Sunday, Nov 23, 2025

صفحه نخست » مرثیه‌ای برای سرزمینی که عادت به سوختن کرده است، بیژن صف سری

safsari.jpgهیرکانی در آتش، ما در تماشا

بیژن صف سری - ویژه خبرنامه گویا

دلمان مالش می‌رود، نه فقط از حجم آتشی که به جان طبیعت افتاده، که از سرمای هولناکِ بی‌تفاوتی خودمان. ما، مردمی که طی ۴۷ سال حاکمیت گروهی دین‌فروش، ذره‌ذره آب شدنِ هست‌ونیستِ سرزمین ابا و اجدادی‌مان را دیدیم، اما تنها تماشاگر بودیم. در تمام این سال‌ها، جز سکوت در برابر غارتگری‌ها و کشتارهای بی‌حد و مرز دژخیمان مسلط بر آب و خاکمان، همتی نداشتیم. و امروز، پس از سال‌ها سکوت و تماشای ظلم‌های رژیم سفاک جمهوری اسلامی، حالا به تماشای پرده‌ی آخر این تراژدی نشسته‌ایم: سوختنِ زنده‌زنده‌ی «هیرکانی»؛ این موزه‌ی طبیعی چهل میلیون ساله که نه تنها میراث ایران، که ریه‌های جهان است.

چطور می‌توان این حجم از تناقض را دید و دم برنیاورد؟ حکومتی که برای دخالت در جنگ‌های منطقه و تجهیز گروه‌های نیابتی هزاران کیلومتر آن‌سوتر، میلیاردها دلار هزینه می‌کند و پهپادهایش آسمان‌ کشورهای دیگر را تیره می‌کنند، در برابر خاموش کردن آتش در قلبِ خاک خود عاجز است. آن‌ها بالگرد دارند، اما برای سرکوب مردم، نه برای نجات جنگل. آن‌ها بودجه دارند، اما برای پروپاگاندا، نه برای محیط‌زیست. هیرکانی نمی‌سوزد چون هوا گرم است؛ هیرکانی می‌سوزد چون برای این رژیم، «ایران» تنها یک غنیمت جنگی است، نه یک میهن. سرزمینی که حاکمانش به آن تعلق خاطر ندارند، محکوم به خاکستر شدن است.

اما درد بزرگ‌تر در سمتِ ماست؛ در سمتِ مردمی که در لاکِ تماشاگری فرو رفته‌اند. چرا دیگر هیچ فاجعه‌ای ما را تکان نمی‌دهد؟ پاسخ در همان ۴۷ سال دروغ و فریبی است که روح جامعه را جویده است. وقتی حاکمان، کلمات را از معنا تهی می‌کنند و وعده‌ها پوشالی از آب درمی‌آیند، جامعه به مرحله‌ی خطرناکی می‌رسد: «ناباوری مطلق». ما در تمام این سال‌ها از پیِ وعده‌های بی‌اساس، به ناباوری رسیده‌ایم اماغافل از اینکه: «مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نه تنها از توانایی اقدام به کاری محروم‌اند، بلکه مسخ‌شدگانی همی شوند که به ظلم عادت کرده‌اند.»

آتش‌سوزی جنگل‌های هیرکانی، تنها سوختن درختان بلوط و راش نیست؛ این تصویرِ نمادینِ سوختنِ ماست. این دودِ سیاه که از شمال ایران برمی‌خیزد، دودمانِ ملتی است که میانِ «بی‌کفایتی حاکمان» و «بی‌تفاوتی خود» گیر افتاده است. تا زمانی که این مسخ‌شدگی را نشکنیم و باور نکنیم که این خاکِ سوخته، آخرین پناهگاه ماست، هیچ بارانی این آتش را خاموش نخواهد کرد. هیرکانی ایستاده می‌میرد، تا شاید مرگش، تلنگری باشد بر خوابِ سنگینِ ما.

بیژن صف سری



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy