پنجشنبه 15 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اينترپل موازی، الف. ع. خ

چند سالی است که دادستان آرژانتين حکم جلب هشت تن از سران جمهوری اسلامی، از جمله هاشمی رفسنجانی را به اتهام مشارکت در انفجار مرکز يهوديان آن کشور صادر نموده است. اين حکم مورد تصويب پليس بين الملل(اينترپل) نيز قرار گرفته و نيروی پليس هر کشوری موظف است متهمين را دستگير نموده و به دادگاه مربوطه تحويل نمايد. البته از ميان آن هشت تن، تنها «حکم جلب هاشمی رفسنجانی "غير الزام آور" است.!» اما «حکم دستگيری» هفت نفر باقيمانده، برای پليس هر کشوری الزامی است.
مدتی است که از صدور آن حکم می گذرد و در اين مدت، رفسنجانی مسافرت هايی به خارج از کشور داشته که دو مورد آن(عربسان و عراق) به صورت رسمی و علنی بوده است. جالب است که رفسنجانی در هر دوی اين سفرها، افرادی از ديگر متهمان دادگاه آرژانتين، از جمله محسن رضايی را به همراه خود برده است.
«نقش رفسنجانی» در حکومت اسلامی به خودی خود حاوی سوالات و رمز و رازهای فراوانی است. حال ماجراهايی نظير: «حکم دادگاه آرژانتين، و تصويب آن حکم توسط پليس بين الملل»، «غيرالزام آور دانستن حکم مربوط به رفسنجانی»، «به سفر رفتن رفسنجانی همراه با افرادی که دستگيری شان برای پليس هر کشوری الزام آور است» و در نهايت «آب از آب تکان نخورن هيچ چيزی در اين سفرها»، سوالات فراوانی را ايجاد می کند و بر رمز و رازهای «نقش رفسنجانی»، بيش از پيش می افزايد.
حال سوال اين است:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در نظام بين الملل کنونی، دادگاه آرژانتين، پليس بين الملل، پليس عربستان و پليس عراق چه صنمی با يکديگر دارند؟! مگر فلسفهً «پليس بين الملل» اين نيست که بين «نهادهای دادگستری» و «نهادی های پليسی» کشورها هماهنگی های لازم را برای تعقيب مجرمان بوجود آورد؟! پس چرا پليس عربستان و پليس عراق به وظيفهً قانونی خود عمل نکرده اند؟! پس چرا هنگام سفر رفسنجانی و هيئت همراه به عربستان و عراق صدای «دادستان» آرژانتين درنمی آيد؟! آيا حکم دادگاه آرژانتين سياسی بوده است؟! پس چرا پليس بين الملل آن حکم را تصويب کرده است؟! چرا از ميان متهمان، حکم رفسنجانی را "غيرالزام آور" خوانده است؟! چرا رفسنجانی و هر کسی که با او به خارج برود مصونيت دارد؟! آيا رفسنجانی به همانگونه که در حکومت ايران «اقتدار» دارد در نظام بين الملل نيز فردی «مقتدر» است؟! آيا دادستان آرژانتين و به تبعِ آن پليس بين الملل، خواسته است اين هشت نفر را به يکديگر پيوند بزند و همگی را در زير عبای رفسنجانی جای دهد؟! آيا حکم دادگاه آرژانتين صرفا به مثابه يک «کارت بازی» برای رفسنجانی است تا بتواند با رقبای احتمالی خود در داخل، بازی کند؟! منظور از اين حکم و اين سفرها با شکل خاصی که دارند در چيست؟! آيا امنيت سفر رفسنجانی و هيئت همراه در عراق، نشانه پيروزی نيروهای ائتلاف به رهبری آمريکا در عراق است؟! آيا شايعه ربودن احمدی نژاد توسط «سيا» باعث شد که پليس عراق(ارتش آمريکا) برای حفظ امنيت رفسنجانی به زحمت زيادتری بيفتد؟! آيا پليس عراق و پليس عربستان از «اينترپل اصلی» حرف شنوی دارند، يا از «اينترپل موازی»؟! آيا ارتش آمريکا و نيروهای ائتلاف در سراسر جهان، جزءِ اينترپل موازی هستند؟! آيا مصوبات «اينترپل اصلی» فقط مربوط به برخی کشورها و برخی مجريان است؟! آيا اصولا «اينترپل اصلی» وجود خارجی دارد؟! آيا بی توجهی رفسنجانی نسبت به دستور اينترپل، دهن کجی او به انضارهای بين المللی است؟! آيا رفسنجانی اين بی توجهی را به منظور نشان دادن «اقتدار» خود به نيروهای داخل، انجام داده است؟! آيا امنيت رفسنجانی آنگاه که در مقابل طالبانی بر روی مبل لم داده بدست نيروهای طالبانی تامين می شود؟! يا آنکه، اين طالبانی است که در امنيت نيروهای رفسنجانی است؟! و دها سوال ديگر....
بسياری از فعالان سياسی در ايران بر اين باورند که «جمهوری اسلامی» بر مدار ارادهً افرادی چون خامنه ای و احمدی نژاد می چرخد، بر همين اساس عباراتی نظير «استبداد خامنه ای»، «حکومت سلطانی خامنه ای»، «حکومت نظاميان دست نشاندهً خامنه ای» و نظاير اين، در ادبيات سياسی مخالفان رژيم حاکم بر ايران، از فراوانی قابل توجه ای برخوردار است. من اما چنين اعتقادی ندارم و دست «مجريانه» و «اديتوری» افرادی چون رفسنجانی، عسکراولادی و مهدوی کنی را در تمام آنچه که در ايران گذشته و می گذرد می بينم. من، افرادی چون خامنه ای و احمدی نژاد را صرفا گماشتهً آن «مجريان» و «اديتورها» می دانم. حال اين «مجريان»، چه برنامه هايی را اجرا می کنند؟ و يا برنامه های اجرايی خود را از کجا می آورند؟ سخنی مفصل است که در اين مقال نمی گنجد، اما به طور خلاصه می توان گفت که اين مجريان! سياست های منطقه ای(خاورميانه ای) نظام اقتصادی مسلط بر جهان کنونی را در منطقه اجرا می کنند. سياست هايی که شکست اش با غول شدن چينی ها و بحران اقتصادی غرب (حداقل از نظر اقتصادی) بيش از پيش آشکار شده است. حال چرا کماکان اين «بازی» را ادامه می دهند فقط خدا می داند!
ويژگی های شخصيتی هر يک از مجريان اشاره شده در بالا، همواره مرا به ياد سياست های کشورهايی می اندازد که «تشکل های امنيتی» تاثيرگذاری در جهان دارند. من رفتار «رفسنجانی» را در ايران مدل رفتار آمريکا در جهان می بينم! مدل رفتار «عسکرولادی» را در ايران شبيه مدل رفتار اسرائيل می دانم و مدل رفتار «مهدوی کنی» را با مدل رفتار انگليسی ها يکی می بينم. البته مظاهر سيا، موساد و اينتلجنس سرويس، تنها در اين سه فرد نيست که ظهور دارد، بلکه هريک «اکيپی» را شامل می شوند! مثلا برادران لاريجانی جزء اکيپ «مهدوی کنی» محسوب می شوند يا چندين فرد محوری موتلفه جزء اکيپ «عسکراولادی» هستند! رفسنجانی نيز با اخوی ها و اخوی زاده ها و افرادی ديگر اکيپ مخصوص به خود را دارد. خامنه ای و احمدی نژاد جزء «گروه فشار» اين «مجريان» هستند!
البته «فعالان بزرگ سياسی»، افرادی مانند مرا، آدم هايی دچار «توهم توطئه» و «ماليخوليايی» می دانند و اصولا جهان سياست را مانند دريايی می دانند که گهی آرام می شود و گهی طوفانی، يعنی چيزی جز «طبيعت» را دخيل در اين نوسانات نمی دانند! از نظر اين «فعالان بزرگ سياسی» اگر دستی «مدير» در سياست های جهانی وجود داشته باشد! دستی نيست جز دست مبارکِ خداوند تبارک و تعالی!
برخی از دوستان در ابتدای گماشتن احمدی نژاد به پست رياست جمهوری، تحليل کردند که قدرت به دست «نظاميان» افتاده است، من از اين تحليل ها بسيار نگران و متاسف شدم، چرا که در ايران، «نظاميانی» به آن مفهوم که در جهان رايج و مصطلح است نمی بينم، اگر منظور از «نظاميان» همان «تير خلاص بزن ها»، «نوحه خوانها»، «چفيه به گردن ها»، «شلاق بزن ها» «چماق بدست ها»، «تيغ کش ها»، «مو برها» و نظاير اينها باشند، تنها امروز نيست که حکومت در دست «نظاميان» است بلکه از ابتدا نيز چنين بوده است! اگر منظور از «نظاميان» چهره های «مطرح» سپاه است که با «حکم ولی فقيه» به «سرداری» رسيده اند! بايد بگويم اينها نيز از قماش همان «تير خلاص بزن ها»، «نوحه خوانها»، «چفيه به گردن ها»، «شلاق بزن ها» «چماق بدست ها»، «تيغ کش ها»، «مو برها» هستند، با اين تفاوت که بيشتر تير خلاص زده اند، بيشتر نوحه خوانده اند، بيشتر چفيه انداخته اند، بيشتر شلاق زده اند، بيشتر چماق بدست گرفته اند، بيشتر تيغ کشيده و بيشتر مو بريده اند! بدين ترتيب بيشتر مورد عنايت قرار گرفته اند و «مجريان اصلی نظام» همواره در سرکوب مردم از آنها ياری جسته اند، پس اگر منظور از قدرت يافتن نظاميان، اين کسان هستند! بايد بگويم آنها فقط امروز نيست که به قدرت رسيده اند بلکه از همان ابتدا «قدرت» داشته اند!
نمی خواهم سخن را به درازا بکشم اما بايد بگويم واژهً «نظامی» بار معنايی خاص خود را دارد! هر مترسکی را نمی توان «نظامی» دانست! ويژگی «نظامی بودن» در دو حالت پديد می آيد، اصولا به فردی «نظامی» گفته می شود که يا در يک ارتش کلاسيک آموزش ديده و پرورش يافته باشد، يا که در يک سازمان چريکی- نظامی رشد کرده باشد. در حالت اولی، لازم است که فرد دانش نظامی را به صورت کلاسيک بگذراند و سلسله مراتب «ارشديت» را در يک سيستم کاملا خشک و با ديسپلين بدست آورد. در حالت دوم لازم است که فرد دانش نظامی را از طريق تجارب غير کلاسيک بدست آورد و سلسله مراتب «ارشديت» را به خاطر انديشه ها و رفتارهای متهورانه خود کسب کند، در غير اين دو صورت هر «ننه قمری» را نمی توان نظامی قلمداد کرد! روزه خوانان و نوحه خوانان بسيجی، صلواتی و چفيه به گردن را نمی توان نظامی خواند! بله بودند افرادی که در جنگ با عراق به تجربيات نظامی دست يافتند اما به انحا مختلف آنها را کشتند و چند نفر باقيمانده را مانند سردارانی «اخته»، گماشته خود کرده اند.

الف. ع. خ





















Copyright: gooya.com 2016