Monday, Sep 15, 2025

صفحه نخست » تحلیل یک هذیان متافیزیکی: پرونده‌ی بالینی بیژن عبدالکریمی، سروش سرخوش

sarkhosh.jpgنشانگان بوی کباب!

سروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا

عبدالکریمی، در توصیف وضعیت ایران گفته است مردم آنقدر قدرت خرید بالایی دارند که «با چهار دست» خرید می‌کنند و اگر به پارک‌ها بروید «بوی کباب» همه‌جا را فرا گرفته است. در مواجهه با چنین گزاره‌هایی که با وقاحت تمام، واقعیت زیسته‌ی دهها میلیون‌ ایرانی در فقر و تورم افسارگسیخته را نفی می‌کند، اولین و ساده‌ترین واکنش، اتهام «دروغگویی» یا «مزدوری» است.

اما این یک تحلیل سطحی است. مشکل عبدالکریمی فراتر از دروغگویی آگاهانه است؛ مشکل این جاست که او برای بقای روانی خود، مجبور است این گزاره‌ها را «باور» کند. آنچه ما شاهد آن هستیم، یک فروپاشی روانی و تجلی بالینی یک مکانیزم دفاعی در برابر واقعیتی تحمل‌ناپذیر است. این متن، یک کیفرخواست سیاسی نیست؛ یک «پرونده‌ی بالینی» برای کالبدشکافی عمیق‌ترین لایه‌های این فروپاشی است. برای فهم اینکه چرا روان او باید چنین «واقعیت جایگزین» پوچی را خلق کند، باید لایه‌ی زیرین این هذیان را بشکافیم: «تله‌ی منطقی» که او خود را در آن گرفتار کرده است.

عبدالکریمی، ژست یک «روزنه‌گشا» و اصلاح‌طلب عاقل را می‌گیرد که نگران آشوب است. اما همزمان، هرگونه راه‌حل عمل‌گرایانه برای خروج از بن‌بست (مانند مذاکره با آمریکا) را نه یک «گزینه‌ی سیاسی»، بلکه در حد «حرام شرعی» می‌داند. این، یک اسکیزوفرنی تحلیلی است. او در یک پارادوکس حل ناپذیر گرفتار شده است: در زبان، خشونت را نفی می‌کند، اما در عمل، با ممنوع کردن و تحقیر تمام آلترناتیوهای صلح‌آمیز، درگیری را به تنها «سرنوشت محتوم» تبدیل می‌کند. این تناقض، آنقدر غیرقابل دفاع است که روان سوژه برای فرار از آن، باید به لایه‌ای عمیق‌تر، یعنی لایه‌ی متافیزیک پناه ببرد. عبدالکریمی، به عنوان یک فلسفه خوان هایدگری، کل اعتبار فکری و «پروژه‌ی زندگی» خود را به «تقدیر متافیزیکی» این نظام گره زده است. شکست مطلق، عریان و غیرقابل انکار این نظام در تمام عرصه‌های عملی (اقتصاد، عدالت، فرهنگ)، برای او نه یک شکست سیاسی، که یک «فروپاشی هویتی»است. پذیرش این واقعیت که نظامی که او از آن دفاع متافیزیکی می‌کند، یک نظام شکست‌خورده و فاسد است، به معنای پذیرش «بیهودگی» کل پروژه‌ی فکری خود اوست. روان او در برابر این حقیقت تحمل‌ناپذیر، مکانیزم دفاعی قدرتمند «انکار» را انتخاب کرده است. اما این یک انکار ساده (مانند دروغ گفتن) نیست. این یک انکار در سطح «روان‌پریشانه» است؛ روان او برای محافظت از خود، مجبور شده است این «واقعیت جایگزین» را خلق کند: نظام نه تنها شکست نخورده، بلکه آنقدر موفق است که «بوی کباب همه‌ پارکها را برداشته» و مردم کمتر کشوری مثل ایران، «با چهار دست خرید می‌کنند».

ریشه‌ی این تومور یک «ساختار ذهنی» است که بر چهار ستون استوار است: تفکر دوقطبی (خیر مطلق/شر مطلق)، منطق صفر و صدی (سازش یعنی خیانت)، تقدیس انقلاب (یا مقاومت تام)، و تحقیر مصالحه در راستای منافع ملی، با ادبیات سخیف «با ترامپ دست می‌دیم، دو تا ماچ آبدار از لپاش می‌کنیم». نام آن را «ویروس لنینی» می گذاریم. ارتباط میان عبدالکریمی و لنین، نه در محتوای ایدئولوژی، که در ساختار منطق تفکر آن‌هاست. هر دو، «راه سوم» (مصالحه‌ی عمل‌گرایانه) را به عنوان امری غیرشرافتمندانه و ناممکن، تحقیر و رد می‌کنند.

این ویروس در جبهه‌ی پایداری، خود را به شکل نبرد «اسلام ناب» علیه «استکبار» نشان می‌دهد. در عبدالکریمی، به شکل نبرد متافیزیکی «وجود اصیل شرقی» علیه «متافیزیک غربی» ظاهر می شود. او همان منطق بسیجی را گرفته و به آن یک «پوشش فلسفی هایدگری» بخشیده است .

عبدالکریمی، متألهِ انفعال و متحد استبداد ، فلسفه را در خدمت بن‌بست می خواهد. او با استفاده از زبان فلسفی، یک بن‌بست سیاسی را به یک تقدیر محتوم و متافیزیکی تبدیل می‌کند. او برای «هیچ کاری نکردن»، یک توجیه الهیاتی-فلسفی پیچیده می‌سازد و انفعال را به یک فضیلت روشنفکرانه تبدیل می‌کند. کارکرد نهایی اش، نه روشنگری، که «مشروعیت‌بخشی به یأس» است و این در سرزمینی که امید، تنها سلاح باقی‌مانده است، ویرانگرترین کنش ممکن است. تحلیل پدیده‌ی عبدالکریمی، صرفاً نقد یک فرد نیست؛ بلکه هشداری است در مورد قربانی کردن «انسان واقعی» در پای مفاهیم تو خالی و یک مفهوم انتزاعی به نام «تاریخ». اندیشه‌ی او عمیقاً تحت تأثیر نقد مارتین هایدگر از «مدرنیته‌ی تکنولوژیک» غرب است. از این منظر، او کل نظم لیبرال جهانی را نه یک سیستم سیاسی قابل مذاکره، که یک «تقدیر متافیزیکی» می‌بیند که در حال بلعیدن تمام فرهنگ‌های اصیل است.

او از هایدگر آموخته که بحران جهان مدرن، یک بحران سیاسی صرف نیست، یک بحران «متافیزیکی» است. از منظر هایدگر، لیبرال دموکراسی، فاشیسم و کمونیسم، همگی فرزندان یک زهدان هستند: «متافیزیک غربی» و «سوبژکتیویته‌ی دکارتی». عبدالکریمی تلاش می‌کند بگوید مشکل ما انتخاب میان این دیکتاتوری و آن دموکراسی نیست؛ مشکل، خودِ این «نگاه تکنولوژیک» به عالم است. از این دیدگاه، چه حکومتی که به دنبال «رشد اقتصادی» به هر قیمتی است و چه اپوزیسیونی که به دنبال «دموکراسی غربی» است، هر دو در حال بازی در همین زمین مسموم هستند.

نتیجه‌ی منطقی این حرف چیست؟ این است که هر نوع کنش عمل‌گرایانه برای بهبود زندگی مردم، کاری عبث و سطحی است. اینجاست که فلسفه، به جای آنکه ابزاری برای رهایی باشد، به یک «زندان فکری» تبدیل می‌شود؛ زندانی که دیوارهایش آنقدر بلند است که زندانیانش (یعنی ما) را متقاعد می‌کند که هیچ راه فراری وجود ندارد و تنها کار ممکن، تأمل در باب تقدیر تراژیک خودمان است. این دقیقاً همان چیزی است که هر سیستم سرکوبگری آرزوی آن را دارد: مردمی که به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ کاری نمی‌توان کرد.

برای یک مدعی اندیشه، پذیرش یک موضع تراژیک و کلان، یک «لذت نارسیسیستیک» ( لذتی خودشیفته‌وار که فرد از احساس مهم بودن و داشتن یک درک منحصربه‌فرد از فاجعه به دست می‌آورد) به همراه دارد. شما دیگر یک کنشگر سیاسی درگیر در مسائل پیش پا افتاده‌ی روزمره نیستید؛ شما «شاهدی بر تقدیر متافیزیکی یک تمدن» هستید. این جایگاه، اغواکننده است. این موضع، فرد را از «اضطراب مسئولیت» برای ارائه راه حل عملی رها می‌کند. وقتی مشکل، «تاریخ متافیزیک غرب» است، دیگر کسی نمی‌تواند مثلا از شما بپرسد «برنامه‌ی شما برای مهار تورم چیست؟». این یک «فرار به انتزاع» است؛ یک پناهگاه روانی بسیار امن که در آن، فرد همزمان هم رادیکال به نظر می‌رسد و هم هیچ مسئولیتی در قبال واقعیت ندارد.

عبدالکریمی، سوژه‌ای است که آنقدر از «واقعیت» گریخت تا در نهایت، در هذیانی که خود برای محافظت از روانش ساخته بود، به طور کامل هضم شد. او به یک «سپر انسانی گفتمانی» برای «دولت موریانه» تبدیل شده که از آن لذت ممنوعه (Jouissance) می‌برد؛ لذت تماشای یک کنش قاطع (موشک پراکنی) در جهانی که از نظر او پر از تردیدهای لیبرالی است.


سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی



لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید. خواندن مجموعه ی آثار در کنار هم، به درک بیشتر و بهتر خوانندگان محترم کمک می کند.




Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy