وقتی برای نخستین بار لختی از پناهگاه بیرونخزید، بیخبر از اینکه همه هیبت و همینه او و نظامش دیگر فروریخته و طشت دشمنی اش با ایران و ایرانیان، از همه بامها به زیر افتاده، به آن مداح بیت ش گفت: «ای ایران بخوان»! نمیدانست که ایرانیان همه میدانند «وقتی که او میگوید وطن، از پنجه اش خون میچکد»! اما گویا بازهم قصد آزمودن آزموده را دارند. اینبار گویا از همایون شجریان خواسته اند که « ای ایران » بخواند!
همایون خودش میگوید که خبر ندارد که چه شده با برگزاری کنسرت عمومی در فضای باز موافقت شده، و مدعی ست که « این اجرا نه تلاشی برای پوشاندن مشکلات، بلکه تلاشی برای بخشیدن لحظهای حال خوش به مردمی ست که سزاوار شادی اند»!
شاید همایون راست میگوید، شاید آنقدر ساده است و یا بی بهره از درایت و بینش سیاسی، و یا به صلاحش نیست که بفهمد آنها که نه تنها شادی، که آب و نان را، و حتی روشنایی را از خانه های مردم ربوده اند، هدف شان از مجوز دادن برای برگزاری چنین کنسرتی، بخشیدن «لحظه ای شادی» به مردم نیست!
آنها غریقانی هستند که در میان طوفان امواج کشنده، برای نجات، خود را به هر تخته پاره ای می آویزند!
با اینهمه شاید پشت پرده دسیسه های خوفناک دیگری هم نهفته باشد، آیا سناریویی برای یک آشوب سازمانیافته در کار است؟ آیا با این فرض بسیار محتمل که بسیاری از مردم به جان آمده، این تجمع را فرصت مناسبی خواهند یافت تا صدای اعتراض خود را علیه تمامیت نظام بلند کنند، رژیم در پی ایجاد نوعی تفرقه و دو دستگی استادیومی در میان مردم است؟ آیا رژیم در پی صحنه سازی دیگری برای نشان دادن پنجه های خونین و زهر چشم گرفتن از مردم است!؟ و احتمالات بسیاری دیگری از این دست که رژیم در آنها تجربه زیادی دارد. اما باورناپذیر تر از هر احتمال دیگر، این است که از شکم افعی شرزه، کبوتری با پیام صلح و شادی بال بگشاید!

دکتر شاپور بختیار مدافع لائیسیته، جلال ایجادی