در باره "آسيب رسانی به حافظه تاريخی"، سخنی در اخلاق نقد نويسی، بخش نخست، حسن اعتمادی
من آقای احمد افرادی را به يک مناظره عمومی فرا می خوانم تا ضمن بررسی همه جانبه کتاب آقای ميرفطروس، اهميت سياسی و ارزش تاريخی اين کتاب را برای رسيدن ما به يک "درک ملّی از تاريخ معاصر ايران" آشکار نمايم
* شايسته است که بدون توهين و تخريب پژوهشگران، ضمن بررسی دوران پُر آشوب ِ زنده ياد دکتر محمّد مصدّق (که سرنوشت سياسی ديروز و امروز ملّت ما را شکل داده) به جای «آسيب رسانی به حافظهء تاريخی»،به غنای حافظهء تاريخی ِنسل کنونی، کمک کنيم.
* من که در گذشته، وابسته به جنبش چپ ايران بودم وبهترين سال های جوانيم رادر«کنفدراسيون دانشجويان و محصّلين خارج از کشور» و جنبش چپ ايران گذرانيده ام،بايد اذعان کنم که با کتاب ها و ديدگاه های شجاعانهء ميرفطروس بودکه به يک درک ملّی و غير ايدئولوژيک از تاريخ معاصر ايران رسيده ام.
* * *
«سُنّت جاهلان است که چون به دليل،از خصم فرومانند، سلسلهء خصومت بجُنبانند»
(سعدی)
در تاريخ ۹/۹/۲۰۰۸مناظره ای بين اين قلم و يکی از منتقدان کتاب اخير آقای ميرفطروس در «راديو سپهر»(در شهر گوتمبرگ سوئد) انجام شد که با استقبال فراوان شنوندگان راديو روبرو گرديد و باعث شد تا منتقد محترم ازانتشار نقد خود در سايت های اينترنيتی منصرف گردد.خواندن نوشته های آقای افرادی و شگردهای نادرست و حتّی غير اخلاقی وی در نقد کتاب آقای ميرفطروس و وجودبرخی وجوه مشترک ِاين«نقد»بانظرات آن دوست در«راديو سپهر»،باعث شده تا بحث راديوئی خود رااينک با عطف توجّه به ادّعاهای آقای افرادی،در اينجامنتشر کنم.همين جا تأکيد می کنم که من آقای افرادی را نيز به يک مناظرهء عمومی فرا می خوانم تا ضمن بررسی همه جانبهءکتاب آقای ميرفطروس،اهمیّت سياسی وارزش تاريخی اين کتاب را برای رسيدن ما به يک«درک ملّی از تاريخ معاصر ايران» آشکار نمايم.
تا آنجا که به خاطر دارم، ۳ سال پيش نيز آقای افرادی، در مقاله ای سرشار از شبيه سازی و توهين و اتّهام، به«نقد» نوشته های آقای ميرفطروس پرداخته بود که مقالهءدقيق و روشنگر آقای دکتر رامون،شگردهای ناسالمِ منتقد محترم را به نمايش گذاشت،مقالهءروشنگری که متأسفانه، هيچگونه پاسخی از طرف آقای منتقدبدنبال نداشت!کاش آقای افرادی،قلم رنجه می کرد وبه احترام خوانندگان نوشته هايش، به جای قلمفرسائی های اخير،به روشنگری های مستند آقای دکتر رامون پاسخ ِ روشن می داد تا خدای نکرده گمان نرود که منتقد محترم،تنها،«مَرد ِميدان های خالی» است و.... (۱)
پس از« ۳ سال سکوت و تأمّل»،انتظار می رفت که آقای افرادی،اين بار باانصاف و اخلاق ورعايت جوانب يک نقدعلمی به ميدان بيايدو به شعور خوانندگان نوشته اش احترام بگذارد،امّا،متأسفانه،نوشتهءاخير ِوی نيز نشان می دهد که اوبا سوء استفاده از فضای آزاد سايت های موجود،باز،«کِشتی به خشک رانده»وبار ِديگر با تحريف و تخريب و افتراء،به«آسيب رسانی به حافظهءتاريخی»،اقدام کرده است!اين شگردها،يادآور ِسخن معروف سعدی است که گفت:«سُنّت جاهلان است که چون به دليل، از خصم فرومانند،سلسلهءخصومت بجنبانند»...من در ادامهء اين مقال به مواردی از اين«خصومت»هااشاره خواهم کرد، امّاگفتنی است که شگردهای منتقد محترم،برايم يادآور اين سخن درست و دردانگيز آقای ميرفطروس(در گفتگوی اخيرش با «روزنامک»)است،آنجا که در يادآوری ِفضای روزنامه ها و نشریّات دوران دکتر مصدّق، گفته اند:
-«در جامعهء ما از «فضيلت» تا «رذيلت» و از«مخالفت» تا «دشمنی» راهی نيست و لذا، «انتقاد» تا حدّ «انتقام» تنزّل میيابد...»(پايان نقل قول).اين امر،مسئولیّت سردبيران سايت های معروف فارسی زبان را دوچندان می کند تا در «لفّافهء نقدو انتقاد»،حرمت قلم و انديشمندان صاحب نام،در «رذيلت»های رايج برخی افراد،مورد تهاجم و تاراج قرار نگيرد.
پس از گذشت نيم قرن از مطبوعات دوران دکتر مصدّق،واقعاً،قلم بدستی مانند آقای افرادی،کجای کار است!؟وبا اين شيوهء تخريب و توهين، به کدامين آگاهی ملّی يا بينش تاريخی ما کمک می کند؟آيا بعداز گذشت بيش از نيم قرن بايد سخن آن ناظر ِغربی را در بارهءسطح نازل ِ مباحثات در ايران،تکرار کرد که:«مباحثات سياسی در ايران، چيزی جز خشم و هياهوی ذهنهای توسعه نيافته نيست!»(آسيب شناسی يک شکست،ص۱۸،به نقل از:آبراهاميان،ص۱۸۰).
دو نسل؛دو ديدگاه
پس از گذشت بيش از نيم قرن،دربارهءدوران دکترمصدّق ،اينک دو ديدگاه در ميان دو نسل،قابل رؤيت است:اوّل ديدگاه نسلی که در حال و هوای روزهای پُرشور ملّی شدن صنعت نفت،رشد و پرورش يافت که عموماً از آن دوران،با«حسرت و دريغ» ياد می کند،و دوم:نسل تازه ای است که به دور از آن فضاهای پُرشور،اينک،تنها با تکيه به شعور و آگاهی تاريخی خود،به بررّسی حوادث آن دوران نشسته است.تفاوت اين دو ديدگاه،حتّی درنحوهء بيان و نگارش اين دو نسل،قابل رؤيت است.برای نمونهءنسل اوّل،من به مقالهء آقای دکتر محمّد علی مهرآسا(از اعضای معروف جبههء ملّی مقيم آمريکا و استاندار کردستان در بعد از«انقلاب شکوهمند ۵۷»)،اشاره می کنم،وبرای نمونهءنسل جديد،به نقد دقيق آقای تهمورث کيانی(نويسنده و تحليلگر مسائل سياسی مقيم آمريکا)استناد می کنم که هردو در سايت«اخبارروز» منتشر شده اند:مقالهءآقای دکتر مهرآسا،«باشرف ها!» نام دارد و در انتقاداز کتاب جديد استاد جلال متينی و آقای ميرفطروس(دربارهءمصدّق) است که بخش هائی از آن رابا هم، می خوانيم:
-« آقای متينی در نوشتن آن کتاب که دکتر مصدق را مطابق با خواسته و اراده ی يک ساواکی داوری کرده است....حضرت متينی هم سالها رئيس دانشکده ی ادبيات دانشگاه مشهد بود که نه تنها شهرتی برايش دست و پا نکرد زيرا نه تأليفی داشت، و نه مقاله ای از او صادرشده بود، بلکه همواره مورد کينه و نفرت استاد و دانشجو هم بود. علت نفرت اين بود که اين حضرت، از ساواک به دانشگاه منتقل شده بود....انتشار مجلدات «ايران نامه» هم هيچ شهرتی برايش به بار نياورد. پس به ناچار به جدال يکی از نام آورترين و مردمی ترين رجال سياسی عصر جديد يعنی مصدق روی آورد تا به زعم خود، شهرتی کسب کند.
يکی ديگر از اين جامانده ها، آقای علی ميرفطروس است که نظير جلال آل احمد، از کمونيسم، به ارتجاع فاشيسم گرائيد. تفاوت اين دو، در اين است که آل احمد از کمونيسم حزب توده، به ارتجاع دين رسيده بود و آقای ميرفطروس از فدائی خلق، به ارتجاع سلطنت گرويده است! که هردو به يک اندازه حيرت زاست.
.... اخيراً آقای مير پطروس علاوه بر مصاحبه ی کذائی اش با مجلهء کاوهء محمد عاصمی که بسيار شکرها خورده است، شروع به نوشتن کتابی کرده است زير عنوان: «دکترمصدق؛ آسيب شناسی يک شکست...» که هم اکنون آن را بخش- بخش دردو سايت اينترنتی به چاپ سپرده تا بعد ازرسيدن بقيه ی وظيفه، کتاب را به زيور طبع بيارايد. دراين نوشتارهای متوالی همانند پاسخ هايش درمصاحبه، هيچ چيز تازه ای نمی يابيم مگر ....مشتی جفنگ تحويل خواننده داده است. بررسی متن اين ده مقاله، فرصتی ديگر می طلبد و منتظر خواهيم ماند تا کتاب اين محقق دروغگو با پولهای اهدائی به چاپ رسد و منتشر گردد... نه آقای متينی ازجانب خود و درراه خدا (!) لاطائل می نويسد و می گويد، و نه نیّت تحقيق و روشنگری، ميرپطروس را وادار به اين ياوه بافیها کرده است. اين حضرات، مأمورند و از جانب خداوندان مال و ثروت شارژ ميشوند. اينان ضابطين و رابطين کلان ثروتمندان حاشيه نشينند!.... اين بزرگواران! با استخدام قلم به مزدانی مانند متينی و ميرپطروس.... در اين وادی، با رنگين کردن سفره و چرب کردن لب و دندان باشرفهای قلم به مزد، سخت «عرض خود می برند و زحمت ما ميدارند»(۲)
آقای دکتر مهرآسا،بعنوان يکی از اعضای با سابقهءجبههءملّی،طیّ ِ اقامت طولانی خود در آمريکا،اگر هنوزاصول مُدارا و اخلاق و ادب ِنقدنويسی را يادنگرفته،بی ترديد، از قوانين آمريکا بايد آگاه شده باشند،قوانينی که بر اساس آن،اتّهامات ايشان نسبت به آقايان متينی و ميرفطروس،قابل تعقيب قانونی و قضائی است، تعقيبی که يکی ديگر از مريدان هتّاک دکتر مصدّق را(دررابطه با کتاب آقای حميد شوکت)در دادگاه های آلمان،مُجرم ومحکوم کرده و پروندهء ناشران چنان اتّهاماتی نيز اينک در دست تدارک و اقدام است.(۳)
امّا آقای تهمورث کيانی،پژوهشگر و تحليل گر مسائل سياسی(ازنسل جديد)،در بارهء کتاب آقای ميرفطروس،نظر ديگری دارند که با نظرات نويسندگان جوان«روزنامک»(بعنوان نسل چهارم بعد از۲۸مرداد۳۲)،همخوانی و همآوائی دارد(۴).آقای تهمورث کيانی می نويسند:
«کتاب "دکتر محمد مصدّق: آسيب شناسی..." به لحاظ فنی، به رغم برخی نقاط ضعف، کتابی پژوهش گرانه است که با شيوهء مدرن ِتاريخ نويسی و روش آکادميک و حرفه ای نوشته شده است. بنابراين، نويسنده در آن با جدیّت کوشيده است تا به دور از حُب و بغض های شخصی، بی تأثير از جانب گرايی های عقيدتی - سياسی رايج، که اغلب مرز بين تاريخ نويسی حرفه ای-آکادميک و بيانیّه های حزبی را مخدوش کرده اند، و با پايبندی به امانت داری در نقل و گزارش ِرويدادها،به بررسی رخدادهای پيش از برکناری دولت ملّی دکتر محمد مصدّق و سپس،بررسی شکست آن بپردازد..... علی ميرفطروس، امّا، از همان نخستين بخش کتاب خود بر خواننده معلوم می کند که نويسنده بر آن بوده است تا اثری متمايز از آنچه تا کنون از سوی دوستان و هواخوهان دکتر محمد مصدّق، و يا از سوی دشمنان کينه توز آن انجام شده است، پديد آرد و "در پرتو اسناد نو، ارزيابی نوينی از دوران حکومت مصدّق و جريانان منجر به ۲٨ مرداد ٣۲ ارائه" دهد. همچنين، نويسنده، آنطور که خود در مقدمهء کتابش می گويد، آگاهانه عنوان "آسيب شناسی" را بر ای بررسی رويدادهای آن دوره برگزيده است تا بر ماهیّت انتقادی کتاب که به بررسی "ضعف ها، نارسايی ها، و اشتباهات" پرداخته است تأکيد کند..... کتاب آقای مير فطروس اگر چه مانند هر کتاب پژوهشگرانه ديگری بی نقص نيست و به همهء پرسشها پاسخ نمی دهد، اما گامی بسيار بلند و شجاعانه در مسيری بسيار سنگلاخی و سخت است. ميرفطروس توانسته است با موفقيت بر گوشه های تاکنون تاريک مانده ی يکی از مهمترين و زنده ترين دوران تاريخ سياسی ايران،پرتو افکنی کند و ، مهمتر از همه، ارتباطی منطقی ميان برخی گره گاهها و نقطه های کور اين دوره برقرار سازد. از سوی ديگر، اين کتاب با توجه به امانت داری نويسنده و فقدان قضاوت های کينه توزانه دربارهء شخصیّت های سياسی، نقش ارزنده ای در نزديک کردن بخش های مختلف روشنفکران و گروه های سياسی ايران بر جای خواهد نهاد و به تاريخ نويسی و پژوهش گری ِمدرن، مدد خواهد رساند. بی شک، برگردان انگليسی اين کتاب، کمک شايانی به غنای منابع موجود انگليسی دربارهء اين دورهء تاريخ ايران خواهد کرد و منبعی با ارزش برای دانشجويان خارجی علاقه مند به تحصيل در مسائل خاورميانه و ايران فراهم خواهد ساخت»(۵)
***
با طرح اين دو ديدگاه متفاوت از دو نسل متفاوت،به نظر می رسد که «نقد» آقای افرادی(با زبان پُردشنام و تخريب آن)به زبان وديدگاه آقای مهر آسا نزديک است.گفته اند که:«افسانه ها در مَحَک تاريخ،فرو می ريزند».مقالات پُرتخريب وتوهين اين دو دوستدار مصدّق،آياتلاش مأيوسانه يامذبوحانه ای است تا از« فروريزی افسانه ها در بارهء دکتر مصدّق»،جلوگيری کنند؟...در هرحال،اجازه دهيد تا بحثم را بايک «نکتهءمشترک» دنبال کنم:
هم دوست منتقدم در«راديو سپهر»،هم آقای رحيمی(مُجری برنامهءراديو) و هم بنده و بسيارانی ديگرمعتقديم که کتاب«آسيب شناسی يک شکست»(مثل ِديگر ِکتاب های آقای ميرفطروس)بااستقبال فراوان روبروشده است،واگر بدانيم که خوانندگان اين آثار،عموماً از تحصيلکرده ها و اليت های جامعهء ايران هستند،ارزش مسئله دوچندان می شود ...سئوآل اين است که با توجّه به نرخ بسيار پائين کتاب و کتابخوانی درميان ما ايرانيان،چرا کتاب های آقای ميرفطروس،اين چنين با استقبال دوستداران تاريخ و فرهنگ ايران مواجه می شوند؟،بنظر من، يکی از دلايل اين استقبال، اين است که خوانندگان در تحقيقات آقای ميرفطروس،اعتدال،حقيقت گوئی و شجاعت اخلاقی فراوانی ملاحظه می کنند.من که در گذشته، وابسته به جنبش چپ بودم وبهترين سال های جوانيم رادر«کنفدراسيون دانشجويان و محصّلين خارج از کشور» گذرانيده ام،بايد اذعان کنم که با کتاب ها و ديدگاه های شجاعانهء دکتر ميرفطروس بودکه به يک درک ملّی و غير ايدئولوژيک از تاريخ معاصر ايران رسيده ام،بنابراين:اين مقاله،همچنين،می تواند ادای دَينی به آقای ميرفطروس و کوشش های روشنگرانهء وی باشد.
با اين مقدّمهءکوتاه،به نوشته های آقای افرادی می پردازم و سخنم را در ۲ محور،با اختصار و اشاره دنبال می کنم:
الف: شگرد نقد نويسی آقای افرادی.
ب:نمونه هائی از محتوای نادرست نوشته های وی.
* * *
ابتدا ببينيم که به اصطلاح، طول و عرض ِ سخن آقای ميرفطروس در کتاب «آسيب شناسی يک شکست»چيست؟ آقای ميرفطروس،با فروتنی و تواضع بسيار نوشته اند:
-«عرصــهء تحقيقات تاريخی، عرصــهء نسبیـّتها، احتمالات و امکانات است و لذا نگارنده کوشيده تا بجای پيشداوری و طرح «نظرات قطعی و حتمی»، با طرح سئوالاتی، خواننده را به داوری و تأمل فراخوانَد. همچنين، نگارنده بدنبال يک بررسی جامع و گسترده از ماجرای ملّی شدن صنعت نفت ....نيست، کمبودها و کاستی های احتمالی کتاب، هم از اين روست. اين کتاب،تنها تأمّلاتی است گذرا بر برخی از جنبههای رويداد مهمـّی که کمتر مورد توجـّه پژوهندگان بوده است. به عبارت ديگر، اين کتاب، بدنبال حقيقتهای تحريف شده و ارزيابی تازه از واقعیـّتهائی است که در غبار تعصّبات سياسی يا تعلّقات ايدئولوژيک پنهان ماندهاند، بنابراين، کتاب حاضر ـ از جمله ـ بدنبال پاسخ به اين سئوالات است....»(آسيب شناسی....،صص۲۵-۲۶ )ويا:« در سالهای اخير،کتابها و مقالات متعدّدی از سوی محقّقان ايرانی دربارهء دوران کوتاه حکومت دکتر مصدّق منتشر شدهاند، مانند تحقيقات ارزشمند مصطفی فاتح، منوچهر فرمانفرمائيان، فؤاد روحانی، مصطفی عِلم، فخرالدين عظيمی، محمد علی همايون کاتوزيان، بابک اميرخسروی، جلال متينی، علی رهنما و خصوصاً تحقيق گرانسنگ محمد علی موحـّد (صص۲۲-۲۱)....«نگارنده خود را مديون کوشش های همهء کسانی می داند که با تحقيقات ارزشمند خويش،روشنگر اين دورهء پُر ابهام بوده اند»(صص۲۲-۲۳)
بنابراين:ملاحظه می کنيم که-برخلاف توقّع آقای منتقد،کتاب «آسيب شناسی .....»از نظر موضوعی، در سودای کتابی «پُر حجم» و «درازدامن» نيست!
اينکه کتاب «آسيب شناسی...»بدنبال پاسخگوئی به کدام پُرسش يا پُرسش های تاريخی است؟سئوآلی است «بجا» که در ادامهء اين مقال بدان خواهم پرداخت.
الف: شگرد« نقدنويسی» آقای افرادی:
دکتر رامون در نقد عالمانه اش بنام«برای بالابردن ِ سطح گفتمان بکوشيم!»، به آقای افرادی يادآورشده بودندکه:« نقد، مترادف با ردکردن ِديدگاهی نيست. بهمين روال، «نقد» در شکم ِ کسی رفتن، سيرابی شيردان طرف را سُفره کردن هم نيست.»(۶). اينکه باوجود تذکّرات روشنگردکتر رامون،هنوزآقای افرادی،با شبيه سازی های فريبا،فرق بين تعاريف «مفاهيم عام اجتماعی» با «تعاريف خاص» ِاين مفاهيم در نزد فلاسفه و جامعه شناسان رانمی داند،جای بسی تأسّف است.اگرمن هم به اينگونه شگردهايا شبيه سازی های عوامفريبانه متوسّل شوم می توانم به جرأت ادعا کنم که بيشتر افاضات آقای افرادی،رونويسی ِکتاب ها و نظرات آقای ميرفطروس و ديگران است،بعنوان نمونه:
آقای ميرفطروس سال ها پيش گفته اند:
«انقلاب اسلامی ايران دگرگونی های ژرفی در عرصهء سياست، فرهنگ، اخلاق و رفتارهای اجتماعی در ايران بوجود آورده و بار ديگر سئوالات مهمی را در برابر مردم و خصوصاً روشنفکران ما قرار داده است».....«انقلاب ايران واستقرارجمهوری اسلامی،تغييرات مهمی در ساختارهای اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی جامعهء ما پديد آورده»....« استفاده از ايدئولوژی ها (چه مذهبی و چه مارکسيستی) در توجيه اين يا آن رويداد تاريخی برای صاحبان آن ايدئولوژی ها اگر چه می تواند «موجّه» باشد، اما ترديدی نيست که «تاريخ ايدئولوژيک» يا « ايدئولوژيک کردن تاريخ» هيچگاه در خدمت آگاهی و بيداری ملّی ما و نيز در جهت شفافیّت حقيقت تاريخی نبوده است.»...« ما بايد خود را از اسارت«مصالح ايدئولوژيک» آزاد کنيم و از واقعيت های تاريخی و سياسی همانگونه که هستند سخن بگوئيم حتّی اگر طرح اين واقعيت ها، تلخ و با « مصالح ايدئولوژيک » مان، مخالف باشد. اساساً عمل يا بيان اين « بايد » ها است که به روشنفکری، معنا و هویـّت می دهد... عصر ما، عصر فروپاشی نظام های ايدئولوژيک و فروريختن ديوارهای بلند ِ توهـّماتِ ديرينه است. عصری که نسبیـّت گرائی و چند بُعدی ديدن حوادث تاريخی، بيش از پيش ارزشی عام می يابند و روشنفکر و روشنفکری ابتداء با شک کردن در «حقايق بديهی»، آغاز می شود.»(۷)
آقای افرادی - پس از گذشت سال ها – اينک،ضمن رونويسی و «هضم» مطالب ِآقای ميرفطروس،نوشته است:
« انقلاب اسلامی و پی آمدهايش ، سبب ساز تکانه ای کم سابقه در جان و جهان روشنفکران و خرد ورزان ايرانی شده است . شک در ميراث فکری و فرهنگی گذشتگان ، از محدوده ی انگشت شمار انديشمندان و پژوهشگران فراتر رفت و ( به مثابه ی ضرورتی عاجل) در ميان اهل نظر و روشنفکران رويکری عام يافت.... و خرد ورزانی ، از نحله های گوناگون سياسی ....در خوانشی دگرگونه ، « تاريخ حزبی و گروهی » و روايت های مألوف و مقبول ِعام ِ تاريخ ِ معاصر ايران را به چالش و پرسش کشيده اند....»(پايان نقل قول).
می بينيد که اينگونه« شبيه سازی های فريبا»، چندان به نفع منتقد گرامی نيست،امّا،حيرت انگيزتر اينکه ،آقای افرادی،دربخش نخست نوشته اش،مدّعی است که اصطلاح«تاريخ ملّی»و«ملّی کردن تاريخ» از آقای داريوش همايون است«که ازحدود ۲۷سال پيش،درنوشته هايش مکرّر کرده است»(پايان نقل قول)،در حاليکه اگر وی اندکی به زبان انگليسی،فرانسه ياآلمانی،آشنائی داشت،می توانست که با يک کليک کوچک در«گوگل»يا«ياهو»، معادل اين اصطلاح۱۰۰ساله را در زبان ها و فرهنگ های مذکوربيابد.(۸)
نمونهء ديگری از بی صداقتی آقای افرادی،اين است که آقای ميرفطروس درصفحات۲۶-۳۱کتاب، ضمن طرح سئوآلات مهمّی، پُرسيده اند:
ـ« با توجـّه به پيوندهای فاميلی بين مصدّق و سرتيپ دفتری و وابستگی آشکار سرتيپ دفتری به شاه و دربار، آيا مصدّق در آخرين لحظات با انتصاب وی به رياست شهربانی کلّ کشور و فرمانداری نظامی تهران، میخواست تا با ايجاد نوعی «حفاظ فاميلی و امنیـّتی»، خود و يارانش را از آسيبهای احتمالی نيروهای مخالف، مصون و محفوظ بدارد؟».(آسيب شناسی...،ص۳۱).ميرفطروس در پايان کتاب،به اين پرسش چنين پاسخ می دهد:
-«.... با توجـّه به پيوند فاميلی بين مصدّق و سرتيپ دفتری و وابستگی آشکار سرتيپ دفتری به شاه و دربار، مصدّق با انتصاب وی به رياست شهربانی کلّ کشور و فرمانداری نظامی تهران، شايد میخواست تا با ايجاد نوعی «حفاظ فاميلی و امنیـّتی»، خود و يارانش را از آسيبهای احتمالی نيروهای مخالف، مصون و محفوظ بدارد»(آسيب شناسی،صص۳۵۳-۳۵۴)وسپس، برای آنکه اين نظر را با نظر ديگری مستند کند،در پانويس ۱، صفحهء۳۵۴ يادآور می شود:«به عقيدهء محمـّد علی موحّد: اين امر «کوششی بود که مصدّق برای حفظ جان خود و حفظ جان دوستانی که تا آخرين لحظات او را ترک نگفته بودند، میکرد». نگاه کنيد به: موحّد، ج۲، صص۸۶۷-۸۶۸»(پايان نقل قول).با اين حال،آقای افرادی در بخش اوّل«نقد» خود در اين باره نوشته است:«نکتهء حيرت آورتر(!!) آن که،آقای ميرفطروس...همين معنی را...به عنوان نتيجهء تأمّلات خود به رخ خواننده می کشد...(!!؟) پرسيدنی است ، تعبيری که سال ها پيش از اين،از ذهن آقای محمد علی موحد گذشته است و از حدود ده سال قبل ( به صورت سندی مکتوب ) در کتاب « خواب آشفه ی نفت » حضور دارد ، چه گونه می تواند ماحصل تأملات و تحقيقات تاريخی آقای ميرفطروس باشد؟!»(پايان نقل قول)،بنده اين« ادّعای حيرت انگيز ِ آقای افرادی» را با چند«علامت!!و؟؟»مشخّص کرده ام تا بپرسم :کجا آقای ميرفطروس،اين تعبير رايج و معمولی را« نتيجهءتأمّلات و تحقيقات تاريخی خود»دانسته است؟آيا منتقد گرامی،آنقدر هوش و حواس خوانندگان را «دست کم» گرفته که می پندارد هر گزافه ای را باور کنند؟...واقعآً در برابر اين شگردهای غير اخلاقی چه می توان گفت؟!آيا آقای افرادی می خواهدکه«به هر قيمتی»(حتّی با سوء استفاده از غلط های چاپی کتاب)،مستندات«آسيب شناسی يک شکست»را «بی اعتبار»جلوه دهدتا از «آسيب پذيری افسانه های تاريخی»،جلوگيری کند؟سوابق آقای افرادی(آنچنانکه دکتررامون نشان داده)،متأسفانه،چنين انگيزه ای را تأئيد می کنند!
اين ها،نمونه ها ئی هستند از «شگردهای نقدنويسی»آقای افرادی.من در بخش های ديگر ِاين مقال،به نمونه های ديگری از اين شيوه ها و شگردهای ناسالم،اشاره خواهم کردبا اين اميدکه ضمن جلوگيری از«آسيب رسانی به حافظهء تاريخی»،بقول دکتر رامون:«در بالابردن سطح بحث ها بکوشيم».
* * *
هم آقای دکتر مهرآسا و هم آقای افرادی چنين وانمود کرده اند که کتاب«آسيب شناسی يک شکست»،کتابی است عليه زنده ياد دکتر مصدّق،بنابراين لازم است تابا مراجعه به خود ِ کتاب،ببينيم که نظر مکتوب آقای ميرفطروس در بارهء زنده ياد دکترمحمّد مصدّق چيست؟
بنظر آقای ميرفطروس:«مصدّق، بعنوان يکی از شريفترين نمايندگان جنبش مشروطهخواهی، دارای خصائل و فضائل مهـّمی بود (از جمله پاکدامنی، فسادناپذيری و عشق او به استقلال ايران) و بی ترديد، وجود همين خصائل و فضائل بود که وی را از ديگرِ رهبران سياسی عصر، ممتاز و متمايز میساخت.(آسيب شناسی...،ص۷۳).
در جای ديگر،باز، آقای ميرفطروس می نويسند :
«مصدّق، به عنوان يکی از برجستهترين نمايندگان جنبش مشروطهخواهی، ميراثخوار کمبودها، ضعفها و محدودیـّتهای تاريخی جنبش مشروطیـّت نيز بود،».(آسيب شناسی...،ص۲۴).
...و يا :
«مصدّق-بعنوان يکی از پاک ترين و فسادناپذير ترين نمايندگان مشروطه خواهی-با مبارزهءقاطعانه عليه استعمار انگليس و سرانجام،با ملّی کردن صنعت نفت،رسالت تاريخی خويش را انجام داده و با حضور در سازمان ملل و دادگاه لاهه،تأثيرات شگرفی در فضای ملی و بين المللی(خصوصاً در کشورهای نفت خيز خاورميانه) باقی گذاشته بود...»(آسيب شناسی...،ص۱۲۸)
...و يا:
«چنانکه گفته ايم:دکتر مصدّق، بعنوان تجسّم آرمان هاو آرزوهای ملّت ايران در مقابله با تحقير ها و اجحافات درازمدّت استعمار انگليس،گوهر عزّت و استقلال ايران را در نگين ارادهء خود داشت...»(آسيب شناسی...،ص۱۲۴)
ملاحظه می کنيم که قضاوت آقای ميرفطروس در بارهء مصدّق با آنچه که آقايان دکتر مهرآسا و افرادی وانمود می کنند،تفاوت بسيار دارد!
با اينحال،منتقدگرامی،در هیأت يک«روشنفکر ِهميشه طلبکار»(۹)،مدّعی است:«اگرمنطق ِ نفس گير و حضور ِ قاطع ِ جبّاريت ، از وقايع نگاران و مورّخين ديروز، دلّالان مظلمه ای می ساخت،تا تاريخ به روايت دربار نويسند و قلم به ذائقه ی قبله ی عالم بچرخانند ؛ امروز ، اخلاف آن مورّخين ، حتی در غيبت آن ساز و کار نيز ، تاريخ به همان عادت مألوف و قرار معهود می نويسند »(پايان نقل قول)
شگفتا!شگفتاکه اين سخن ِدرست(که از نويسندهءديگری است)،آقای افرادی را چنان شوريده کرده که گوئی خَلف ِصدق ِ ابوالفضل بيهقی است که اينک به طلبکاری ِتاريخ و تاريخ نويسان نشسته است!!براستی!«حضور ِقاطع ِجبّاريت»چيست؟ويا«دلّالان مظلمه»کيانند؟آيااين«دلّالان مظلمه» پژوهشگرانی هستند که در همهء اين سال های خاموشی و فراموشی،بقدر توان خويش،به ارتقاء آگاهی ملّی ِما ياری کرده اند،يا«منتقدان»ی هستندکه با حمايت بی دريغ از «حضور قاطع جبّاریّت»در«انقلاب شکوهمند اسلامی»،از«معماران تباهی ِفراگير امروز» می باشند.(۱۰)...بقول حافظ:
شاه ِتُرکان،سخن مدّعيان می شنَود؟!
شرمش از مظلمهء خون سياووشش باد!
...ادامه دارد
حسن اعتمادی
مدير و مُجری برنامه های راديوی فرهنگی – سياسی ِ «صدای شما» در استکهلم سوئد
زيرنويس ها:
۱- برای بخشی از پاسخ آقای دکتررامون درنقد «شگرد»های آقای افرادی،نگاه کنيد به:
http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.html
برای آگاهی از «سوابق ِ امر»،نگاه کنيد به:
http://www.mirfetros.com/ma_qui_hastim.htm
http://www.mirfetros.com/agahi.html
همچنين نگاه کنيد به:
نشريهء تلاش، شمارهء ١١، آذر- دی ١٣٨١، صص ١٦-١٨و ٢٠؛ برخی منظره ها و مناظره ها در ايران امروز، علی مير فطروس، صص١١٧-١٢٢.
۲-برای متن کامل مقالهء آقای مهرآسا،نگاه کنيد به:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=10455
۳-در اين باره نگاه کنيد به:
http://www.jminews.com/news/fa/?mi=16&ni=4870
۴-نگاه کنيد به مقدّمهء روزنامه نگار جوان،آقای مسعودلقمان، بر گفتگويش با آقای ميرفطروس:
http://rouznamak.blogfa.com/post-435.aspx
۵-برای متن کامل مقالهءآقای تهمورث کيانی،نگاه کنيد به:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=17680
۶- http://iranara.blogspot.com/2006_04_01_archive.htm
۷- به نقل از:
http://www.mirfetros.com/afsaneh.html
۸- برای استفادهء اين اصطلاح درنوشته های محقّقان ديگر،نگاه کنيد به گفتگوی خانم دلآرام مشهوری،نويسندهء کتاب معروف ِ«رگ ِتاک»،در:
http://www.freewebs.com/majidzohari/mashhoori.html
۹-ترکيب «روشنفکران هميشه طلبکار» از آقای ميرفطروس است.
۱۰-ترکيب «معماران تباهی ِفراگير امروز»، از دانشجوی نيک انديش، تيرداد بُنَکدار، است.
با مراجعه به لينک زير می توانيد سلسله مقالات آقای احمد افرادی در اين زمينه را دنبال کنيد:
[آسيب رسانی به حافظه تاريخی، نگاهی به کتاب "آسيب شناسی يک شکست"، بخش چهارم، احمد افرادی]