از هاآرتص تا صداوسیما؛ و نقش اپوزیسیون چپ و جمهوریخواه در تکرار روایت امنیتی علیه پادشاهیخواهان
دو روز پس از گزارش روزنامهی هاآرتص دربارهی «ارتباط تبلیغاتی برای رضا پهلوی»، تلویزیون جمهوری اسلامی «اعترافات اجباری» امیرحسین موسوی را پخش کرد؛ فعال شناختهشدهای در میان پادشاهیخواهان با نام کاربری James BeDean.
اما ماجرا فقط به تهران و تلآویو محدود نشد -- بخشی از اپوزیسیون خارجنشین، از جمهوریخواهان تا چپهای قدیمی، همان روایت حکومت را تکرار کردند.
این همصدایی تصادفی نبود؛ بلکه نمونهای روشن از پروژهی هماهنگ بیاعتبارسازی پادشاهیخواهان ایران است.
از تلآویو تا تهران؛ همنوایی ناگهانی
گزارش هاآرتص با تیتر مبهمی دربارهی «کارزارهای سایبری برای ترویج رضا پهلوی» منتشر شد؛ گزارشی پر از "به نظر میرسد" و "احتمالاً"، بدون هیچ سند مشخصی از ارتباط مستقیم.
اما همین مبهمگویی کافی بود تا صداوسیما دو روز بعد همان را بهعنوان سند امنیتی روی آنتن ببرد:
«وابستگی پادشاهیخواهان به اسرائیل».
یک رسانهی آزاد در اسرائیل و یک رسانهی حکومتی در ایران، هر دو با دو نیت متفاوت، در یک مسیر تبلیغاتی قرار گرفتند:
تخریب جریان ملی و پادشاهیخواه ایران.
نقش اپوزیسیون جمهوریخواه و چپ؛ همنوایی با روایت امنیتی
آنچه این پروژه را خطرناکتر کرد، نه صرفاً پخش گزارش یا اعتراف اجباری، بلکه تکرار داوطلبانهی آن توسط بخشی از اپوزیسیون خارجنشین بود.
چهرههای مدعی جمهوریخواهی و آزادیطلبی، که سالهاست میان تردید و حسادت نسبت به محبوبیت رضا پهلوی سرگردانند، با خوشحالی لینک هاآرتص را بازنشر کردند.
برخی از چپهای قدیمی نیز، همان روایت را در شبکههای فارسیزبان تکرار کردند -- همانهایی که در دوران انقلاب ۵۷ شریک سیاسی روحانیت بودند و هنوز از پذیرش اشتباه تاریخی خود میگریزند.
در واقع، این گروهها دانسته یا نادانسته، به بلندگوی تبلیغات امنیتی جمهوری اسلامی تبدیل شدند.
رژیم در تهران، گزارش را به عنوان مدرک «وابستگی» نشان داد؛ و مخالفنمایان در خارج، با استناد به همان متن، پادشاهیخواهان را «پروژهی اسرائیلی» خواندند.
نتیجه چه بود؟
سربازان فکری رژیم در داخل، و حسودان سیاسی در خارج، با هم دست در دست هم دادند تا صدای جریان ملی و مشروطهخواه را تضعیف کنند.
اعتراف اجباری بهعنوان ابزار مهار محبوبیت
پخش اعتراف امیرحسین موسوی نه علیه یک فرد، بلکه علیه یک اندیشه بود:
اندیشهی بازگشت ایران به نظم، قانون و پادشاهی مشروطه.
در هر نظام اقتدارگرا، زمانی که اندیشهای در میان مردم ریشه میدواند، باید «نمونهای برای ترساندن دیگران» ساخته شود.
صداوسیما همان کار را کرد.
اما آنچه این بار متمایز بود، پوشش رسانهای و تأیید ضمنی برخی اپوزیسیوننماها بود که ناخواسته نقش «پیادهنظام روانی» حکومت را ایفا کردند.
مسئولیت اخلاقی رسانههای آزاد
خطای اصلی در این میان، از خود هاآرتص آغاز شد.
روزنامهای که باید بداند گزارشهایش دربارهی مخالفان حکومت ایران، میتواند بهانهای برای شکنجه و اعترافگیری شود.
اما پس از انتشار گزارش و سپس پخش اعترافات، سکوت کرد -- گویی هیچ ارتباطی میان این دو رویداد وجود ندارد.
در دنیای روزنامهنگاری آزاد، آزادی بدون مسئولیت یعنی بیاخلاقی.
هاآرتص، دانسته یا نادانسته، با بیاحتیاطی حرفهای خود، ابزار تبلیغاتی وزارت اطلاعات ایران شد.
و اپوزیسیونهایی که با بیمسئولیتی سیاسی این گزارش را بازنشر کردند، عملاً همان کار را در مقیاس فارسی انجام دادند.
پادشاهیخواهان؛ ستون ملی در برابر هر دو جبهه
پادشاهیخواهان در ایران، هم از حکومت اسلامی زخم میخورند و هم از اپوزیسیون متشتت.
اما برخلاف دیگر جریانها، پشتوانهشان نه سفارتخانه است و نه رسانههای دولتی غربی؛
بلکه خاطرهی یک ایران با عزت، قانون و امنیت است.
این نسل، نه چپ است و نه جمهوریخواه؛
بلکه ملی است -- ایرانی است.
و هرقدر دشمنان داخلی و خارجی علیه آن متحد شوند، پایهی مشروعیتش در میان مردم باقی میماند.
در این پرونده، سه نیرو همزمان به پادشاهیخواهان تاختند:
۱. رسانهای خارجی با بیدقتی حرفهای،
۲. دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی با بیرحمی امنیتی،
۳. و بخشی از اپوزیسیون شکستخورده با حسادت سیاسی.
اما حاصل همهی این تلاشها تنها یک چیز بود:
آشکار شدن ترس واقعی حاکمیت از نام رضا پهلوی.
چون تنها اندیشهای که هنوز میتواند ملت را متحد کند، همان اندیشهای است که میخواهند با گزارش، اعتراف و تخریب دفن کنند.
اما تاریخ نشان داده است:
ایران، حتی در سکوت، باز هم راه خود را به سوی قانون، آزادی و پادشاهی مشروطه پیدا خواهد کرد.