Sunday, Nov 16, 2025

صفحه نخست » تقابل عریان «سیستم» با «ضد-سیستم»، سروش سرخوش

sarkhosh.jpgما با یک «بسته‌ی بحران» (Crisis Package) همزمان مواجهیم که تعریف آن، کلید تشریح وضعیت است. این بسته، سه «سیگنال» به ظاهر نامرتبط، اما عمیقاً درهم‌تنیده را شامل می‌شود:

اول انفصال کامل اجتماعی: سیگنال «نارضایتی عمومی ۹۲ درصدی» از دولت فلج پزشکیان.

دوم مرگ راه‌حل میانی: «مرثیه‌ی» آشکار حامیان سابق دولت (مانند یادداشت «وفاق مُرد!» در روزنامه ی هم‌میهن به قلم عضو دفتر سیاسی حزب توسعه ی ملی).


سوم شکاف در بدنه‌ی سخت: کنشگری پارادایمیک افسران ارتش؛ از برافراشتن پرچم شیر و خورشید در مترو تا انتشار پیام ویدئویی یک سرهنگ ارتش که ضمن «فراخوان دادن به مردم» برای تظاهرات، به «رضا پهلوی»، «سلام نظامی» می‌دهد. این‌ها «بحران‌های» جداگانه نیستند. این‌ها «علائم» یک «گذار فازی» کامل‌اند. اما «معماری پنهانی» که این سه سیگنال را به یکدیگر «متصل» می‌کند، چیست؟


معماری بحران (مدل نشت سه‌لایه‌ای)

برای فهم این «اتصال»، باید بحران را به عنوان یک «ساختار سه‌لایه» ببینیم. این مدل، توضیح می‌دهد که «چرا» شکست پزشکیان، مستقیماً به «کنش» آن سرهنگ ارتش منجر می‌شود.

لایه‌ی اول: دیگ بخار (بحران اقتصادی):

این، «سوخت» دائمی بحران است: معیشت، تورم انفجاری، و «شوک» قریب‌الوقوع آزادسازی قیمت حامل‌های انرژی. این لایه، «فشار» خام و «انرژی» خشم عمومی را «تولید» می‌کند. این، «دیگ بخار» سیستم است.

لایه‌ی دوم: سوپاپ اطمینان مسدود (بحران سیاسی):

هر سیستمی، «سوپاپ‌هایی» برای تخلیه‌ی امن فشار لایه‌ی اول نیاز دارد. پروژه‌ی پزشکیان (و پیش از آن، تمام پروژه‌های اصلاح‌طلبی)، «سوپاپ» طراحی‌شده برای این لایه بود. قرار بود انرژی خشم «اقتصادی»، در این لایه «مدیریت» و «تخلیه‌ی سیاسی» شود. «نظرسنجی ۹۲ درصدی» و «مرثیه‌ی هم‌میهن»، «اعلامیه‌ی» مسدود شدن و «مرگ» این «سوپاپ» است.

لایه‌ی سوم: نقطه‌ی نشت (بحران پارادایمیک):

این، لایه‌ی «جایگزینی» کل سیستم است. این لایه، «آلترناتیو» کامل وضع موجود را نمایندگی می‌کند (در اینجا: نمادهای ملی‌گرایی پیشا-انقلابی).

مکانیک گذار فازی (توضیح نشت):

یک «نشت» اجتناب‌ناپذیر ترمودینامیکی در حال وقوع است. وقتی «انرژی» عظیم «دیگ بخار» (لایه‌ی ۱) با «سوپاپ اطمینان مسدود» (لایه‌ی ۲) مواجه می‌شود، این انرژی «ناپدید» نمی‌شود. بلکه «مجبور» است کانال جدید و «نقطه‌ی شکست» (Failure Point) بعدی را پیدا کند. بنابراین، به «لایه‌ی سوم» (پارادایمیک) «نشت» می‌کند. کنشگری افسران ارتش، دقیقاً «نقطه‌ی تلاقی» این سه لایه است: این کنش، «اقتصادی» است (بخشی از لایه‌ی ۱). این کنش، «سیاسی» است (واکنشی به بن‌بست لایه‌ی ۲) و این کنش، «پارادایمیک» است (زیرا با مسدود شدن لایه‌ی ۲، مستقیماً «آلترناتیو» کامل لایه‌ی ۳ را احضار می‌کند).



مرگ «اسب تروا» پیش از نبرد

تحلیل من در سال گذشته، یادداشت «پزشکیان، اسب تروای جبهه پایداری»، بر این بود که دولت پزشکیان، یک «طراحی مهندسی‌شده» برای اجرای مأموریت آزادسازی قیمت‌ها و «سوزاندن» اعتبار اصلاحات است. اکنون، «اشتباه محاسباتی» فاجعه‌بار سیستم آشکار شده است:

«اسب تروا»، «قبل» از اجرای مأموریت اصلی خود (آزادسازی بنزین)، سوخت. سیستم، «سوپاپ اطمینان» خود را «قبل» از «نیاز» اصلی به آن، از دست داد.

این «برهنگی» راهبردی سیستم است: اکنون باید «شوک» اقتصادی لایه‌ی اول را «بدون» هیچ «سوپاپ» سیاسی لایه‌ی دومی، اجرا کند. این، تضمین «نشت» کامل فشار به لایه‌ی سوم است.

«نشت» به لایه‌ی سوم (پارادایمیک)، در «نقطه‌ی» دارای «کمترین مقاومت ایدئولوژیک» رخ می‌دهد: «ارتش».
سیستم حاکم، بر یک «دوگانگی کنترل‌شده» در «هسته‌ی سخت» (Hard Core) نیروهای مسلح خود استوار است:

سپاه (هسته‌ی ایدئولوژیک-امنیتی):
هویت کادر: «کادر» حرفه‌ای سپاه، یک «بدنه‌ی» ذینفع «اقتصادی» و «ایدئولوژیک» است. «هویت» آن، نه «ملی»، که «انقلابی» تعریف شده است.
مأموریت: حفاظت از «انقلاب» و «سیستم» (چه در داخل و چه در خارج از مرزها).
تحلیل: این نهاد، یک «دیوار آتش» قدرتمند عقیدتی و مالی دارد. «وفاداری» ساختار فرماندهی آن، توسط «ایدئولوژی» و «منافع» مستقیم در بقای سیستم، «تضمین» شده است.

و ارتش (هسته‌ی ملی-حرفه‌ای):
هویت کادر: «کادر» حرفه‌ای ارتش (افسران)، بر اساس یک سنت «ملی» و «حرفه‌ای» تعریف شده است، نه «ایدئولوژیک».
مأموریت: حفاظت از «مرزها» و «تمامیت ارضی» (مفاهیم «ملی»، نه «انقلابی»).
تحلیل: این نهاد، فاقد آن «دیوار آتش» ضخیم ایدئولوژیک-اقتصادی سپاه است. «هسته‌ی سخت» آن (افسران حرفه‌ای) به «مفهوم ملت» و «تمامیت ارضی» نزدیک‌ترند تا به «مفهوم انقلاب».

«شکاف» و «همدردی پارادایمیک» (همسویی با نمادهای ملی) در «کادر» ارتش «محتمل‌تر» است، زیرا «هسته‌ی سخت» آن، بر «ملیت» و «حرفه‌ای‌گری» استوار است، نه بر «ایدئولوژی» و «منافع» اقتصادی گره‌خورده به «سیستم». «شکاف» در سپاه، «خیانت» ایدئولوژیک است. اما «شکاف» در ارتش، «هم‌دردی» ملی است. ارتش، «آینه‌ی» مردم است. کنش سرهنگی که مردم را فرا می‌خواند، «اولین گلوله‌ی» شلیک‌شده در «نبرد وفاداری» بدنه‌ی سخت است؛ تلاشی برای «جلب» بدنه‌ی ملی (ارتش) به سمت «مردم ۹۲ درصدی».



تحلیل «اعتبار» ضد-روایت (دام یا فروپاشی؟)

اما یک «ضد-روایت» (Counter-Narrative) وجود دارد: «چه می‌شد اگر» این شکاف، نه «واقعی»، که «مهندسی‌شده» و یک «دام» (False Flag) اطلاعاتی باشد؟
در این سناریو، سیستم حاکم، با «قربانی کردن» چند افسر (چه واقعی چه جعلی)، یک «تله‌ی» پیچیده برای «شناسایی» مخالفان داخلی ارتش و «فریب» اپوزیسیون خارجی طراحی کرده است.

«اعتبار» این ضد-روایت چقدر است؟
بر مبنای «معماری بحران»، «ضد-روایت دام»، ما را با یک «تناقض منطقی» حل‌نشدنی مواجه می‌کند:

ما باید «بپذیریم» که سیستم حاکم، «همزمان»، آنقدر «باهوش» (Super-Intelligent) است که بتواند چنین «دام» اطلاعاتی پیچیده‌ی نظامی (کنش افسران در لایه‌ی ۳) را طراحی کند، و «همزمان»، آنقدر «احمق» (Incompetent) بوده که «سوپاپ اطمینان» سیاسی حیاتی خود (پزشکیان در لایه‌ی ۲) را «پیش از موعد» بسوزاند و خود را «برهنه» کند.

این «تناقض»، «اعتبار» ضد-روایت «دام» را «فرومی‌پاشاند».
یک سیستم، نمی‌تواند «همزمان» یک «نابغه» در ضد-اطلاعات و یک «ابله» در مدیریت سیاسی پایه باشد. «سناریوی دام» یک «فانتزی» پارانوئید است. «سناریوی فروپاشی» کنترل، «واقعیت» میدانی است. «شکست» فاجعه‌بار و «واقعی» در «لایه‌ی ۲» (سیاست)، منجر به «نشت» «واقعی» به «لایه‌ی ۳» (پارادایمیک) شده است. آنچه قطعی است، این است: «دولت پزشکیان» (اسب تروا) آخرین «امید» به تغییر درونی را «سوزاند». اکنون، صحنه از هر «میانجی» سیاسی پاکسازی شده و ما وارد «پرده‌ی نهایی» این نبرد شده‌ایم: تقابل عریان «سیستم» با «ضد-سیستم».


سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی



لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید. خواندن مجموعه ی آثار در کنار هم، به درک بیشتر و بهتر خوانندگان محترم کمک می کند.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy