سه شنبه 5 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای رئيس جمهور قطعنامه دان ملت را دريابيد، بيژن صف سری

بيژن صف سری
می گويند اگر در جامعه ای حماقت همه گير شود نامريی می شود خاصه در جوامعی که تکيه بر فرهنگ تک پهلوانی و تک توليدی (نفت) دارد و قهرمان پرور است و از همين رو است که در کشوری چون اين کهنه ديار، همواره پايه های ظلم با تکيه بر بسط و رواج حماقت در جامعه دوام و بقايی داشته است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


چندی پيش با دوست و همکار مطبوعاتی که از عکاسان نشريات کشور است در باب ميزان محبوبيت رئيس جمهور در شهر ستان ها بحث و گفتگو به ميان آمد، او می گفت در سفرهايی که به اقتضای حرفه ام گاه و بيگاه به شهرستان ها دارم، در اکثر شهرها در کمال ناباوری مردم را طرفدار رئيس جمهور ديدم، خاصه مردمان شهرهای کوچکی که از طبقه محروم جامعه کشوری هستند و دليلش هم رسيدگی به نامه ها و عرضه حال هايی است که اين دسته از مردم کشور در سفر های استانی رئيس جمهور، بدستش می رسانند که به فوريت رسيدگی می شود و همين باعث می گردد که دهان به دهان پخش شود و حتی بصورت يک کلاغ و چهل کلاغ در می آيد و باعث محبوبيت رئيس جمهور گردد اگر چه بقول عوام اين کمک ها از بيت المال است و حکم آن ضرب والمثل معروف را دارد که می گويند خرج که از کيسه مهمان بود حاتم طايی شدن آسان بود.
می گويند اگر در جامعه ای حماقت همه گير شود نامريی می شود خاصه در جوامعی که تکيه بر فرهنگ تک پهلوانی و تک توليدی (نفت) دارد و قهرمان پرور است و از همين رو است که در کشوری چون اين کهنه ديار ، همواره پايه های ظلم با تکيه بر بسط و رواج حماقت در جامعه دوام و بقايی داشته است، طرفه آنکه با همه قدمت تحميق مردم اين آب و خاک، هنوز در خواب بسر می بريم، می گويند کسی که خواب باشد با ضربه اول يا ضربه دوم، يا سوم بيدار می شود و از خواب می پرد، اما گويی ما مردمان اين گستره تاريخی که ضربه های پتک را يکی پس از ديگری تحمل کرده ايم در خواب مرگ فرو رفته ايم و جنبشی هم اگر وجود دارد، جنبش زندگی نيست، تشنجات احتضار است.
بحثی در بين علمای روانشناسی رايج است به نام "رفتار" که بر دو نوع تقسيم بندی می شود، رفتار سازگاری و رفتار ستيز و گريز که راز ماندگاری ما ايرانی ها را از نوع اول آن می دانند يعنی رفتار سازگاری، تا نگوئيد بی مصداق می گويم نگاه کنيد به جامعه امروز ما که در اين سه دهه بعد از انقلاب به چه چيزهايی روی آورده است، به صداقت و با ريا کاری و تظاهر؟
با اين مقدمه می خواهم نوع ديگر از تازه ترين تحميقی که بر ما "ملت" روا می دارند به پردازم ، و آن اينکه اخيرا با سقوط قيمت نفت و وخامت اوضاع اقتصادی جهان ، رئيس جمهور بياناتی را در بين مردم اهواز اظهار داشته اند که چيزی جزتحميق ملت از آن استنباط نمی شود او گفته است : اگر به فرض به جايی برسيم که هيچ کشوری نفتی از ما نخرد، در اين صورت ،ملت ايران با توجه به توانمندی‌های موجود می‌تواند خود را اداره کند " و اين بيان در حالی گفته می شود که دولت ايشان در سال‌های اخير با داشتن درآمد ميانگين روزانه ۳۰۰ ميليون دلار نتوانسته بر گرانی‌ها و نرخ فزاينده تورم در کشور غلبه کند و جالب اينکه حرف از توانمندی هايی زده می شود که هرگز وجود خارجی نداشته است که اگر وجودداشت همان سال های اول انقلاب که مثلا تازه از خواب غفلت بر خاسته بوديم تجلی می يافت که گروهی با شور انقلابی به چاره جويی افتاده بودند تا ملتی را از منجلاب فريب های استعمار نو رهايی دهند تا عشق جامعه به طلای سياه را کاهش دهند، شعاری که سال ها قبل توسط دولتی ملی و مردمی برای يکسال تجربه شده بود اما نتيجه کار چيزی جز وابستگی هر چه بيشتر به تک پهلوان (نفت) اقتصاد فشل ما، حاصلی نداشت چرا که هر گاه سخن از رهايی اقتصاد تک محصولی به ميان آمد آن دسته از کسانی که هيچگاه نمی توانند چشم طمع از ثروت اين ملت بردارند مانع از تجلی توانمندی های اين ملت شدند تا اينکه امروز گويی مردمی که روزگاری نفت، اين طلای سياه را مايه سر بلندی و آقا منشی خود در جهان ميدانستند از داشتن چنين گنجی پشيمان گشتند چرا که بلای جان خود می بينند که ريشه چنين توهمی را بايد در روند يکصد و اندی ساله تاريخ نفت اين آب و خاک جسجو کرد، ثروتی که هيچگاه مردم مالک واقعی آن نبودند، آنچنانکه امروز با گذشت سی سال از انقلاب هنوز هم مردم محرم اسرار قرارداد های نفتی نيستند که در پشت در های بسته قراردادهای ميليارد دلاری منعقد می شود و تنها زمانی همگان با خبر می شوند که ماجرايی چون " استات اويل " و رشوه های رد وبدل شده در آن قرار داد بر ملا می گردد.
ايضا جناب رئيس جمهور در عين حال در قسمتی از اظهارات خود از تحريم‌ها و قطعنامه‌هايی که عليه ايران صادر می شود استقبال می‌کند چرا که آنها را باعث پيشرفت و توسعه بومی کشور می دانند . حال بايد جستجو کرد که منظور از توسعه بومی چيست و کدام است ، آيا بستن تدريجی کارخانجات بزرگ و کوچک همراه با خبر اعتصاب کارکنان و کارگران آنها که هر روز در صدر خبر های روز رسانه های خارجی است ، توسعه بومی است ؟ويا ورود بی رويه کالا های خارجی ناشی از عدم مديريت صنعتی و تجاری کشور توسعه بومی می نامند ؟ يا شايد هم هشدار های پياپی اقتصادانان کشور نسبت به عملکرد های ناصواب دولت در امر اقتصاد را بايد تجلی رشد توسعه بومی دانست ؟ و عجبا که جناب احمدی نژاد در پايان همين سخنرانی اخير خود که موضوع قابل توجه بسياری از رسانه های داخل و خارج از کشور شده است ، خطاب به رهبران کشور‌های غربی و شورای امنيت سازمان ملل گفته است : «آن‌قدر قطعنامه بدهيد تا قطعنامه‌دانتان متلاشی شود؛ ... " غافل آنکه اين ملت نگون بخت ايران است که در زير فشار های ناشی از تحريم ها و سوء مديريت دولت وقت، آنچنان کمر خم کرده است که تا سال ها حتی با برگشت دوران طلايی فروش نفت (به فرض محال قيمت بشکه ای هزار دلار)هم نمی تواند کمر راست کند ، و در چنين حالتی است که در پاسخ به تمامی چنين اظهارات بر گرفته از حس تعميق ملت بايد گفت : آقای رئيس جمهور قطعنامه دان ملت را دريابيد که در حال پارگی است.
حال با چنين اوصافی وقتی به گفته های صادقانه دوست و همکار عکاس مطبوعاتيم فکر می کنم با خود می گويم ، آيا براستی به صرف بر آورده شدن نياز های مالی چند هم وطن از سوی دولت ، که بيشتر به نظر می آيد به نيت تبليغ و آينده نگری برای انتخابات دور بعدی رياست جمهوری باشد، می توان واقعيت های ملموس عدم مديريت کلان کشور و تمامی مصيبت هايی که از اين سوء مديريت ها بر جامعه تحميل شده است، ناديده گرفت؟ به فرض محال آنکه هزاران نفر از نوشتن عريضه و عرض حال به نان شبی رسيده باشند که آن هم نشان از اقتصاد گداپروری دارد، آيا در اين معادله چند مجهولی می توان صورت مسئله را پاک کرد؟ من بيشتر از آنکه باور به چنين حکايت های تاسف آور داشته باشم، آن روايت از هم وطن گله بانم را باور دارم که حکايت چوپان دورغگو در کتاب های درسی فرزندان اين آب و خاک را توهين به خود می داند و بر آشفته می گويد، ما نه به بزغاله و يا به بره دورغ می گويم، و نه به دشت و بيابان، اما يک نفر آمد و گفت پول نفت را در سفره ات می گذارم، برايت جاده می سازم، بهداشت می آورم و چه و چه...، ولی انجام نداد، حالا عريضه ما را هم جواب نمی دهد، اسم ما را از کتاب ها پاک کنيد، اسم آن که وعده های پوچ می دهد را بگذاريد.

بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com





















Copyright: gooya.com 2016