به نام "مردم"؛ به کام "قدرت"
عباس عبدی
🔘تقریباً همه سیاستمداران و حتی بسیاری از منتقدان آنان برای اثبات درستی رویکرد خود به مفهومی سیال و نامتعین به نام «مردم» ارجاع میدهند. روزنامهنگاران نیز از این قاعده مستثنا نیستند. آیا همه دروغ میگویند و سوءاستفاده میکنند؟ نه لزوما. واقعیت این است که بدون بهکار بردن این واژه، سخن سیاسی، گویی ممکن نیست. «مردم» به نوعی فصلالخطاب و معیار حقانیت امر سیاسی تلقی میشوند. پرسش اصلی اما این است؛ وقتی کسی از «مردم» سخن میگوید، منظورش دقیقاً چیست؟
🔘از نظر جامعهشناسی مفهوم «مردم» در طول تاریخ تغییر کرده است. در جوامع سنتی و پیشامدرن، که همبستگی بیشتر بر پایه شباهتها شکل میگرفت، همه مردم تقریباً سبک زندگی و ارزشهای مشابهی داشتند. در چنین وضعی میتوانستیم از «مردم» به معنای یک کل واحد سخن بگوییم. ولی در جوامع مدرن، با تقسیم کار پیچیده و گسترش نقشهای اجتماعی، مردم به معنای مجموعهای متنوع و گاه متضاد از منافع و گروهها هستند؛ کارگر و کارفرما، پزشک و بیمار، دانشجو و استاد، راننده و مسافر.
🔘همبستگی اجتماعی در اینجا نه از شباهت، بلکه از تفاوتها و نیاز متقابل پدید میآید. به نظر میرسد که منافع کارگر با کارفرما همخوان نیست ولی هر کدام بدون دیگری معنا ندارند. بنابراین در جهان امروز دیگر نمیتوان از مردم به مثابه یک کل یکدست با خواستهای کاملا مشابه سخن گفت. تنها در مواردی بسیار استثنایی ـ مثلاً نفی قتل عمد ـ میتوان بر اجماع عمومی تکیه کرد.
🔘پس وقتی سیاستمداران میگویند «مردم این را میخواهند» یا «مردم آن را نمیپذیرند»، دقیقاً به چه چیزی ارجاع میدهند؟ در جوامعی که فاقد نظام حزبی و سازمانیافتگی سیاسی هستند، این واژه اغلب چیزی جز اسم رمز فریبکاری نیست. مردم یا اساساً خواستهای مشترکی ندارند، یا اگر دارند، در مورد شیوههای تحقق آنها اختلاف نظر جدی دارند.
🔘برای مثال، همه خواهان کاهش تورم و فسادند، اما راهحلها بسیار متفاوت است. یک سیاستمدار ممکن است با حذف یارانهها ادعا کند که خواست مردم را محقق میسازد؛ دیگری با افزایش یارانهها همان ادعا را دارد. هر دو به «مردم» ارجاع میدهند، در حالی که هیچکدام واقعاً نظر مردم را نپرسیده یا امکان ندادهاند که آنان آزادانه نظرشان را بیان کنند.