برای اینکه بدانیم آیا حضور رضا پهلوی به عنوان یک چهره آشنا از خاندان سلطنتی گذشته میتواند بهطور مثبت و مؤثر در مدیریت گذار دموکراتیک ایران نقشآفرین باشد، گام اول بررسی امکان اصالت این مساله بر اساس شواهد سیاسی و تاریخی است.
پاسخ این سوال براساس شواهد و مستندات بله است و در گذارهای پس از دیکتاتوری یا جنگ، چهرههای شناختهشده از نظامهای قبلی توانستهاند نقش تسهیلکننده و جلبکننده اعتماد عمومی برای تحقق گذار را ایفا کنند.
چنین کسانی در دوران پس از گذار، در مورد اسپانیا و کامبوج تبدیل به پادشاه مشروطه (بدون قدرت اجرایی) گردیدهاند، در بلغارستان مدتی به عنوان نخست وزیر و صاحب قدرت اجرایی کشور انتخاب شده و در مواردی چون رومانی، یوگسلاوی، آلبانی و... پس از کمک به تحقق گذار در ادامه نیز در کسوت یک فعال سیاسی اجتماعی شناخته شده در پایش و تضمین دمکراتیک بودن نظام جدید پس از گذار فعالیت نمودهاند.
بنابراین وجود یک "چهره آشنا" میتواند در شرایط مناسب، فرصتساز باشد.
(این مساله در یادداشت"
"چراغ به دست بر گسل میان جمهوری و پادشاهی خواهان "
https://news.gooya.com/2025/01/post-94696.php
مفصل برررسی شده است.)
اما "امکان" نقشآفرینی لزوماً به معناى "تضمین" آن نیست و برای اینکه چنین نقشآفرینیای در مورد شاهزاده رضا پهلوی واجد مشروعیت و اثربخشی باشد، چهار شرط شفاف وجود دارد:
تعهد تام به فرایند گذار:
شاهزاده رضا پهلوی باید تضمین نماید که کل انرژی و نفوذش، در جهت تحقق گذار دموکراتیک و نه پیشبرد اهداف شخصی یا گروهی خواهد بود.
پذیرش خواست مردم
ایشان باید بپذیرند که شکل نهاییِ نظام -جمهوری یا پادشاهی مشروطه- صرفاً از طریق یک رفراندوم آزاد و قانونی تعیین میشود که نتایج آن را محترم خواهد شمرد.
تضمین پادشاهی سمبلیک
در صورت اقبال مردم به نظام پادشاهی مشروطه، ایشان باید تضمین بدهد که تنها نقش یک پادشاه سمبلیک و بدون قدرت اجرایی را خواهد پذیرفت و از هر گونه شکل مطلقه پادشاهی اعلام برائت میکند.
مرزبندی
لازم است که مرزبندی صریح و روشنی توسط شاهزاده رضا پهلوی با پادشاهی طلبان در مورد نقش ایشان در گذار انجام شود.
نکته بسیار مهمی که در این مورد آخر باید بدان اشاره کرد این است که میبایست میان دو وضعیت متفاوت زیر تفکیک قایل شد:
پادشاهیخواهان حق دارند که رضا پهلوی را نمادِ نظام پادشاهی مشروطه مورد نظر خود بدانند و برای آن تبلیغ کنند،مسالهای که امری طبیعی و قابل انتظار است.
اما نقش آفرینی در مدیریت گذار که رضا پهلوی آن را انتخاب کرده بر آن تأکید میکند، مستقل از پروژه پادشاهیخواهی است و هدف اولویتبخشِ آن، فراهم آوردن شرایط برای یک همهپرسی آزاد و انتقالِ مسالمتآمیزِ قدرت است.
اساسا نیز این، یک ویژگی پایهای نه فقط برای رضا پهلوی که برای تمام اعضای گروه مدیریت گذار باید باشد که در این کسوت، مستقل از نظرات حزبی و گروهی خود عمل کنند، چرا که هدف این گروه، تحقق گذار از جمهوری اسلامی و نه انتخاب نوع حکومت آینده است.
در گذشته آقای پهلوی بارها به موضوعاتی در این مسیر اشاره کردهاند،
اما این اشارهها گاهی به اندازه کافی مستقیم نبوده یا به دلیل ابهام جا برای تفسیرهای دیگر را باز میگذاشت.
با این حال، با توجه به مواضع شفافتر و سخنرانیهای اخیر -از جمله اعلام جمعی و بیانیههای مرتبط در همایش مونیخ- میتوان گفت که اکنون این شرطها در پیشگاه رسانهها و به طور عمومی مورد پذیرش قرار گرفته و به نوعی در پیشگاه مردم تضمین شدهاند و تحقق این نقشآفرینی از این پس منوط به رصد مستمر التزام عملی و رفتار ایشان خواهد بود
کلیت اپوزیسیون نیز باید درک نماید که فرایند گذار محلی برای اتحاد اپوزیسیون و نه جایی برای رقابت برای تعیین شکل حکومت و گشودن باب عقده گشاییهایی است که نتیجهاش شرایط سیاه کنونی ایران و مردم آن است.
خود تعیین نوع حکومت نیز در ید هیچ فرد یا گروه خاصی نیست که کسی از الان برای محتوم بودنش یقه بدراند و امری در اختیار همهی مردم در یک رفراندوم خواهد بود.
در این میان وجود یک چهره شناختهشده و با قابلیت جلب اعتماد عمومی، مانند شاهزاده رضا پهلوی، فرصت بالقوهای برای تسهیل گذار فراهم نموده و اکنون زمان آن است که نیروهای اپوزیسیون با هم افزایی و به دور از گروه بازی و کینهورزی به تحقق آن کمک نمایند.
شرط موثر بودن این نقش آفرینی طبعا التزامِ علنی و عملی به شروط ذکر شده خواهد بود، که باید توسط مردم و گروههای سیاسی به دقت رصد گردد.
این مساله آزمونی است که اکنون پیش روی اپوزیسیون ما قرار دارد و نتیجهاش تعیین خواهد کرد که آیا این حضور به فرصتِی برای اتحاد ملی یا مجدداً به یکی از نقاط اختلاف تبدیل خواهد گشت.