Monday, Sep 15, 2025

صفحه نخست » وقتی کوروش کبیر هم قربانی ایدئولوژی می‌شود؛ چپ ایرانی چگونه تاریخ را تحریف می‌کند؟

cyrus.jpgارشان اذری

لید: ۲۵۶۴ سال از روزی که کوروش کبیر بابل را فتح کرد می‌گذرد، اما نام او همچنان نه‌تنها در حافظهٔ ایرانیان که در دل کتاب مقدس یهودیان زنده است؛ پادشاهی که جهان به عدالت و مدارای او احترام گذاشت و ما ایرانیان او را نماد هویت و افتخار ملی می‌دانیم. با این همه، بخشی از چپ ایدئولوژیک و بی‌ریشه در ایران، کوروش را نه یک واقعیت تاریخی، بلکه «ابزار تبلیغاتی سلطنت‌طلبان» می‌خواند. این‌جاست که باید پرسید: وقتی کوروش کبیر هم قربانی ایدئولوژی شود، چه چیزی از حقیقت تاریخ باقی می‌ماند؟

منشور او که امروز در موزهٔ بریتانیا نگهداری می‌شود، یادگار سیاستی کم‌خشونت‌تر و کثرت‌پذیرتر در جهان باستان است؛ الگویی که ملت‌های بسیاری به آن احترام گذاشته و آن را نشانه‌ای از آغاز اندیشهٔ مدارا دانسته‌اند. کوروش در حافظهٔ ایرانیان، بخشی از هویت جمعی ماست؛ سرمایه‌ای معنوی که فراتر از جناح‌بندی‌های امروزی می‌ایستد و به ما یادآور می‌شود چگونه می‌توان قدرت را با عقل و تحمل همراه کرد.

چپ ایرانی و «دیگریِ دور»

از میانهٔ قرن بیستم، بخشی از چپ ایرانی خود را جزئی از «جنبش جهانی ضد‌امپریالیسم» تعریف کرد. در این چارچوب، فلسطین و کوبا و نیکاراگوئه مهم‌تر از تهران و اهواز و زاهدان شدند. دغدغه‌های پر سروصدا و دوردست جای واقعیت‌های ملموس ایران را گرفت: فقر داخلی، کار کودک، شکاف‌های منطقه‌ای و تبعیض اجتماعی در سایهٔ شعارهای جهانی محو شد.
این جابه‌جاییِ میدانِ توجه، یک پیامد روشن داشت: حرف زدن از «دیگریِ دور» هزینه‌ای نداشت، اما پرداختن به دردهای «ایرانِ نزدیک» مسئولیت و پاسخگویی می‌خواست؛ چیزی که آن جریان کمتر تمایل به پذیرش‌اش داشت.

بی‌اعتنایی به هویت و منافع ملی

ذهنیت فرامرزی، به بی‌توجهی نسبت به دو رکن سیاستِ سالم انجامید: هویت ملی و منافع ملی. نمادهایی چون کوروش یا فردوسی برای این جریان نه سرمایهٔ وحدت، بلکه «ابزار تبلیغات سلطنت‌طلبان» معرفی شدند. حذف نمادینِ این ریشه‌ها، جامعه را از «چسبِ همبستگی» محروم می‌کند و پیوند نسل‌ها را با گذشتهٔ تمدنی‌شان می‌گسلد.
به همان قیاس، بی‌اعتنایی به منافع ملی باعث شد دفاع پر سر و صدا از کودکان فلسطینی بهانه‌ای برای نادیده گرفتن کودکان زباله‌گرد ایرانی شود؛ جایگزینیِ احساسات دوردست با مسئولیتِ نزدیک.

تجربه‌های شکست‌خورده

کمونیسم هر جا که به قدرت رسید، فرودستان را هزینهٔ آرمان کرد و آزادی را گروگان گرفت:

  • کوبا: انقلابی به نام کارگر که دهه‌ها فقر، مهاجرت اجباری و سرکوبِ مخالفان را به‌جا گذاشت.

  • کرهٔ شمالی: «بهشت سوسیالیستی» در تبلیغات؛ قحطی، اردوگاه و دیکتاتوری در واقعیت--در حالی‌که همسایهٔ جنوبی به غول فناوری بدل شد.

  • نپال: دولت‌های کمونیستی میان فساد و هرج‌ومرج گرفتار ماندند و مردم در نهایت آن‌ها را کنار زدند.

و در ایران نیز میراث چپِ دههٔ پنجاه چیزی جز هم‌پیمانیِ تاریخی با ارتجاع مذهبی و سهم‌بردن در ویرانیِ انقلاب ۵۷ نبود؛ همان خطایی که امروز در قالب کوروش‌ستیزی و دشمنی با هویت ملی بازتولید می‌شود.

کوروش‌ستیزی؛ نشانهٔ ایدئولوژی بر عقل

بهروز ورزنده و همفکرانش، کوروش را «محصول تبلیغات سلطنت‌طلبان» و منشور او را «متنی تبلیغاتی» می‌نامند. این گزاره‌ها نه نقدِ تاریخی، که نمونهٔ روشن ذهنیت ایدئولوژیک‌اند:

  1. انکار شواهد تاریخی: وجود استوانهٔ کوروش در موزهٔ بریتانیا، روایت‌های کتاب مقدس یهودیان، و یادکردهای یونانی و بابلی از سیاست‌های کوروش، تصویری متمایز از نحوهٔ فتح و حکمرانی او ارائه می‌دهند--تصویری که با هم‌عصرانش قابل قیاس نیست.

  2. مغالطهٔ «حال‌سنجی»: معیارهای قرن بیست‌ویکم را بر قرن ششم پیش از میلاد حمل کردن و سپس نفی هر فضیلتی در رفتار کوروش، قیاسی مع‌الفارق است؛ تاریخ را باید در سیاق زمانه سنجید.

  3. حذف هویت ملی: هر نماد ملی که ظرفیتِ همبستگی بسازد بلافاصله با برچسب «پروپاگاندا» بی‌اعتبار می‌شود تا پیوند جامعه با گذشته‌اش سست گردد.

چرا کوروش اهمیت دارد؟

هیچ پژوهشگر جدی نمی‌گوید منشور کوروش «اعلامیهٔ حقوق بشرِ مدرن» است؛ اما حتی سخت‌گیرترین تاریخ‌پژوهان نیز اذعان دارند سیاست کوروش در نسبت با امپراتوری‌های هم‌دوره، الگویی متمایز بود:

  • ادغام نخبگان محلی به‌جای حذفِ سیستماتیک آنان؛

  • احترام نسبی به باورهای دینیِ مغلوبان به‌جای یکسان‌سازیِ اعتقادی؛

  • ساختن دولتی چندقومی و پایدار به‌جای سلطهٔ صرفاً نظامی.

همین تفاوت‌هاست که نام کوروش را در کتاب مقدس یهودیان به نیکی نشانده و او را در حافظهٔ جهانی به‌عنوان فرمانروایی خردمند و مداراگر برجسته کرده است. انکار این واقعیت‌ها، نشانهٔ «بی‌سوادیِ پر سروصدا» نیست؟ یا بیانگر کینه‌ای که حاضر است هر ریشهٔ همبستگی را قربانی کند؟

پاسخ به یک تحریف رایج

منتقدان ایدئولوژیک می‌کوشند دوگانه‌ای کاذب بسازند: یا کوروش را «قدیسِ حقوق بشرِ مدرن» بدانیم یا او را «محصول پروپاگاندا» بخوانیم. راه سوم همان است که تاریخ‌پژوهی جدی می‌گوید:
کوروش نه فرشته‌ای بی‌نقص، نه شمایلی دست‌سازی از امروز؛ بلکه فرمانروایی واقعی در بافتِ جهان باستان که در قیاس با هم‌عصران، صورت‌بندی‌ای عقلانی‌تر از قدرت ارائه کرد. همین کفایت می‌کند تا او در هویت ملی ما و در حافظهٔ جهانی جایگاهی ممتاز داشته باشد.

جمع‌بندی

چپ ایدئولوژیکِ امروز در دو جبهه شکست خورده است:

  1. در سیاست عملی: با نادیده گرفتن مسائل واقعی ایران و پناه بردن به شعارهای فرامرزی، از مسئولیتِ اکنون گریخته است.

  2. در تاریخ‌خوانی: با تحریف نمادهایی که می‌توانند سرمایهٔ همبستگی ملی باشند، تیشه به ریشهٔ پیوندهای جمعی زده است.

کوروش کبیر چراغی بود در تاریکیِ جهان باستان؛ نه قدیسِ بی‌خطا، که پادشاهی با درکی متفاوت از نسبتِ قدرت و انسان. جهانیان به او احترام گذاشتند و ایرانیان او را سرمایهٔ هویت خویش ساخته‌اند. تحریفِ کوروش، نقد تاریخ نیست؛ تلاشی است برای بریدن ریشه‌های همبستگی ملی. ایدئولوژی‌ای که حتی تاریخ را قربانی می‌کند، همان است که امروز نیز چشم بر رنج کودکِ کارِ ایرانی می‌بندد و نامِ عدالت را در خیابان‌های دور فریاد می‌زند.

پرسش اساسی همچنان پابرجاست: آیا می‌توان آینده‌ای برای ایران ساخت وقتی گذشتهٔ آن را با کینه و شعار نابود می‌کنند؟ پاسخ روشن است: بازگشت به عقلانیت تاریخی، پاسداشتِ هویت ملی، و بازشناسیِ کوروش--نه به‌عنوان افسانه، که به‌مثابه تجربهٔ موفقِ سیاست در بافتِ زمانه--نخستین گام‌های بازیابیِ همبستگی و ساختن فردای ایران‌اند.

ارشان اذری



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy