شنبه 12 بهمن 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کابوس منشی گری - سی سال گذشت، علی کلائی

علی کلائی
دستاوردشان عيان است لاکردار. بهشت زهرايی که شاه آباد کرده بود و قرار بود آبادتر از اين نشود، بيش تر آباد شد. قطعه ۴۱ بهشت زهرا! گلزار خاوران که امروز می خواهند درختزارش کنند و ابلهانه انديشه کرده اند که می توانند خون را با درخت بشويند. استقلال را قرار بود داشته باشيم و هنوز هم اگر نفت را از ما بگيرند فلج می شويم. آزادی را که ديگر چه عرض کنم!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اس ام اس برايم می آيد يا به قول اين فرهنگستانی ها پيامک . از خواهری گرانقدر و بزرگوار . که برادر ! خانمی هست که دنبال کار می گردد . جوان و با مشخصات زير ... . اما ! اما در ضمن در نظر داشته باش که اين خانم خيلی مومن است و نمی خواهد منشی باشد .
سرم درد ميگيرد وقتی اين پيامک را می خوانم و سر می خورم در بايگانی ذهنم و سخنانی که از ديگران شنيده ام در باب دختران ايران زمين که به عنوان منشی در ادارات و شرکتهای خصوصی مشغول کار می شوند و اکثرا مورد سوء استفاده سرمايه دارانی قرار ميگيرند که تنها قرار است اين بانوان برايشان منشی گری کنند نه دلبری و نه هيچ ...ری ديگری .
يادم می آيد يکی از دوستان جوان ناشر زمانی می گفت که در پس استخدام منشی بر آمده است . پس از درج آگهی در مطبوعات کثير الانتشار و قليل المطلب و الفهم و الانديشه امروز ما ، بانويی به محل دفتر نشر برای مصاحبه و اسخدام می آيد . پس از مصاحبه و تست برخورد و تست فنی نزم افزاری (مانند ورد و اکسل و اکسس و ...) نوبت به تعيين حقوق می رسد . ناگهان آن خانم رقمی بسيار بالا را عنوان می کند . اين دوست جوان ما با تعجب بسيار به او می گويد که خانم محترم ! اين حقوق برابر يک و دو سوم حقوق مدير نشر است و اين مبلغی که شما می گوييد را مدير نشر هم دريافت نمی کند . با آن خانم جواب می دهد (ببينيد چقدر حرمتها و حريم سخنها شکسته شده) : پس شما هم برويد آن کار را با همان مدير نشرتان بکنيد !
چه خبر است در اين جامعه بی در و پيکر ؟ چرا منشی گری در شرکت های خصوصی برای دختران عزيز جامعه ايران همراه با کابوس شده که آيا ارباب پول و سرمايه که با اين پول هم زور زورداران را می خرد و هم البته فتوا و فرمان تزوير گران را ، از ايشان سوء استفاده می کند يا خير ؟ آيا آمده برای اين صاحب کار يا آن صاحب کار ، کار کند يا تن فروشی و خودفروشی و در اختيار قرار دادن تن در برابر پول . انسان بودن در جامعه ما به کجا رسيده ؟ آيا حيوان با حيوان چنين می کند ؟ آيا به تعبير زيبای قرآن به مرحله ((بل هم اذل)) نرسيده ايم ؟
چرا چنين شده ايم ؟ اين سوال را امروز می پرسم ، سی سال پس از پيروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ . اين روزها و از ابتدای بهمن ماه بر بوق کرنا کرده حاکميت جمهوری ولايی که بشتابيد و دستاوردهای سی ساله انقلاب را ببينيد ؟ البته اين جا انقلاب شده اسم مستعار حکومت روحانيت و نظام ولايی که سی سال است بر جان و جهان ايرانی خيمه زده و حکمرانی می کند . آری ! می بينيم .
فساد و فحشا را می بينيم . فقر و گرسنگی را می بينيم . در همين تهران خراب شده خودمان ! (اين که می گويم خراب شده به اين دليل است که اوج همين فساد و فقر در همينجاست . زير گوشمان در همين تهران اوج اختلاف طبقاتی را می توانی ببينی و لمس کنی و با گوشت و پوست و خونت حسش کنی . اختلافش فقط نيم ساعت است با متروی خط يک تهران . از ايستگاه شوش و مولوی تا ايستگاه پايانی! ، متروی مير داماد)
دستاوردشان عيان است لاکردار . بهشت زهرايی که شاه آباد کرده بود و قرار بود آباد تر از اين نشود ، بيش تر آباد شد . قطعه ۴۱ بهشت زهرا ! گلزار خاوران که امروز می خواهند درختزارش کنند و ابلهانه انديشه کرده اند که می توانند خون را با درخت بشويند . استقلال را قرار بود داشته باشيم و هنوز هم اگر نفت را از ما بگيرند فلج می شويم . آزادی را که ديگر چه عرض کنم ! اوين و رجائی شهر و گهردشت و ديزل آباد کرمانشاه و ... . همه شاهد بر آزادی از دست رفته و قربانی شده ايرانيان . جمهوريتمان قربانی شد پيش پای ولايتی که افسار زده بر جمهور مردم و اسلاميتمان هم . اسلام مظلوم تر از هميشه و شيعه شهيد تر از هميشه و شاهد بر دروغ و تزوير و ريای صفويان به نام علی و به کان معاويه و يزيد . اگر آن پدر و پسر جنايت کردند که کردند و کشتند که کشتند و فقر و فساد و فحشا و همه رذايل را بر ايرانيان حاکم کردند که کردند ، اينان نيز برای خلق مظلوم و ستمديده و مستضعف ايران کم نگذاشتند .
اما وقتی اين حرفها را می زنيم ، متهم ميشويم به سياه نمايی . که بله ! ببينيد چه پيشرفت هايی کرده ايم و مترو ساخته ايم و راهها و زير بناها و اين آخری ها هم انرژی هسته ای را ! بله شده است . اما کاش اين آقايان قدری از بنزهای آخرين سيستم خود و خانه های شمال شهرشان پائين بيايند و در مولوی و شوش و صالح اباد و جنوب و جنوب شرق و غرب تهران قدمی بزنند . انگار دو شهر است با دو فرهنگ و اصلا دو جغرافيا و دو زمان و دو تاريخ . در يکی لباسهای کودکش سرجمع بالای صد هزار تومان است و در يکی ديگر زير سه چهار هزار تومان . چه بگويم . قدری وقت می خواهد و حال و حوصله که در اين شهر ، شمال تا جنوبش بچرخيم و ببينيم .
بر می گرديم به همان ماجرای منشی و منشی گری . انگار نمی کنم که بسيار از دختران عزيز و پاکدامن ايران زمين ، فی الحال در اين ملک دزد زده در حال منشی گری هستند . اما ! اما چرا بايد برای يک آگهی منشی گری شرط ظاهری آراسته ذکر شود ؟ مگر منشی بيش از کار خويش قرار است کاری بکند ؟ دوستان ! برادران و خواهران ، رفقای عزيز ! به صفحات آگهی روزنامه ها مانند روزنامه همشهری سری بزنيد . در پشت آگهی های استخدام منشی خواهش تن موج می زند .
چرا ! اين را از حاکمان ولايت مطلقه پرست ايران می پرسم . چرا اين چنين شده است ؟
اصل امنيت کاری يکی از اصول اوليه برای حضور در هر کاری است . اين اصل نه تنها تضمين عدم اخراج برای حضور در کار به بهانه های واهی را شامل می شود ، بلکه اين را نيز می پوشاند که نيروی کار در محيط کار خويش امنيت داشته باشد . امنيت روحی ، روانی و البته بدنی و جنسی . و اين وضعيت امروز ناقض اين اصل بديهی و انسانی است .
بگويم ! نمی خواهم تائيدی بگذارم بر اين طرح مثلا امنيت اجتماعی نيروی به قول خودش انتظامی . اين طرح - بر اساس آنچه تا به حال پيش رفته - نه برای امنيت اجتماعی که برای ايجاد فضای رعب و وحشت و ترس در جامعه است . حاکمان ايران پيرو نظريه النصر بالرعب به بهانه امنيت اجتماعی به سرکوبی مردمان می پردازند و تمامی طيفها يا مکانهايی که احتمالا می تواند منبع شورش يا اعتراضی عليه جمهوری اسلامی باشد را نشانه می روند . اين مشکل و مشکلاتی از اين دست برخورد پليسی نمی خواهد که برخورد پليسی و چکشی هيچگاه پاسخگو نبوده است . اين گونه مشکلات ناشی از فرهنگ جنگل محوری است که بر ايران حاکم شده است . به قول جک لندن در سپيد دندان که قانون جنگل را اينگونه می گفت :((بکش يا کشته شو . بخور يا خورده شو .))
نظام ولايی در طول اين سی ساله اخير با فرهنگ جنگل مآبانه خود (که البته گاهی آبروی حيوانها را هم برده است) کاری با جامعه ايران کرده است که امروز شاهد حاکميت فرهنگ جنگل بر مردمان هستيم .
از جمله قوانين اجتماعی ، يکی جهش اجتماعی در طول پروسه تکاملی است . جامعه مقطع سالهای ۵۶ و ۵۷ همان جامعه ماقبل دهه ۵۰ نبود . می توان دوباره به اين روزهای زيبای فدا و گذشت و انسانيت و البته اين بار با چشم باز و حواس جمع و شناسايی سره از ناسره رسيد . اگر بخواهيم . اگر همه ملت بخواهند که خداوند هيچ قومی را تغيير نمی دهد . مگر آنکه خودشان تغيير کنند .

والسلام





















Copyright: gooya.com 2016