انقلابها تنها رویدادهای سیاسی نیستند؛ آنها میدان جدال روایتها و حافظهی جمعیاند. هر جریان سیاسی تلاش میکند گذشته را به شکلی بازنویسی کند که آیندهی مطلوب خود را مشروعیت ببخشد. در ایران امروز، پس از بیش از چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی، مشروعیت این نظام بهشدت فرسوده شده است و بحث بر سر آیندهی ایران به دو آلترناتیو اصلی گره خورده: جمهوری دموکراتیک پایبند به حقوق بشر یا بازگشت به سلطنت پهلوی. در این میان، روایتهای تاریخی و پوپولیستی نقش کلیدی در شکل دادن به حافظهی جمعی دارند. مقالهی علی میرفطروس نمونهای برجسته از این تلاش برای بازنویسی تاریخ است که نیازمند نقد علمی و مقایسه با پژوهشهای معتبر است. میرفطروس در نوشتههای خود انقلاب ۵۷ را نه یک روند اجتماعی، بلکه «کودتای انقلابی» طراحیشده از سوی قدرتهای خارجی و کمپانیهای نفتی معرفی میکند. او مدعی است طرح سرنگونی شاه از سال ۱۳۵۳ آغاز شد، زمانی که شاه با کمپانیهای نفتی دچار اختلاف شد. به سخنرانیهای رضا براهنی در آمریکا و تظاهرات «سازمان احیا» در برابر کاخ سفید اشاره میکند و آنها را نشانههای آغاز سقوط شاه میداند. همچنین نقش روشنفکران را در «ماهزدگی» و تسلیم در برابر خمینی برجسته میکند. این ادعاها در ظاهر قاطع و جذاباند، اما از نظر علمی نیازمند بررسی دقیق هستند.
کلیدیترین ضعف روایت میرفطروس، فرض اولیهی او دربارهی «ضعف اسلام» در زمان شاه است. او با استناد به سخنان شریعتی و مطهری که از «وضعیت نیمهمرده دین» سخن گفتهاند، نتیجه میگیرد که اسلام بهعنوان یک آرمان حکومتی ناتوان بوده است. اما دادههای علمی موجود در همان سالها خلاف این را نشان میدهند. در سال ۱۳۵۳ پروژهای ملی با عنوان «طرح آیندهنگری» توسط دکتر مجید تهرانیان و دکتر علی اسدی، با همکاری مرکز تحقیقات رادیو و تلویزیون ملی ایران و مرکز ملی مطالعات علمی فرانسه (CNRS)، اجرا شد. این پژوهش در ۲۳ شهر و ۵۲ روستا، با جامعهی آماری گسترده شامل ۶۰۰۰ نفر از مخاطبان رسانه، ۸۰۰ چهره فرهنگی و سیاسی و ۳۰۰۰ کارمند رادیو تلویزیون انجام شد. نتایج حیرتانگیز بودند: جامعه درگیر شکاف فرهنگی، فقر آموزشی، نارضایتی سیاسی و در عین حال گرایش روزافزون به مذهب بود.
آمارها نشان میدادند که ۹۴٪ مردم نماز میخواندند، ۷۹٪ روزه میگرفتند، تعداد مساجد تهران ظرف سه سال از ۷۰۰ به ۱۱۴۰ رسید و فروش کتابهای مذهبی از ۱۰٪ به ۳۳٪ افزایش یافت. در همان حال، تنها ۴۵٪ مردم باسواد بودند، ۷۵٪ مردان با کار زنان مخالف بودند و ۳۲٪ خانوادهها حتی یک جلد کتاب در خانه نداشتند. جامعهای عمیقاً سنتی و مردسالار، در برابر برنامههای مدرن تلویزیون واکنش منفی نشان میداد و مذهب به پناهگاه تبدیل شده بود. هشدارهای کارشناسانی چون پرویز نیکخواه و هرمز مهرداد دربارهی رشد گرایشهای مذهبی و بیاعتمادی عمومی به نظام نادیده گرفته شد. حتی کنستانتین مژلومیان، معاون سازمان برنامه و بودجه، در جلسهای با شاه هشدار داد که «این پولها پا در میآورند و به خیابان میآیند»، اما پاسخ شاه تمسخرآمیز بود.
این دادهها نشان میدهند که اسلام نه تنها ضعیف نبود، بلکه بهعنوان نیروی اجتماعی و فرهنگی قدرتمند عمل میکرد و توانست در شرایط توسعهی نامتوازن و بیاعتمادی سیاسی، مردم را بسیج کند. بنابراین، فرض اولیهی میرفطروس دربارهی ضعف اسلام، یا ناشی از نادیده گرفتن واقعیت اجتماعی است یا انتخابی مصلحتی برای تقویت روایت سلطنتطلبانه.
پژوهشهای معتبر دیگر نیز تصویر متفاوتی ارائه میدهند. یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» انقلاب را محصول تضادهای طبقاتی، نقش بازار، روحانیت و روشنفکران میداند و نشان میدهد که از مشروطه تا ۱۳۵۷ روندی طولانی از بحرانهای اجتماعی وجود داشت. نیکی کدی در «ریشهها و نتایج انقلاب ایران» بر نقش ایدئولوژی شیعه و سازمانهای مذهبی تأکید دارد، در کنار عوامل اجتماعی و اقتصادی. حمید دباشی در «روحانیون و انقلاب ایران» بحران فرهنگی و هویتی را برجسته میکند و نقش گفتمان دینی و روشنفکری را در بسیج مردم توضیح میدهد. این پژوهشها روایتهای چندعاملیاند و تصویر جامعتری از انقلاب ارائه میدهند، در حالی که روایت میرفطروس سادهسازی و تقلیلگرایی است که بیشتر به تبلیغ سیاسی شباهت دارد.
در نهایت باید گفت مقالهی میرفطروس بیش از آنکه یک تحلیل علمی باشد، یک روایت سیاسی-ایدئولوژیک است. شواهد ارائهشده ناکافیاند و بیشتر به تبلیغ آلترناتیو سلطنتی شباهت دارند. مهمتر از همه، فرض اولیهی او دربارهی ضعف اسلام در زمان شاه با واقعیت اجتماعی آن دوره ناسازگار است و دادههای علمی همان زمان، بهویژه نتایج «طرح آیندهنگری»، خلاف آن را ثابت میکنند. همین خطای بنیادین باعث میشود کل روایت او بر پایهای سست بنا شود. پژوهشهای معتبر نشان میدهند که انقلاب ۵۷ محصول ترکیب پیچیدهای از عوامل داخلی و خارجی بود. برای آموزش نسلهای آینده، باید روایتهای علمی و چندعاملی را برجسته کرد و از تحریف پوپولیستی تاریخ پرهیز نمود. رقابت اصلی آینده ایران نه فقط بر سر قدرت سیاسی، بلکه بر سر حافظهی جمعی و آموزش تاریخی خواهد بود. بازخوانی علمی تاریخ نه فقط برای فهم گذشته، بلکه برای انتخاب آیندهای آگاهانه ضروری است.
برای مطالعه ی متن کامل مقاله علی میرفطروس می توانید به لینک زر مراجعه کنید:
نگاهی متفاوت به «انقلاب اسلامی» (بخش ۱)، علی میرفطروس
مطلب قبلی...

نیروی هوایی ایران: از گذشته به امروز، دیوید اعتباری

نیروی هوایی ایران: از گذشته به امروز، دیوید اعتباری
مطلب بعدی...

رهبری و دولت، بحران مرکب درسیاست خارجی، جلیل مقدم

رهبری و دولت، بحران مرکب درسیاست خارجی، جلیل مقدم















