جمعه 20 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

در اين سال ِ سی، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن / ۸ ژانويه ۲۰۰۹
www.alefbe.com

سال نو ميلادی که مصادف با سی‌امين سال پيروزی انقلاب اسلامی در ايران است، در شرايطی آغاز می‌شود که با هيچ معياری نمی‌توان آن را مطلوب ارزيابی کرد. نخستين روز ژانويه ۲۰۰۹ با ششمين روز حملات هوايی اسراييل به نوار غزه مصادف است که در پی موشک‌پرانی‌های مداوم گروه تروريستی حماس به مناطق مسکونی جنوب اسراييل آغاز گشت. تمامی مسؤلان دولتی اسراييل اعلام کرده‌اند تا زمانی که حمله‌های موشکی حماس به اين مناطق قطع نشود، به بمباران‌ هوايی که در کنار نابود ساختن برخی تأسيسات نظامی و دولتی حماس تا کنون به کشته شدن دهها غيرنظامی انجاميده است، ادامه خواهند داد. اکنون اسراييل آماده حمله زمينی نيز هست و با توجه به شکست و تجربه‌ای که از جنگ بی‌سرانجام لبنان در تابستان ۲۰۰۶ به دست آورده، که آن هم با تحريکات حزب‌الله لبنان درگرفت، به نظر می‌رسد آنگونه که اعلام کرده است، واقعا و به هر قيمتی قصد دارد تا پای سرنگونی دستگاه دولتی حماس در نوار غزه پيش رود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


راز سرپوشيده‌ای نيست که اسراييل نه تنها از نظر نظامی چنين امکانی را دارد، بلکه با توجه به مجموعه شرايط جهانی و همچنين نقش فعال جمهوری اسلامی در دامن زدن به آتش نفرت و جنگ به مثابه يک هدف استراتژيک در اين منطقه، چندان تنها نباشد حتی اگر اين همراهی به صدای بلند اعلام نشود.
در اين ميان محکوم کردن يکجانبه حملات هوايی اسراييل بدون اشاره به موشک‌پرانی‌های حماس که تا شروع حمله اسراييل شمار آنها به سيصد راکت رسيده بود، تنها درک و بيان نيمی از حقيقت است. آن هم نيمه‌ای که دست دراز جمهوری اسلامی در آن به خوبی پيداست حتی اگر گاهی سررشته برخی از اقدامات حماس که تنها به پول و اسلحه جمهوری اسلامی نياز دارد، از دستش در برود.

جمهوری اسلامی غزه
با اين همه آنچه امروز در خاورميانه جريان دارد، تصويريست تکراری که به اين يا آن صورت، امروز يا فردا به پايان می‌رسد بدون آنکه به نتيجه نهايی رسيده و راهی صلح‌آميز و دوستانه را در برابر مردم فلسطين واسراييل بگشايد.
تصاوير ياسر عرفات را به ياد می‌آوريد که در ماه‌های پايانی عمر خويش در خرابه‌های دفتر خويش در رام‌الله نشسته بود و با شب‌کلاه و دهان کف کرده به عادت هميشگی انگشت نشانه خويش را بالا برده و داد سخن می‌داد؟ آن زمان اين «گردان شهدای الاقصی» شاخه نظامی الفتح بود که دست به موشک‌پرانی زده بود. در دوران عرفات، الفتح با يک دست کمک‌های ميليونی غرب را برای بازسازی و گسترش آموزش و بهداشت می‌گرفت و با دست ديگر آن را خرج تسليحات نظامی و رفاه اعضا و وابستگان تشکيلات خودگردان و هم چنين بخش مهمی از آن را هزينه تبليغ نفرت و يهودستيزی در کتاب‌های درسی و راديو و تلويزيون و افکار عمومی فلسطين می‌کرد.
با مرگ عرفات، سايه سنگين وی از روی کسانی که خواهان پيشبرد يک سياست روراست در زمينه به رسميت شناختن اسراييل و تشکيل يک دولت فلسطينی و زندگی صلح‌آميز مردم اسراييل و فلسطين در کنار يکديگر بودند، برداشته شد.
سازمان تروريستی حماس که گفته می‌شود اتفاقا خود اسراييلی‌ها در شکل‌گيری و حمايت آن در مقابله با ياسر عرفات نقش داشتند، با حمايت از سوی دولت‌هايی مانند جمهوری اسلامی و سوريه و به پشتوانه تونلی که به سوی مصر برای آنان امکانات فراهم می‌آورد، توانست در نوار غزه چنان پای خود را محکم کند که حتی در آنجا دولتی در کنار تشکيلات خودگردان فلسطين که به رهبری محمود عباس در کرانه غربی رود اردن مستقر است، تشکيل دهد.
نوار غزه پرجمعيت‌ترين نقطه کره زمين است. در مساحتی به اندازه نصف تهران جمعيتی حدود يک ميليون و ششصد هزار نفر زندگی می‌کند که اکثريت آن را جوانان و کودکان تشکيل می‌دهند. با چنين تراکمی، هيچ بمبارانی در غزه نمی‌تواند به کشته شدن غيرنظاميان نيانجامد حتی اگر حماس آنها را به سپر انسانی مناطق نظامی خود تبديل نکرده باشد. ترور و فاجعه انسانی به سرنوشت مشترک فلسطينی‌ها و اسراييلی‌ها تبديل شده است و جانبداری سياسی و ايدئولوژيک از يک طرف و محکوم کردن طرف ديگر، تنها نشان دهنده کوتاهی درک و فکر کسانی است که انسان و زندگی يکباره او را در ظرف‌های تنگ‌چشمی خويش می‌سنجند و آن را تابعی از سياست و ايدئولوژی می‌شمارند.
اگر ايران حکومتی می‌داشت که با محکوم‌کردن اقدامات نظامی هر دو طرف، دست ياری خود را به سوی تحقق صلح فلسطين و اسراييل و تثبيت دو دولت آنها دراز می‌نمود، قابل تصور نيست آنگاه برخی از اين افراد و گروه‌های سياسی که سينه را تنها به تنور فلسطين می‌چسبانند، چه موضعی می‌گرفتند.
ايران اما در درگيری اسراييل و فلسطين هيچ سودی ندارد. در اين سی سالی که فلسطين‌زدگی همواره سياست غالب جمهوری اسلامی بوده است، تاوانش تنها در سياست خارجی گريبان مردم ايران را نگرفته است. کمک‌های پيدا و پنهانی که جمهوری اسلامی از نظر مادی و تدارکاتی به گروه‌های تروريستی، به ويژه در لبنان و فلسطين می‌رساند، همانا منابعی است که بايد به کار بازسازی و رفاه کشور بيايد. فلسطينی‌ها تنها از اتحاديه اروپا سالانه ششصد ميليون دلار کمک برای بازسازی دريافت می‌کنند. بارها اتحاديه اروپا از همان زمان ياسر عرفات اين کمکها را تعليق کرد تا مگر آنها با تلاش برای خشک کردن ريشه‌های تروريسم درون خود بتوانند راه خويش را به سوی يک زندگی عادی بگشايند.
تلاش‌های دولت محمود عباس نيز برای بستن دست گروه‌های تروريستی و شبه‌نظامی هر بار با دخالت‌های خارجی از جمله از سوی جمهوری اسلامی با ناکامی روبرو شد. محمود عباس پس از عرفات ظاهرا توانست شاخه نظامی الفتح را مهار کند. حماس اما ترجيح داد نيروی خود را در نوار غزه متمرکز کند و در آنجا جمهوری اسلامی خود را بر پا دارد. امروز از محمود عباس به عنوان رييس تشکيلات خودگردان فلسطين همان گونه نام برده می‌شود که از خالد مشعل و اسماعيل هنيه به عنوان رهبران دولتی که امور غزه را در دست دارد. به راستی نه اسراييل، بلکه جامعه جهانی با کدام يک از اينها طرف است؟

چه سنگ چه دست
بی‌ترديد در اين سالِ سی، جمهوری اسلامی نقشی منفی و ويرانگر در رابطه بين فلسطينی‌ها و اسراييل بازی کرده است. در واقع نقشی که زمانی اعراب به رهبری جمال عبدالناصر بر دوش گرفته بودند، توسط حکومت اسلامی بر دوش ايرانی‌ها منتقل شد تا زير بار سنگين‌اش چنان خُرد شوند که يارای برخاستن نداشته باشند. نخستين استفاده مطلوب را از اين ضعف، صدام می‌خواست به عمل آورد و انديشه ديرينه‌ای را که رژيم پيشين ايران اجازه‌اش را نمی‌داد، سرانجام جامه عمل بپوشاند. نتيجه‌اش مانند هر جنگ ديگری در اين منطقه، سرازيرشدن سيل اسلحه و پر شدن جيب کشورهای قدرتمند و نابودی وتضعيف رقت‌انگيز دو کشور تا حد فلاکت بود.
امروز، بيست سال پس از پايان آن جنگ، هنوز ايران و عراق از فلاکت سر بر نياورده‌اند، ليکن همچنان دو راه جداگانه می‌پيمايند. اين بار با سرنگونی صدام، دست دراز جمهوری اسلامی در عراق به آتش‌افروزی مشغول است. استفاده از موج نيروی انسانی و امکانات تروريستی تنها اسلحه مؤثر جمهوری اسلامی در منطقه است. اين رژيم افزودن امکان توليد بمب اتمی را بر امکانات تروريستی خود، پايان يک مرحله استراتژيک در راه تبديل شدن‌اش به يک قدرت جهانی می‌پندارد. اين همه چه بسا درست می‌بود، اگر امکان هرگونه واکنشی از جهان و هم چنين کشورهای منطقه سلب شده بود.
در درون کشور اما ايرانيان بهای عظيمی نه برای آرمان‌های سياسی و اقتصادی جمهوری اسلامی بلکه برای بلندپروازی‌ها و جاه‌طلبی‌های قدرت‌طلبانه‌ای می‌پردازند که محاسبه خطا در آنها نقشی تعيين‌کننده دارد.
امروز اول ژانويه ۲۰۰۹ برای نخستين بار پس از هجومی که نسبت به بهاييان صورت گرفت که به دستگيری بسياری از آنها انجاميد و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نيست، خبر اعدام يک بهايی در استان خراسان به صراحت اعلام شد. در طول فقط يک ماه گذشته بيش از چهل نفر به اتهام‌های مختلف به دار آويخته شدند. در چند روز گذشته دفتر کانون مدافعان حقوق بشر و هم چنين دفتر و منزل شيرين عبادی، حقوقدان، مورد هجوم قرار گرفت. دهها دانشجو و روزنامه‌نگار و کارگر و کارمند و پزشک و آموزگار به بهانه‌های واهی يا در زندان بسر می‌برند و يا بطور دائم زير عمليات تعقيب و مراقبت و بازجويی قرار دارند. در محل کار و خيابان، زنان و جوانان مورد آزار و اذيت نيروهای مختلف گشت قرار می‌گيرند که گاه به دستگيری آنها می‌انجامد. حتی وضعيت گروه‌ها و احزاب بی‌خطر و بی‌اثر نيز از يک ضريب اطمينان و امنيت برخوردار نيست. روزنامه‌های آنها نيز به محض اينکه اندکی خلاف سياست حاکم که از سوی بيت رهبری، نهاد رياست جمهوری و عوامل مطبوعاتی آنها تعيين می‌شود، حرکت کنند، بلافاصله توقيف می‌شوند.
در چنين شرايطی سخن از «انتخابات» گفتن آن هم از نوع «آزاد» بيشتر به شوخی شبيه است. اگر تا کنون از جمهوری اسلامی به عنوان مانعی بر سر راه رشد سياسی و اقتصادی ايران سخن می‌رفت، اينک مسئله بر سر اين حکومت به عنوان مانعی بر سر راه غلبه بر مشکلات مهم کشورهای منطقه و هم چنين جهان در اين منطقه است. هنگامی که دو وجه اين مانع بر همديگر منطبق می‌شوند، آنگاه چاره‌ای جز تعيين تکليف باقی نمی‌ماند.
جهان به سوی يک تعيين تکليف نهايی پيش می‌رود و جمهوری اسلامی در آن نقشی اساسی بازی می‌کند. اين اما ديگر به خودش مربوط است که آيا ترجيح می‌دهد نقش سنگی را بازی کند که برای ادامه راه جهت تقسيم مجدد منابع سياسی و اقتصادی جهان بايد از سر راه برداشته شود، و يا نقش دستی را بر عهده گيرد که برای به پا خاستن کشور ايران، به سوی جامعه جهانی دراز می‌شود. آنچه اما حتی واقع‌بين‌ترين زمامداران جمهوری اسلامی را به درستی نگران می‌کند، اين واقعيت است که جمهوری اسلامی در سی سال گذشته شرايطی را به وجود آورده است که چه نقش سنگ را ادامه بدهد و چه نقش دست را بازی کند، در هر دو صورت، هم در سياست داخلی و هم در سياست خارجی، نمی‌تواند به شکلی که امروز وجود دارد، همچنان وجود داشته باشد.





















Copyright: gooya.com 2016