شنبه 16 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"نجات کشور" از چی؟ از کی؟ الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن / ۰۴ دسامبر ۲۰۰۸
www.alefbe.com

اگر به ياد داشته باشيد، احمدی نژاد و کسانی که پشت او را داشتند، با شعار «می شود و می توانيم» پای به «انتخابات» رياست جمهوری اسلامی در تابستان ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) گذاشتند. واقعا هم توانستند آنچه را می خواستند به کرسی بنشانند: رياست جمهوری احمدی نژاد و غلبه بر رقبای خودی. اما همين «شدن» و «توانستن» را نيز به اعتراف سران خود رژيم از جمله رفسنجانی و کروبی و خاتمی و همچنين نامزدهای ناتوانی چون معين و غيره مديون اقدامات سازمان يافته سپاه و بسيج و تقلب های گسترده ای بودند که از آن پس «خواب» را در تمامی رأی گيری های آينده تا زمانی که جمهوری اسلامی باقيست، بر چشم همگان و به ويژه نامزدهای اين مراسم حرام کرد. ولی آيا واقعا «شد» و آنها «توانستند»؟!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


رؤيای بدون تعبير
برای پاسخ به اين پرسش، نخست بايد ديد اين «شدن» و «توانستن» از جانب چه کسانی مطرح می شود و برآورنده انتظارات و توقعات کدام گروه های اجتماعی است. چه چيز شد؟ چه چيز را توانستند؟ کسانی که توانستند «انتخاب» خود را شدنی کنند، با چه هدفی رقبا را از ميدان به در کردند؟
اگر هدف و مسئله تنها بر سر رياست جمهوری فردی به نام احمدی نژاد می بود، واقعا هم شد و آنها توانستند. ليکن گمان نمی رود در هيچ جای جهان کسانی بخواهند مقامی را قبضه کنند، صرفا به اين دليل که آن مقام را قبضه کرده باشند. آنها قطعا از به دست آوردن اين مقام و قدرتی که به سبب آن حاصل می شود، به دنبال هدفی هستند. کسانی هم که با شرکت کردن در رأی گيری ها فکر می کنند با آرای خويش اين افراد را به اين مقام ها می رسانند، قطعا انتظارات و توقعاتی از آنها و اين قدرت دارند. اينکه انتظارات رأی دهندگان با اهداف به قدرت رسيدگان تا چه اندازه همخوانی دارد، بماند. ولی اينکه احمدی نژاد رييس جمهوری شد و حاميانش توانستند قوه مجريه را نيز مانند قوه مقننه و قضاييه در اختيار خود بگيرند، تا به امروز با پشتيبانی همه جانبه سيدعلی خامنه ای به عنوان رهبر سياسی و مذهبی جمهوری اسلامی، با هدف بازگشت به آرمان ﮬای انقلاب اسلامی و تأمين اقتدار حکومت در داخل و خارج توضيح داده می شود.
نکته اما در اينجاست که اگر خود انقلاب اسلامی و پيروزی آن با اکثريت قاطع مردم مدهوش و روشنفکران نشئه همراهی می شد، و همين نيز سبب «اقتدار» و «اهميت» آن گشته بود، شعار بازگشت به اهداف آن پس از تقريبا سی سال جز اندکی از خودی ها را به دنبال نتوانست و نتواند کشيد آن هم در شرايطی که از هر چيزی جز «اقتدار» و «اهميت» اين رژيم می توان سخن گفت. فراموش نکنيم که سرکوب داخلی به شکل قلع و قمع دگرانديشان و مخالفان، و آزار خارجی به شکل پشتيبانی از تروريسم و تلاش برای دستيبابی به بمب اتمی در فرهنگ سياسی هرگز به «اقتدار» و «اهميت» تعريف نشده است.
در اين ميان، رؤيای اصلاحات، خوابی بود که در واقعيت تعبير نشد. اين رؤيا اگرچه تا مدتها بخشی از مردم و مخالفان تا کشورهای غربی و حتی ايالات متحده آمريکا را به خود مشغول و اميدوار ساخته بود، ليکن در يک تجربه هشت ساله نشان داد از امامزاده اصلاحات هيچ معجزه ای بر نمی خيزد. مردمی که دو بار با اميد به پای صندوق های رأی کشانده شده بودند، بسی زودتر از کشورهای خارجی دريافتند، آرای خود را هزينه يک خيال کرده اند. خيال اينکه جمهوری اسلامی به «اصلاح» خويش بپردازد و از اين طريق آرزوی «تغيير» را ميسر سازد. تغيير خويش!
در اين رؤيای شيرين اما نه تنها حسابی برای کابوس مقاومت کنندگان در برابر «اصلاح» و «تغيير» باز نشده بود، بلکه اساسا آنچه «رأی دهندگان اصلاحات» می پنداشتند با آنچه «انتخاب شدگان اصلاحات» در نظر داشتند، زمين تا آسمان تفاوت داشت. اين همه در حالی بود که هم مقاومت کنندگان و هم «انتخاب شدگان اصلاحات» از يک پشتوانه قوی ساختاری و مبتنی بر قانون اساسی برخوردار بودند، حال آنکه آرزوی رأی دهندگان به «اصلاحات» کلبه کاغذينی بود که در مسير باد و بر شن بنا شده بود.
هنوز هم معلوم نيست کسانی که هم چنان دم از «اصلاحات» می زنند، چرا در زمان همان «رييس جمهوری اصلاحات» بار و بنديل خود را بسته و راهی خارج شدند و چرا سالهاست از اينجا و با پشتيبانی مادی و معنوی کشورهای خارجی که رسانه ﮬای خود را دست و دلبازانه در اختيار آنها گذاشتند، تلاش می کنند به مردم بقبولانند آن تجربه مشترک که به فرار آنها از کشور انجاميده، برای مردم اما هنوز کافی نيست. اين مردم همچنان بايد بيازمايند و اميدوار باشند تا همان فردی که نقش خود را در مقام رياست جمهوری اسلامی با واژه «تدارکاتچی» تعريف کرد، و يا يک فرد مشابه، باز هم زير عنوان «اصلاحات» اين بار معجزه کند. ولی آخر ای مسلمانان، در کجای جهان می توان از رياست قوه مجريه و نمايندگان نشسته بر کرسی های قوه مقننه که همگی به حفظ قانون اساسی و گردن نهادن بر آن سوگند ياد می کنند، انتظار داشت خلاف آن و يا در جهت تغيير آن اقدام کنند؟! و اگر چنين چيزی امکان دارد، چرا در طول هشت سال تسلط بر دو قوه مقننه و مجريه، کاری از پيش برده نشد؟
اين همان چيزيست که به اصطلاح اصلاح طلبان خارج کشوری از نثر تاريخ بيهقی تا نثر آميخته به هزل و هجو، در باره اش سکوت می کنند! آنها سکوت می کنند که اگر «اصلاحات» به اين معنی باشد که برای تحقق آن بايد از مرزهای قانون اساسی و ساختار جمهوری اسلامی عبور کرد، پس سوگندخوردگان به آن هرگز نمی تواند چنين کنند، مگر آنکه در برابر نظام بايستند. و اگر به اين معنی است که اين «اصلاحات» چيزی جز در چارچوب قانون اساسی کنونی نيست، که خب، همين انواع و اقسام اصولگرايان و خود اين احمدی نژاد هم می توانند! و اين در حاليست که خود آنها همين را هم نتوانستند!

واقعيت بدون تفسير
اگر حجت الاسلام محمد خاتمی توانست با سخنان نرم، سياست سخت حکومت اسلامی را چه در داخل (سرکوب مطبوعات و دانشجويان و قتل های زنجيره ای) و چه در خارج (پشتيبانی از حماس و حزب الله و تلاش مخفيانه برای به دست آوردن بمب اتمی) پيش ببرد، احمدی نژاد توانست با سخنان سخت، سياست نرم را به ويژه در رابطه با آمريکا (و حتی اسراييل) در پيش گيرد.
اين همه را جز در چارچوب رقابت های درونی و جنگ قدرت خودی های رژيم و هم چنين تلاش برای بقا نمی توان ارزيابی کرد. اگر کسی بر اين گمان است که فردی از درون اين نظام خواهد توانست کاستی های ساختاری اين رژيم را در جهت دمکراتيزه شدن سياسی و اقتصادی چنان از ميان بردارد که هم خود بماند و هم نظام، در اين صورت بايد برای اين فرد، چنان ويژگی هايی قائل شود که اولا بتواند تمامی سدهای پيش روی تا رسيدن به تأييد نامزدی رياست جمهوری خود را پشت سر بنهد، و ثانيا در مرحله رأی گيری، از سدهای سازمان يافته گروه های مافيايی بگذرد، و ثالثا در آخرين مرحله، همان اصلاحاتی را به اجرا در آورد که زنان و جوانان در سالهای ۷۶ و ۸۰ به اميد آن به پای صندوق های رأی رفتند و آن هم در شرايطی که تنها يک معجزه خواهد توانست آنها را تابستان آينده به پای همان صندوق ها بکشاند. و خودمانيم، اين ديگر نامش «اصلاحات» نيست!
امروز ديگر «اصلاح» و «انقلاب» هر دو رؤياهای تعبيرناشده ای هستند بر بستر واقعيتی که نيازی به تفسير ندارد. جمهوری اسلامی پس از سی سال که از انقلابش می گذرد، هنوز گريبانش در چنگ «رهبر انقلاب اسلامی» و «دادگاه های انقلاب اسلامی» و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و غيره است. «انقلاب فرهنگی» به شکل سرکوب و پاکسازی و يا اساسا بستن راه رشد و ترقی به سوی شهروندانی که از خودشان نيست، همچنان ادامه دارد. «انقلاب پی در پی» به ويژه در شرايطی که نسل های جديد به ميدان می آيند، به جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد تا اندکی به «اصلاح» خود بينديشد و خود را با نياز زمان تطبيق دهد.
اصلاح اين رژيم از بيرون و يا از درون خود، همان اندازه ناممکن است که انقلاب عليه آن. سرنوشت محتوم فروپاشی در آخرين سال های قرن بيستم بر پيشانی نظام هايی حک شد که راهشان به سوی اصلاح و انقلاب، هر دو، بسته شده است. آن کشورهايی که اپوزيسيون اتکاپذيری داشتند، توانستند خود را زودتر جمع و جور کنند و هن و هن کنان راه آزادی سياسی و اقتصادی در پيش گيرند. آنهايی که نظام و جامعه شان چنان از درون گسسته بود که نمی شد سخنی از اپوزيسيون به ميان آورد، مجبور شدند به پس مانده های حتی امنيتی رژيم پيشين بسنده کنند و سردمداران فروپاشی را از صحنه سياست برانند تا در گوشه ای خاطرات خود را بنويسد.
«نجات کشور» نخستين چيزيست که در چنين شرايطی بر زبان از جمله خود زمامداران جاری می شود. آنها اما نمی گويند «نجات کشور» از دست چه کسی و در برابر چه چيزی؟ اگر فقط به لعن و نفرين «شرايط» بپردازند، آنگاه بلافاصله مورد پرسش قرار می گيرند که اين «شرايط» چرا، چگونه و توسط چه کسانی به وجود آمد؟ آنها نمی توانند حساب خود را از به وجود آورندگان شرايط کنونی نيز جدا کنند، چرا که در تمام اين سالها مردم جز نام اينها چيز ديگری نشنيده اند. آنها کس ديگری را به بازی نگرفته اند که حالا بتوانند کاسه و کوزه «شرايط» را بر سر آنان بشکنند. اگر هم «شرايط» را انکار کنند و همه چيز را در بهترين حالت ممکن تبليغ نمايند، آنگاه بر فاصله نجومی خود از مردم خواهند افزود. کلاف سر در گم «شرايط» و مشکلات را با دروغ و تبليغ و شعار نمی توان دور زد.
ايران در شرايطی که رؤيای انقلاب نيز درست مانند اصلاحات هر امکانی را برای تعبير از دست می دهد، به بازيگرانِ سياسی نياز دارد تا نجات کشور را با هدايت جامعه به سوی دمکراسی و حقوق بشر ميسر سازند. در صحنه سياست جمهوری اسلامی اما نه بازيگرِ سياسی بلکه تا بخواهيد سياستمدارِ بازيگر وجود دارد. وای به حال کشوری که «نجات» آن به شعار انتخاباتی تبديل شده باشد.





















Copyright: gooya.com 2016