همه چیز است. بنا براین قدرت ِ جذب ِ حزب « فرانسه تسلیم ناپذیر» که توسط استعداد غیر قابل انکار ژان لوک ملانشون [ رهبر آن] هدایت میشود نیز همین را نشان می دهد. و در اینجاست که یک پرسش اساسی پیش روی ماست : آیا این شیوه عملکرد ِ اقتدار گرایانه، دیر یا زود ثمره ی بد خود را نشان خواهد داد؟ برای مثال : عقب نشینی های ملانشون در مورد سکولاریسم، موضع گیری های پر ابهام در نقش پوتین به حمله و تصرف ِ بخشی از خاک اوکراین، سوءاستفاده ی ابزاری از جنگ اسرائیل - فلسطین برای بهره برداری بیشتر و جلب و جذب رأی دهندگان انتخاباتی و انکار یهود ستیزی در فرانسه ، همه و همه ی اینها، این گمانه زنی ها را قوت و استحکام میبخشند که پاسخ به پرسش بالا میتواند مثبت باشد.
و کتاب ِ این دو روزنامهنگار ، ما را با توصیف ِ سیستمی روبرو میکند که فقط یک هدف دارد : به دست آوردن جام ریاست جمهوری. از این رو، پرسشی که خواننده کتاب باید از خود بپرسد تا ترسهایی که رهبر شورشی در بخشی از رأی دهندگان، از جمله در چپ، ایجاد کرده است، درک کند. و پرسش اصلی این است : اگر ملانشون وارد کاخ اِلیزه شود، چنین رویه هایی به چه چیزی منجر خواهد شد؟ ع.ش
***
و اینک مقاله ی فیلیپ مارلیر را با عنوان « ملانشون، زاده ی یک چپ ترسو، بوروکرات و بی آرمان است» ؛ که در لوموند ۱۳ مه ۲۰۲۵ منتشر شده است، میخوانیم :
به استثنای دبیر ملی حزب کمونیست فرانسه که ادعا کرد «رفتار رهبری حزب - فرانسه تسلیم ناپذیر- نزدیک به روشی فرقه گرایانه بوده است»، خویشتن داری از سوی چپ ِ فرانسه به دو دلیل اصلی خود را نشان داد : ترس از دژی که توسط هواداران ِ حزب فرانسه تسلیم ناپذیر میتواند نمودار شود و گذشته از این، نا خشنود کردن شریک چپ گرایی [ چون ملانشون] که از انتقام گیری او بیم دارند. و در این میان، دیر ملی حزب اِکولوژیست های فرانسه [ همپالکی احزاب چپ در فرانسه]، تأکید کرد که پیامکی از ملانشون دریافت کرده است که میگوید : « [مقداری] را که شایسته آن هستی، برایت ارسال خواهیم کرد» [ تهدید برای سکوت آنها در دفاع از حزبش]. از این دست پیامهای ارعاب کننده، خشونت زا و اکثراً جنسیت زده فراوان هستند.با این حال، اکثر رهبران و فعالان چپ گرا که قربانی آن بوده اند، همچنان سکوت می کنند.
« فرانسه تسلیم ناپذیر»، یک جنبش ِ وابسته ِ به « کیش ِ شخصیت» است، که برای واجد شرایط کردن رهبرش در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۷ فرانسه، طراحی شده بود. و خود را «پوپولیست» ورهبرش را پر شور و حرارت میداند. در حالیکه اند یشمندان علوم سیاسی این روش ِ را غیر دموکراتیک دانسته اند؛ عدهای از آنها این روش را به دو بخش تقسیم میکنند : تشکیلات سازمان یافته بر پایه ی تفکر «لنینیستی» Léniniste که با نوع حاکمیت جمهوری پنجم [ رژیم حاکم در فرانسه از۴ اکتبر ۱۹۵۸ ] سازگاری نشان می دهد. و میتواند روی فضای رسانه ای جدید( شبکههای اجتماعی) حساب کند. و بر همه ی اینها باید تغییر شکل قابل توجه ی مبارزه گری را نیز افزود.که «آبکی» تر و ناپایدار تر از گذشته است. و درست در همین جاست که رهبر ِ مصمم، کاریزماتیک و آیند ه نگر ِ چپ فرانسه خود را با ساختارهای جدید ِ بازی و نهاد های سیاسی، همراه نشان می دهد.و این عملیات اقتدار گرایانه که قطعاً از نظر اخلاقی پرسش برانگیز است، توجیه پذیر می شود. زیرا موفقیت انتخاباتی را میتواند به همراه داشته باشد.
پایگاه ضعیف محلی
لازم است به دو گزاره که شایسته ی بررسی انتقادی هستند نگاهی بیاندازیم : از یک سو مخالفت ملانشون با «جمهوری سلطنتی» (عنوانی که او به رژیم ِ کنونی حاکم در فرانسه می دهد.) و از شیوه ی کار ضد دموکراتیک آن انتقاد می کند؛ و از سوی دیگر، پذیرش بدون تردید او از رفتار خشونت آمیزی که دارد و هرگونه تبادل دموکراتیک با شرکای چپ گرای خودرا رد می کند. این دو وجه، متناقض بنظر میرسند.هیچ حزب سیاسی ی فاقد دموکراسی داخلی نتوانسته است چپ ها را در فرانسه متحد کند. همانگونه که تاریخ ِ حزب کمونیست فرانسه در گذشته، آنرا نشان داده است :حزبی که مدتها ماهیت استالینیستی داشت اما در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بود؛ در حالیکه حزب « فرانسه تسلیم نا پذیر» فاقد آنست.
گذشته ازاین، اثر بخشی این شیوه ی استبدادی اثبات نشده است : در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، رهبر حزب چپ ِ «فرانسه تسلیم ناپذیر» که چپ گرا تر، مصمم تر و از نظر پوشش رسانه ای قانع کننده تر بنظر می رسید، در مرحله ی نهایی ناچاراً از یک رأی مفید [ استراتژیک] بهره گرفت. و نتایج انتخابات میان دوره ای برای این حزب که در بسیاری از بخش ها، پایگاه ضعیفی دارد، پیش پا افتاده و اندک است و گاهی از ده درصد گذرنمی کند.
حزب چپ ِ فرانسه قصد دارد نامزدی را انتخاب کند که سه بار در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه شکست خورده است. ملانشون تنها نامزد بالقوه است که در میان حزب های راست و چپ فرانسه، قطعاً در دور دوم توسط حزب « گرد هم آیی ملی [ حزب راست افراطی ] شکست خواهد خورد.نظر سنجی ها همچنین نشان میدهند که او «برای دموکراسی خطرناک تر» از حزب راست افراطی است. بنابراین، برای جلوگیری از پیروزی حزب راست افراطی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، جلوگیری از راهیابی ملانشون به دور دوم ضروری است.
یک عنصر مهم وجود دارد که مفسران، روزنامه نگاران و دانشگاهیان همگی از آن غافل میشوند : ژان لوک ملانشون هنگام تاسیس حزب چپ افراطی در سال ۲۰۱۶ در سیاست متولد نشده بود. او در سالهای ۱۹۷۴-۲۰۰۸، عضو پر سابقه در حزب سوسیالیست ( P S) در فرانسه بود؛ حزبی که ملانشون حرفه سیاسی خود را مدیون آنست.فعالان چپ سوسیالیست تمایلات استبداد مابانه و خشمگین او را به یاد دارند. بنابراین رویاروئی او با شرایط جدید سیاسی نبود که استراتژی هِرم گونه ِ او را نشان می دهد، بلکه یک ویژگی از یک منِش و رفتار شخصی او ست.
اندیشهای که به دلخواه تغییر میکند
آنهائی که رهبر چپ ِ افراطی فرانسه را از دوران سوسیالیستی اش می شناسند؛می دانند که حرفه سیاسی و ایدههای او بسیار پُر پیچ و خم و سازش گرا تر از روایتی است که امروز از او می بینید. ار دهه ۱۹۹۰، او به نوبت؛ یک « پرستنده ی خستگی ناپذیر میتران [رئیس جمهورسوسیالیست فرانسه ۱۹۸۱-۱۹۹۵]، یک جمهوری خواه سکولار، یک طرفدار اروپا و پیمان همکاری های پارلمان اروپا، نزدیک به صهیونیسم و اسرائیل، یک سوسیال دموکرات چپ گرا که معتقد به آزاد اندیشی و داشتن حق ِ «اسلام هراسی» و سپس از ۲۰۱۶،یک انقلابی تازه کار طرفدار فلسطین می شود.تفکر سیاسی رهبر حزب چپ فرانسه، که در مورد اکثر سیاستمداران حرفهای نیز دیده می شود؛ به دلخواه قابل تجدید نظر است. تنها تداوم بیش از چهل سال اقتدارگرایی هولناک او، عطش او برای به رسمیت شناخته شدن ِ اجتماعی ، فکری و تمایل به قرار گرفتن در کانون توجه [ سیاسی - مطبوعاتی ] بوده است.
چپ چگونه به این نقطه رسید؟ ملانشون پس از ترک ِ حزب سوسیالیست در سال ۲۰۰۸، ماهرانه روی فروپاشی آن شرط بندی کرد. حضور رسانه ای پر سر و صدای اوبر پایه ی گفتمان های چپ گرایانه که در تضاد با میانه روی ملایم حزب سوسیالیست بود؛ جنبشی را به دور خود ایجاد کرد؛ متشکل از وفا داران جوان که به کنشگری و رادیکالیسم ملانشون جذب شدند.
ظهور و صعود رهبر «سر سخت»، تنها به این دلیل ممکن شد که حزب سوسیالیست فرانسه دیگر یک حزب چپ ِاصلاح طلب، مبتنی بر دموکراسی ِ ستیزه جو نبود. ملانشون درواقع آفریننده ی یک چپ ترسو،بوروکرات و بی آرمان، و وجدان گناهکار آن است.زیرا رهبر «فرانسه تسلیم ناپذیر» دائماً خیانت ها و جاه طلبی های حزب سوسیالیست فرانسه را به او یاد آوری می کند. ملانشون آئینه ی ورشکستگی ِ جمعی چپ است.
نوشتههای داخل ِ [ ] از مترجم است.