جنگ دوازده روزه میان نتانیاهو و خامنهای، صرفاً یک منازعهی مقطعی نظامی نبود، بلکه نقطهی عطفی در مناسبات منطقهای و در جایگاه جمهوری اسلامی به شمار میآید. این جنگ بیش از هر چیز به تضعیف خامنهای و حکومت او انجامید. واقعیت آن است که در طول ۴۶ سال گذشته، جمهوری اسلامی با سیاستهای مداخلهگرایانه و تحریکآمیز خود در منطقه، بستری از خصومت و رویارویی با اسرائیل ایجاد کرده بود. این بستر سرانجام به نقطهای رسید که منافع مستقیم دو حکومت، نتانیاهو در اسرائیل و خامنهای در ایران، در یک جنگ کوتاه اما پرهزینه به هم گره خورد.
مسئولیت این جنگ و جایگاه اپوزیسیون
نکتهی مهم این است که این جنگ نه حاصل طرح و نقشهی اپوزیسیون ایرانی، بلکه پیامد مستقیم سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی است. بنابراین، بهرهبرداری اپوزیسیون سرنگونیطلب از این وضعیت تضعیفشدهی جمهوری اسلامی، نه تنها طبیعی، بلکه بخشی از فعالیت مقبول و سیاسی آنها به شمار میآید. تلاش برای فروکاستن این بهرهبرداری به "جنگطلبی"، در واقع قلب واقعیت است. جنگطلب کسی است که بهدنبال آغاز جنگ یا استمرار آن باشد؛ حال آنکه اپوزیسیون ایرانی هیچ نقشی در آغاز این جنگ نداشته و تنها از نتایج آن برای پیشبرد هدف سرنگونی یک حکومت سرکوبگر و ناکارآمد بهره می برد.
اصلاحطلبان و روایت وارونه
آنچه جای تأمل دارد، اصرار برخی جریانهای سیاسی، بهویژه اصلاحطلبان حکومتی و همپیمانان سیاسی آنها در خارج از کشور، بر معرفی اپوزیسیون سرنگونیخواه بهعنوان "جنگطلب" است. این روایت وارونه بیش از آنکه واقعیتی سیاسی را بازگو کند، نشاندهندهی وابستگی و نیاز حیاتی این جریانها به بقای جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که بدون وجود جمهوری اسلامی، سیاست اصلاحطلبانه دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت و سرمایهی اجتماعی آن بهطور کامل فرو خواهد ریخت. از همین رو، هر روایتی که بتواند سرنگونیطلبان را بیاعتبار یا بدنام کند، عملاً به بقای حکومت اسلامی و به تداوم سیاستهای شکستخوردهی اصلاحطلبی یاری میرساند.
اپوزیسیون و فرصت تاریخی
از سوی دیگر، این رخداد نشان میدهد که اپوزیسیون سرنگونیخواه میتواند حتی از پیامدهای منازعات منطقهای، بدون دخالت مستقیم در شکلگیری آنها، بهرهبرداری سیاسی کند. چنین ظرفیتی به معنای جنگطلبی نیست، بلکه نشاندهندهی بلوغ در فهم فرصتها و استفادهی هوشمندانه از آنها در مسیر سرنگونی است. اتفاقاً همین توانایی است که میتواند مرز میان اپوزیسیون مؤثر و اپوزیسیون صوری را روشن سازد.
جمعبندی
در نهایت، جنگ دوازده روزه بیش از هر چیز ضعف و شکنندگی جمهوری اسلامی را آشکار کرد. استفادهی اپوزیسیون از این فرصت، بخشی از یک استراتژی طبیعی برای مبارزه با حکومتی است که خود چهار دهه بذر جنگ و بیثباتی را در منطقه کاشته است. بنابراین، تلاش برای معرفی اپوزیسیون سرنگونیخواه بهعنوان جنگطلب، صرفاً ابزاری سیاسی در خدمت استمرار موجودیت جمهوری اسلامی است. کسانی که چنین برچسبهایی را ترویج میکنند، در عمل نه در صف منتقدان حکومت، بلکه در صف پشتیبانان آن قرار میگیرند. با فروپاشی جمهوری اسلامی، گمراهی و بیخاصیتی سیاستهای اصلاحطلبانه بر همگان روشن خواهد شد. بنابراین، همزمان در پیاند که اولاً اپوزیسیون سرنگونیطلب را از اعتبار بیندازند و ثانیاً از سرنگونی نظام جلوگیری کنند.