شنبه 22 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دعای تغيير برای همه، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۹ آوريل ۲۰۰۹
www.alefbe.com

در چند دقيقه استراحت، همکارم موضوع انتخابات را پيش می‌کشد. من که حواسم جای ديگری بود می‌پرسم: انتخابات در کجا؟ با تعجب می‌گويد: در ايران. با بی‌حوصلگی و تأکيد روی کلمه «انتخابات» می‌گويم: به آن «انتخابات» هنوز دو ماه ديگر مانده. او که پزشک روانکاو است و هميشه درباره کتاب‌هايی کنجکاوی می‌کند که من برای خواندن در وقت استراحت به همراه می‌برم، می‌پرسد: کتاب «داوکينز» را تمام کردی؟ چطور بود؟ بعضی جاها خيلی تحريک کننده نوشته، نه؟ می‌گويم: آره، ولی آنها هم حق دارند نظرشان را بگويند.
«ريچارد داوکينز» جانورشناس و بيولوگ آته‌ئيست ۶۸ ساله انگليسی در سال ۲۰۰۶ کتاب «جنونی به نام خدا» را منتشر کرد که در آن به رد وجود خدا و نقد اديان ابراهيمی پرداخته است. همکارم به همين کتاب اشاره می‌کرد که خودش هم خوانده بود. بعد می‌گويد: «کاتامی» کنار کشيد، نه؟ من که باز حواسم پرت شده بود، می‌پرسم: در کجا؟ با خنده می‌گويد: در ايران، وگرنه اينجا که کسی از انتخابات کنار نمی‌کشد! پاسخ می‌دهم: آره، کنار هم نمی‌کشيد فرقی نمی‌کرد.
همکارم دست‌بردار نيست. می‌گويد: ولی اساسا ايران دمکراتيک اداره می‌شود، نه؟ اينجا ديگر حواسم را جمع می‌کنم و با نيش می‌گويم: اگر اينطوری حساب کنی، رژيم نازی‌ها هم دمکراتيک اداره می‌شد!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


می‌دانم حساسيتی که آلمانی‌ها نسبت به عنوان «رژيم نازی» و «رژيم هيتلر» دارند، توصيف‌ناپذير است. همکارم سرخ می‌شود و من ادامه می‌دهم: نامزدها چه برای پارلمان و چه برای رياست جمهوری از طرف يک نهادی به اسم شورای نگهبان اول منصوب می‌شوند و بعد به انتخاب مردم گذاشته می‌شوند. تازه، در جايی که رسانه‌ها و احزاب ممنوع هستند، سوسياليست‌ها، ليبرال‌ها، کمونيست‌ها و دمکرات‌ها ممنوع هستند، چطور می‌توان کشوری را دمکراتيک اداره کرد؟ می‌گويد: خب، آره. ادامه می‌دهم: اصلا چطور می‌توان در جايی که حکومت الله وجود دارد، دمکراسی داشت؟
آلمانی‌ها برای «حکومت الله» اصطلاح «حکومت خدا» را به کار می‌برند که در رسانه‌های اينجا در مورد رژيم جمهوری اسلامی به کار برده می‌شود. بعد، از آنجا که در آلمان رييس جمهوری بيشتر يک مقام تشريفاتی است و صدراعظم به عنوان رييس دولت از اختيارات بيشتری برخوردار است، می‌پرسم: ببينم، شماها قبول می‌کنيد يک کشيش صدر اعظم کشورتان بشود؟ چهره‌اش نشان می‌دهد حتی تصور چنين چيزی هم برايش ناممکن است. ادامه می‌دهم: دلتان می‌خواست به جای «جمهوری فدرال آلمان» يک «جمهوری مسيحی آلمان» می‌داشتيد؟ طبيعی است که خنده‌اش می‌گيرد. می‌پرسم: پس چرا فکر می‌کنيد ما لايق چنين چيزهايی هستيم؟ چرا فکر می‌کنيد يک رييس جمهوری آخوند يا اسلاميست برای ما کاملا بديهی است و يک جمهوری اسلامی برای ما خوب است؟ اگر اينها خوب است، چرا شما حاضر نيستيد يک ذره به دامنه اختيارات کليسا و کشيش‌ها اضافه شود؟
همکارم که انسانی دوست‌داشتنی است يک مرد همجنسگراست و معنای افزايش اختيارات کليسا و کشيش‌ها را خيلی خوب می‌فهمد. ادامه می‌دهم: حالا می‌فهمی وقتی کسی می‌پرسد: «ايران اساسا دمکراتيک اداره می‌شود» تا چه اندازه از واقعيات آن کشور دور است؟ در حالی که سرش را به تأييد تکان می‌دهد، فنجان قهوه‌اش را بر می‌دارد و به دفترش می‌رود.

تصوير ثبات
جالب اينجاست که اين تصوير غيرواقعی نه تنها تصور «دلخواه» بسياری از رسانه‌ها و مفسران و سياستمداران غربی است، بلکه تصور «دلخواه» و تبليغی مدافعان نظام در درون و پيرامون جمهوری اسلامی نيز هست. يعنی جايی که پتک يک واقعيت به شدت ناهنجار سياسی، اقتصادی و اجتماعی هر روزه بر مغز جامعه فرود می‌آيد.
عين همين تصوير اين روزها در رابطه با کنفرانس افغانستان در لاهه و نشست سران بيست کشور جهان در لندن در رسانه‌های اين سوی جهان دلالی می‌شود در حالی که در فضای رسانه‌های جمهوری اسلامی که هنوز از رخوت تعطيلات نوروز بيرون نيامده‌اند، شاهد تصوير ديگری هستيم. اينوری‌ها از گفتگوی متمدنانه سياستمداران و رد و بدل شدن نامه و پيغام و پسغام حرف می‌زنند. آنوری‌ها همه اينها را انکار می‌کنند. اينوری‌ها درباره اينکه آخرين فرصت‌ها برای جمهوری اسلامی به بهترين شکل ممکن از سوی به ويژه آمريکا ارائه می‌شود، داد سخن می‌دهند. آنوری‌ها بشارت ناتوانی نظام‌های فکری غرب و نابودی قطعی آن‌ها را جار می‌زنند. برخی از اينوری‌ها بر اين گمانند که رأی‌گيری رياست جمهوری اسلامی در دو ماه ديگر ممکن است تغييراتی در معادلات قدرت در تهران به وجود آورد. برخی ديگر از اينوری‌ها بر اين باورند که بهتر است اين دست و آن دست نکرد و بيش از اين به فرصت‌سوزی نپرداخت و هر آنچه غرب حاضر است به عنوان «امتياز» به جمهوری اسلامی بدهد، همين امروز اعلام کنند تا جمهوری اسلامی واکنش نهايی خود را نسبت به آخرين حد دست و دلبازی غرب نشان بدهد و تکليف خودش و بقيه را معلوم کند. از آن سو، برخی از آنوری‌ها همچنان بر طبل توهم اقتدار می‌کوبند و بر اين گمانند که با ايستادگی خود دارند آمريکا را به زانو در می‌آورند. برخی ديگر از آنوری‌ها نيز بر اين باورند که بهتر است اين دست و آن دست نکرد و بيش از اين به فرصت‌سوزی نپرداخت و هر آنچه غرب حاضر است به عنوان «امتياز» به آنها بدهد، همين امروز قاپيد و آخرين واکنش را که همانا گشودن باب مراوده است نشان داد تا به تدريج، زمان به بهبود روابط کمک کند و نهايتا هم خدا بزرگ است.
اين پرسش که بنيه سياست بين‌الملل با توجه به روند جهانی شدن و بحران بازارهای مالی که چرخه اقتصاد جهانی را به ويژه در کشورهای قدرتمند با مشکل روبرو کرده است، تا چه اندازه به اين گمان‌ها و باورها ميدان خواهد داد، موضوعی است که با گذشت زمان و با توجه به حساسيتی که اسراييل و اعراب نسبت به موقعيت جمهوری اسلامی در منطقه دارند، پاسخ خود را خواهد گرفت.
واقعيت اين است که شرکت‌های چندمليتی و کارتل‌های نفتی توانستند همزمان با فراگير شدن بحران مالی و بانکی، با مکانيسمی که به کاهش شديد قيمت نفت انجاميد، از يک سو گريبان بخشی از چرخه اقتصاد را از قيمت سرسام‌آور انرژی و سوخت رها سازند، و از سوی ديگر رژيم‌ ايران را به شدت تضعيف کنند.
جمهوری اسلامی اما حاضر نيست به ضربات ناشی از تحريم‌های گسترده و کاهش قيمت نفت اعتراف کند. اين را اما می‌توان در سخنان برخی از زمامداران و هم چنين از به اصطلاح مبارزه انتخاباتی متقاضيان نامزدی رياست جمهوری که برای از ميدان به در کردن حريف و جلب آرای مردم، دست به افشاگری‌هايی عليه يکديگر و در بيان وضعيت نابسامان کشور می‌زنند، به روشنی ديد.

حَبّ تغيير
همان گونه که چند هفته پيش نوشتم، هرچه به «انتخابات» در جمهوری اسلامی نزديک می‌شويم، «راه سوم» و «تغيير» از سوی کسانی که پای به اين ميدان می‌نهند به عنوان يک شعار فراگير و مردمی که پاسخگوی نياز شفاهی جامعه است، بيشتر محبوبيت پيدا می‌کند. ميرحسين موسوی نيز که خود را «هم اصلاح‌طلب و هم اصولگرا» می‌خواند، مانند بقيه متقاضيان رياست جمهوری با يک «راه سوم» و کلی «تغييرات» به بازار آمده است.
وی امروز در «مؤسسه دين و اقتصاد» از جمله در باره «تغيير» و «راه سوم» خود توضيح داد که يک رويکرد «خوشبين است که می‌توان جلوی سيل تغييرات را سد کرد». به نظر وی اين راه «تغييرات را به اندازه‌ای در پشت يک سد بسيار بلند جمع می‌کند که اين سد شکسته شده» و ضايعه برای کشور به بار خواهد آورد. يک رويکرد ديگر «منفعلانه» است که به نظر ميرحسين موسوی نتيجه‌اش همانا «آمريکايی شدن جامعه ما و تسليم در مقابل پروژه‌های «جهانی کردن» و نه «جهانی شدن» است». اما راه «سوم» که اگر ميرحسين موسوی رييس جمهوری اسلامی شود آن را در پيش خواهد گرفت «قبول تغييرات به عنوان واقعيت پيش روی کشور و مديريت آنهاست». اين «تغييرات» به نظر وی سبب «حفظ ارزش‌ها، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و استقرار عدالت» می‌شود. ميرحسين موسوی می‌خواهد با تکيه بر «اصول» دست به «اصلاحات» بزند و به اين ترتيب پشتيبانی هم «اصولگرايان» و هم «اصلاح‌طلبان» را جلب کند.
تا آنجايی که به رأی‌گيری و «مبارزه انتخاباتی» و حفظ نظام جمهوری اسلامی باز می‌گردد، به هر حال ميدان سياست در حکومت اسلامی به گونه‌ای است که ريش و قيچی هر دو در دست زمامداران است و می‌توانند هنوز پس از سی سال به خود اجازه بدهند با شعار «راه سوم» و «تغيير» به ميدان بيايند تا به گفته خودشان همان چيزی را حفظ کنند که عملا در سه دهه گذشته وجود داشته است. کسی هم خود را موظف نمی‌داند توضيح دهد، در اين صورت منظور از «تغيير» چيست؟! چه چيزی بايد در جمهوری اسلامی «تغيير» کند که همين نظام باشد و سبب استحکام و تحقق اهداف اوليه آن نيز بشود؟! فراموش نکنيم که دولت کنونی و مدافعان آن نيز سرسختانه بر اين باورند که در حال استحکام و تحقق اهداف انقلاب اسلامی هستند. تکليف ملت و مملکت در اين ميان چيست؟
اينجاست که برای چنين شرايطی که همه می‌خواهند با راه سوم و تغيير، همين نظام را حفظ و مستحکم کنند (تناقض‌اش را لطفا از کسانی که ادعای «تغيير» برای حفظ نظام را دارند، بپرسيد!) يک دعای کارساز برای همه وجود دارد که توصيه می‌شود چه آنهايی که می‌خواهند در مقام رياست جمهوری به اين «تغييرات» دست بزنند و چه آنهايی که در مقام مدافعان اين «تغييرات» می‌خواهند آرای خود را خرج اين متقاضيان رياست جمهوری اسلامی بکنند، و چه آنهايی که واقعا خواهان «تغيير» جمهوری اسلامی به يک نظام دمکرات و مبتنی بر حقوق بشر هستند، آن را ذکر کنند.
اين دعا که به «دعای آرامش» معروف است به يک کشيش پروتستان آلمانی- آمريکايی به نام «راينهولد نيبور» نسبت داده می‌شود که آن را حول و حوش جنگ جهانی دوم چنين به رشته تحرير در آورد: «خداوندا، به من آرامش عطا کن تا آنچه را نمی‌توانم تغيير دهم، تحمل کنم. شهامت عطا کن تا آنچه را می توانم تغيير دهم، تغيير دهم. و عقل عطا کن تا بتوانم آنچه را می‌توانم تغيير دهم، از آنچه نمی‌توانم تغيير دهم، تميز دهم!»





















Copyright: gooya.com 2016