Tuesday, Dec 30, 2025

صفحه نخست » پدیدارشناسیِ حضور در غیاب؛ واکاوی میراث بهرام بیضایی در دیالکتیکِ اسطوره و تاریخ، داوید پارسیان

parsian.jpgچکیده:

تاریخ فرهنگ ایران در پنجم دی‌ماه ۱۴۰۴ (۲۶ دسامبر ۲۰۲۵)، یکی از سترگ‌ترین استوانه‌های هویت‌ساز خود را از دست داد. بهرام بیضایی، نمایشنامه‌نویس، فیلمساز و پژوهشگر برجسته، در حالی چشم از جهان فروبست که میراث او فراتر از کالبد زمان، به عنوان «نقشه‌ی راه» برای درام‌نویسی و سینمای ملی ایران باقی مانده است. این مقاله با رویکردی تحلیلی به بررسی جایگاه بیضایی در گذار از سنت به مدرنیته، نقد ساختار سانسور (با ارجاع به سخنرانی جشن هنر شیراز ۱۳۴۹) و مفهوم «نامیرایی هنرمند» می‌پردازد.

۱. مقدمه: تقارن‌های معنادار در تقویمِ تاریخ

مرگ، برای مؤلفی که تمام زیستِ هنری‌اش وقفِ «بازآفرینیِ زندگی از دلِ مرگ» و «احضارِ تاریخ از گورِ فراموشی» شده بود، شاید واژه‌ای تهی باشد. با این حال، فقدان فیزیکی استاد بهرام بیضایی در ۸۷ سالگی، شوکی عظیم بر پیکره‌ی نژندِ فرهنگ ایران وارد کرد. تقارنِ شگفت‌انگیزِ سالروز تولد (۵ دی) با روز درگذشت او، و هم‌زمانی این تاریخ با سالمرگِ یارِ دیرینش، اکبر رادی (پدر نمایشنامه‌نویسی رئالیستی ایران) و چهلمِ نمادینِ قربانیان آبان ۱۳٩٨، منظومه‌ای از معانی را شکل می‌دهد (خبرگزاری مهر، ۱۴۰۴؛ ایسنا، ۱۳۸۶). گویی بیضایی حتی در انتخابِ لحظه‌ی خروج از صحنه، درامی دقیق و پرکنایه را کارگردانی کرده است تا پیوند عمیق خود را با رنج‌ها و تاریخِ معاصرِ سرزمینش جاودانه سازد.

۲. احیاگرِ زبان و معمارِ درامِ ملی

بهرام بیضایی برای نسلی از هنرمندان، نه صرفاً یک کارگردان، که «نقطه‌ی عزیمت» و «شروعی بی‌چون‌ و چرا» بود. در دورانی که تئاتر ایران در نوسان میانِ تقلیدِ سطحی از غرب و نمایش‌های سنتیِ رو به زوال بود، بیضایی با پژوهش‌های سترگ خود (به‌ویژه در کتاب مرجع «نمایش در ایران»)، خونی تازه در رگ‌های ادبیات نمایشی دواند. نسلی از نویسندگان و بازیگران، نخستین جرقه‌های جدیِ تفکرِ دراماتیک را در مواجهه با متونی چون «آرش»، «مرگ یزدگرد» و «سلطان مار» تجربه کردند (ساعدنیوز، ۱۴۰۴).

استعداد خیره‌کننده او در این بود که توانست زبانِ آرکائیک و فاخرِ فارسی را چنان صیقل دهد که قابلیتِ حملِ مفاهیمِ مدرن و پیچیده‌ی انسانی را بیابد. او با آثاری چون «مرگ یزدگرد» (۱۳۶۰)، نه‌تنها یک شاهکار ادبی خلق کرد، بلکه مانیفستی علیه «تاریخ‌نگاریِ فاتحان» ارائه داد و نشان داد که حقیقت، نه در کاخ‌ها، بلکه در آسیابِ ویرانِ توده‌ها پنهان است (ویکی‌پدیا، ۱۴۰۴).

۳. سینمایِ اسطوره و هویت: از «غریبه و مه» تا «باشو»

در حوزه سینما، بیضایی با نگاهی پژوهش‌محور و اسطوره‌شناسانه، آثاری آفرید که از مرزهای زمان و مکان عبور کردند. فیلم «غریبه و مه» (۱۳۵۴) با فرمی آیین‌گرا، به واکاویِ ترس‌های کهن‌الگویی بشر پرداخت و «باشو، غریبه کوچک» (۱۳۶۴) به‌عنوان یکی از انسانی‌ترین آثار ضدجنگِ تاریخ سینما، سندی از اتحادِ ملیِ اقوام ایرانی فارغ از زبان و نژاد شد (سایت هورگان، ۱۴۰۴).

بیضایی نقشه‌ای دقیق ترسیم کرد که چگونه می‌توان از دلِ اسطوره و تاریخِ بومی، درامی با استانداردهای جهانی آفرید. فقدان او به معنای خاموشیِ سرچشمه‌ای است که مستقیم و بی‌واسطه به کالبدِ هنر ایران جان می‌داد؛ استادی که به شاگردانش آموخت چگونه می‌توان در عینِ «ایرانی بودن»، «جهانی» اندیشید (خبرگزاری مهر، ۱۴۰۴).

۴. آناتومیِ سانسور: بازخوانیِ سخنرانیِ جشن هنر شیراز (۱۳۴۹)

یکی از وجوهِ کمتر تحلیل‌شده‌ی اندیشه‌ی بیضایی، درکِ عمیقِ او از مکانیسمِ سانسور است. او نیم قرن پیش، در میزگردی در چهارمین جشن هنر شیراز (۱۳۴۹)، آسیب‌شناسیِ دقیقی از وضعیتِ ممیزی ارائه داد که هنوز برای ایرانِ امروز مصداق دارد. بیضایی هوشمندانه تفکیکی میان «سانسور دولتی» و «سانسور غیردولتی» (سانسور عرفی و روشنفکری) قائل شد (روزنامه اعتماد، ۱۴۰۴).

جمله‌ی تاریخی او در آن جلسه، همچنان پژواکی رسا دارد:

«من کوچک‌بودنم را حفظ می‌کنم، در صورتی که شما هم اینقدر از بزرگی‌تان سوءاستفاده نکنید.» (زیبامتن، ۱۴۰۴؛ هورگان، ۱۴۰۴).

این گزاره، تنها یک کنایه سیاسی نیست؛ بلکه یک فلسفه‌ی اخلاقی در برابرِ تمامیت‌خواهی است. او معتقد بود که بزرگیِ حکومت نباید به قیمتِ تحقیرِ شهروند و هنرمند تمام شود. این نگاهِ انتقادی و عدمِ کرنش در برابرِ قدرت، هزینه‌های سنگینی برای او داشت؛ از توقیفِ فیلم‌ها تا محرومیت از تدریس در دنشگاه، که در نهایت او را به هجرتی ناخواسته واداشت.

۵. هجرتِ ناگزیر و تداومِ آفرینش در استنفورد

فشارهای سیستماتیک و ناامیدی از امکانِ فعالیتِ آزادانه، سرانجام در شهریور ۱۳۸۹ (۲۰۱۰) استاد را وادار به ترک وطن کرد. به دعوتِ دکتر عباس میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد، بیضایی دوره‌ی جدیدی از زیستِ هنری خود را در ایالات متحده آغاز کرد (رادیو فردا، ۲۰۲۵). اگرچه دوری از صحنه‌ی تئاترِ تهران زخمی بر جانِ او و مخاطبانش بود، اما او در غربت نیز از پا ننشست و با اجرای نمایش‌هایی چون «جانا و بلادور» و «چهارراه» و تربیتِ دانشجویان، نشان داد که جغرافیایِ هنرمند، مرزهای اندیشه‌ی اوست، نه خط‌کشی‌های سیاسی.

بیضایی بارها با تلخی از حق سلب‌شده‌اش سخن گفت: «حق من است که در وطن کار کنم... به چه حقی ما را سانسور کردند؟».4 هجرت او، سندی است بر جنایت فرهنگی جمهوری اسلامی که نخبگانش را فراری می‌دهد تا کوتوله‌ها بر مسند بنشینند.

۶. فرجام‌سخن: «از ما نگذشته است»

دستگاه‌های تبلیغاتیِ حذف و سرکوب، همواره کوشیدند تا با القایِ یأس، تصویرِ هنرمندی «تمام‌شده» از بیضایی بسازند. اما پاسخِ او به این جریان، کوبنده و تاریخی بود. او با صراحتی مثال‌زدنی اعلام کرد:

«من هزار سال بعد از مرگم نیز فکر نمی‌کنم از ما گذشته است... و غلط می‌کنم بچه‌های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم.» (خبرآنلاین، ۱۴۰۴؛ کافه سینما، ۲۰۲۳).

بهرام بیضایی نمرده است؛ زیرا او خود را در تاروپودِ زبانِ فارسی و حافظه‌ی جمعیِ یک ملت تکثیر کرده است. تا زمانی که قصه‌ی «آرش» خوانده می‌شود و تا زمانی که پرسشِ عدالت در «مرگ یزدگرد» مطرح است، او زنده است.

همه آنان که قرن‌ها پیوسته در تحجر گذشته فرو مانده اند و همواره مدعی و طلبکارند، فراموش می‌شوند. اما نامِ بهرام بیضایی، همچون اسطوره‌هایی که میتوان روایتشان کرد، مانا و جاودان باقی خواهد ماند. مدیران سانسورچی، بازجویان امنیتی و وزیران ارشاد که مانع کار او شدند، به زباله‌دان تاریخ خواهند پیوست؛ اما نام بیضایی در کنار فردوسی و حافظ خواهد درخشید.

امروز شاهدیم که بذر شجاعتی که بیضایی کاشت، چگونه در نسل جدید هنرمندان جوانه زده است. وقتی می‌بینیم هنرمندی چون ترانه علیدوستی (که در مکتب سینمایی متأثر از بیضایی بالیده است) جسورانه و بی‌پروا از حق آزادی پوشش و عقیده دفاع می‌کند و هزینه‌ی آن را با جان و آبروی خود می‌پردازد، شاهد رد پای آموزه های بیضایی را هستیم. بیضایی زن را در آثارش (تارا، نایی‌جان) قدرتمند و کنشگر تصویر کرد و امروز زنان ایران همان تصویر را در خیابان‌ها بازسازی می‌کنند. آری او نمرده است، زیرا فرهنگ نمی‌میرد.


فهرست منابع و مآخذ (APA)

  1. اعتماد. (۱۴۰۴، ۶ دی). خردگرایی در عصر انقلابی‌گری؛ وجه تمایز یک روشنفکر. روزنامه اعتماد، شماره ۶۲۲۵. بازیابی شده از
  2. ایسنا. (۱۳۸۶، ۵ دی). اکبر رادی آهسته با گل سرخش رفت. خبرگزاری دانشجویان ایران. بازیابی شده از
  3. خبرآنلاین. (۱۴۰۴، ۶ دی). بهرام بیضایی: از ما «نمی‌گذرد»؛ حتی هزار سال پس از مرگ. خبرآنلاین. بازیابی شده از 1
  4. خبرگزاری مهر. (۱۴۰۴، ۷ دی). واکنش رسانه‌های جهان به درگذشت بهرام بیضایی. خبرگزاری مهر. بازیابی شده از 2
  5. رادیو فردا. (۲۰۲۵، ۲۶ دسامبر). واکنش‌ها به درگذشت بهرام بیضایی؛ پایان یک دوران. رادیو فردا. بازیابی شده از 3
  6. زیبامتن. (۱۴۰۴). جملات و متن بهرام بیضایی: من کوچک بودنم را حفظ می‌کنم. زیبامتن. بازیابی شده از 4
  7. ساعدنیوز. (۱۴۰۴، ۷ دی). بهرام بیضایی: من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمی‌کنم از ما گذشته. پایگاه خبری ساعدنیوز. بازیابی شده از
  8. کافه سینما. (۲۰۲۳). تازه‌ترین گلایه‌های بهرام بیضایی: من هزار سال بعد از مرگم هم.... کافه سینما. بازیابی شده از 5
  9. هورگان. (۱۴۰۴). نگاهی به زندگی بهرام بیضایی و جملات ماندگار او. سایت خبری هورگان. بازیابی شده از 6

10.ویکی‌پدیا. (۱۴۰۴). بهرام بیضایی: زندگی‌نامه و آثار. دانشنامه آزاد ویکی‌پدیا. بازیابی شده از 7

11.Randle-Bent, M. (2023). "Indigenous Avant-Gardes": The Shiraz Arts Festival and Ritual Performance Theory in 1970s Iran. Arab Stages. Retrieved from



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy