زیتون - حسن یوسفی اشکوری :
این روزها پیروزی جوانی ۳۴ ساله مسلمان و شیعه و مهاجر آفریقایی - هندی تبار و فعال در حزب دموکرات و مهم تر از همه از اعضای جریان سوسیال - دموکرات آمریکا تا این لحظه سرتیتر اخبار جهان است و پیوسته تفسیرها و تحلیل های مختلف و متضاد در باره این رخداد غیر منتظره در رسانه های متنوع آمریکا و جهان ارائه می شود.
به ویژه دو جریان به سختی در این باب واکنش نشان داده و هرچند از دو زاویه متفاوت اما با یک محتوا به ممدانی حمله کرده و آگاهانه و غیر آگاهانه نظرا و عملا با گمانه زنی غالبا بی پشتوانه و صرفا با مشابهت سازی مضحک در تخریب او می کوشند. در یک سو راست های جهانی و ترامپ و ترامپیسم قرار دارند و در سوی دیگر برخی ایرانیان گزیده از جمهوری اسلامی و وعده های غالبا نقض شده رهبر انقلاب در سال ۵۷ و دیگر مقامات در این بیش از چهار دهه ایستاده اند. البته چپ ستیزی معمول و رایج این روزها در جهان و ایران نیز بهانه دیگری است برای این تلاش ناموجه و به گمانم مذبوحانه!.
اما در این جا می خواهم به پنج نکته اشاره کنم:
یکم. نخست این که زُهران ممدانی یک فرد نیست؛ او نماد یک جریان متفاوت در آمریکا و در واقع در جهان سرمایه داری غربی است. بی تردید جریانی قدرتمند و به گمانم البته طبیعی در روند این تحول و دگردیسی بنیادین نقش ایفا کرده است.
چنان که شواهد نشان می دهد، افکار و اعمال راست های اولترا پولدار و ثروتمند در جهان البته با رهبری آمریکای راست گرای حامی بی قید و شرط ثروتمندان زراندوز، چنان به فاصله های طبقاتی دامن زده که مردمان عادی و مزد بگیر هر روز فقیرتر می شوند و امکان زیست حداقلی انسانی را از دست می دهند. بارها در دو دهه اخیر در آمریکا و اروپا به خطرخیز بودن چنین روندی هشدار داده شده اما گویا گوش ناشنوای میلیاردهای فوق ثروتمند هر گز آن را نمی شنود.
گزاف نیست گفته شود که این اقبال به کسی چون زهران ممدانی، یک سونامی آشکاری است که احتمالا ادامه خواهد یافت.
دوم. دیگر آن که ترامپ با آن همه ادعاهای غالبا گزاف و با آن خودشیفتگی های متوهمانه؛ توهمی که برای یک سیاستمدار آن هم در قامت رهبر بلامنازع قدرتمندترین کشور جهان سمّ مهلک است، خود در واقع چنین روندی را رهبری کرده و به اینجا رسانده است.
تصور این بود که افکار و سیاست های غالبا متوهمانه ترامپ در سال دوم ریاست جمهوری اعلیحضرت آشکار خواهد شد اما خیلی زودتر حنظل آن عیان شد و کام ترامپیست های متوهم را تلخ کرد. از این رو، پیروزی کسی چون ممدانی محصول سیاست های مخرب و در واقع ضد انسانی و ضد ملی ترامپ و ترامپیسم است.
چنان که در ایران جمهوری اسلامی نیز، هرچه توهمات خامنه ای در قامت اعلیحضرت همایونی بیشتر شود و هرچه بیشتر بین مردم و حاکمیت فاصله بیفتد، به روز موعود نزدیک تر شده و فوران خشم عمومی نیز جدی تر خواهد شد. این یک قاعده است که هر پدیده ضد خود را در درونش می پروراند.
سوم. گزارش ها حاکی از آن است که رأی دهندگان نیویورک عمدتا نسل جوان بودند با باورهای مذهبی و سیاسی و اجتماعی متنوع و حتی متضاد؛ اعم از مسلمان شیعی و یهودی و مسیحی و . . . (در واقع همان ها که اصطلاحا «نسل z» گفته می شود).
به ویژه لازم است گفته شود که فاصله گرفتن نسل جوان از سیاست های بی قد و شرط تمامی رهبران دو حزب آمریکا از جنایات اسرائیل در حق فلسطینی ها و به ویژه در دو سال اخیر در غزه، خود از عوامل مهم اقبال به جوانی شده است که با صراحت تمام در آمریکای صهیونیستی حامی اسرائیل، انتقاد می کند و با شفافیت اعلام می کند در صورت توان نخست وزیر اسرائیل را به دلیل نسل کشی و ارتکاب جنایت جنگی و محکوم در یک نهاد بین الملی دستگیر می کند و به نهاد مسئول تحویل می دهد!
او پس از پیروزی اعلام کرده که حتی از هیچ یک از عقاید و مواضعش پشیمان نیست و عذرخواهی نمی کند. چنین شجاعتی در آمریکای ترامپ و در حاکمیت ترامپیست ها، به جد نوبر است و طبعا اندیشه و نظر نسل آگاه شده امروز آمریکا و البته جهان را جذب و جلب می کند.
این رخداد پوسیدگی سیاستمداران از رده خارج شده ای چون ترامپ و ترامپیست های جمهوری خواه و حتی رهبران سنتی حزب دموکرات را عیان می کند. حال این افراد گاه وجیه المله باید بنشینند و فکری برای آینده خود و حزبشان بکنند.
در اینجا بد نیست بیفزایم تا کنون در ایران برخی از این که نسل انقلاب ۵۷ حداقل تمام قد از استراتژی براندازی مطلوبشان حمایت نمی کنند گله داشتند و غالبا می گفتند که به این افراد امیدی نیست اما نسل هفتاد و هشتاد است که انقلابی است و خواهان انقلابی دیگر است!
جدای از درست و یا نادرست بودن این مدعا، حال که حداقل بخشی از نسل کاملا جدید آمریکا علیه نسل فرسوده گذشته جنبشی راه انداخته و در هوای تغییرات جدی و واقعی به سود طبقات فرودست شده است، همان افراد این نسل را فریب خورده و متوهم می شمارند و تصمیم شان را به سخره می گیرند!
چهارم. جدای از شخص و شخصیت مورد بحث، اصولا این که کسی با این سوابق و با این کارنامه و عقاید، موفق شده در یک روند دموکراتیک به مقام شهرداری بزرگترین شهر آمریکا و پایتخت ثروتمندان جهان برسد، خود به خود رخداد بس مهمی است.
این رخداد مانند ورود یک خانواده سیاه پوست به کاخ سفید و هشت سال اقامت در آن (باراک حسین اوباما)؛ آن هم در کشوری که تا چند دهه قبل سیاه پوستان حق نداشتند سوار اتوبوسِ سفیدپوستان بشوند، حادثه ای بس مهم شمرده می شود. این رخدادها در این جهان راستگرا و طبقاتی و به سخره گرفته شدن دموکراسی و حقوق بشر، بسی مایه امید است و نشان می دهد، به رغم تمامی سوء استفاده ها، هنوز هم دموکراسی واقعا موجود می تواند روزنه امیدی به سوی آینده بهتری بگشاید.
به ویژه ما ایرانیان که از همین حداقل ها نیز محرومیم، بیشتر معنای چنین رخدادی را می فهمیم. می توان اطمینان داشت که هنوز وجدان بشری بیدار است و در واقع مصداق دعوی معروف است که، برای همیشه نمی توان همه آدم ها را فریب داد.
پنجم. آنچه گفته شد تا اینجای کار و تحلیل ماوقع بوده و در واقع ربطی به آینده ممدانیِ فردا و فرداها ندارد. این که ممدانی در مقام شهردار پایتخت مالی جهان چه خواهد کرد، هنوز هیچ داوری نمی توان کرد. آیا او خواهد توانست به وعده های انتخاباتی اش عمل کند؟ آیا اصولا ارباب قدرت و ثروت خواهند گذاشت او به خواسته هایش به سود فرودستان نیویورکی کاری بکند؟ آیا او، آن گونه که مخالفانش می گویند، یک پوپولیست چپ گراست که صرفا برای اخذ رأی وعده های آن چنانی داده است؟ هنوز چیزی نمی توان گفت. باید کارنامه اش را دید و داوری کرد.
شاید یک سال دیگر داوری ممکن شود. اما تا اینجا دو چیز روشن است. یکی این که تا این لحظه اصل رخداد، جدای از نماد آن، خود مثبت بوده و نقطه عطفی در جهان طبقاتی شده و دهشتناک کنونی به ویژه در آمریکاست؛ و دیگر آن که ایرادهای مطرح شده به جد «بنی اسرائیلی» اند و عموما (حتی اگر اصل مدعاها در جای خود درست باشند و معقول)؛ اولا داوری زودهنگام است و صرفا گمانه زنی و مشابهت سازی های بی مبناست؛ و ثانیا آشکارا به قصد تخریب ممدانی مطرح می شوند.
روزگار به کسانی چون من آموخته است که در امور اجتماعی و سیاسی صرفا با کارنامه و عمل داوری کنم و نه با ادعاهای هر چند خوب و دلپذیر. به عمل کار برآید نه به سخنرانی و سخندانی! در عین حال آموخته ام که از اتهام زنی و قضاوت بدون دلیل و زودهنگام در حد امکان پرهیز کنم. این اصل عقلایی و حقوقی است که قصاص پیش از جنایت وجهی ندارد.

خانم شما سخنگو هستید نه استندآپ کمدین
















