چهارشنبه 26 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حق تقلب استصوابی در پوکر انتخاباتی یا انتخابات به شیوه حکومت اسلامی!، حبیب تبریزیان، راهبردآنلاین

در نوشتار پیشین، ناقاعده مند بودن فرایند انتخاباتی در حکومت اسلامی امان را توضیح دادم و و توضیح دادم که انتخابات در این ناجمهوری شبیه هیچ کجای دیگر دنیا نیست حتی در مقایسه با سایر دیکتاتوری های جهان.

دنیای مدرن و دینداری مدرن آن، با گذاردن مرزبندی اکید بین دین و دنیا، تتاقض این دو را از تقابل باهم به درون خود این دو وجه از هستی مادی و معنوی انسانی کشیده است . مسائل دنیا را به عهده متولیان دنیوی(سیاستمداران، سیاست و دولتمداران) نهاده است، و امور دینی را نیز به کلیسا، کنیسه و معبد سپرده است. در کتاب کودکان قدیم داستانی کودکانه بود به نام سگ طمع کار. این سگ پاره استخوانی به دهان داشت به چشمه ائی رسید تصویر خویش را در آب واقعی یافت و به طمعه اینکه استخوان را از دهان حریف برباید، آن پار استخوان خود را نیز از دست داد. در اینجا البته ما با قضیه ای معکس آن روبرو هستیم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


روحانیت حریصی که در فرجام انقلاب اسلامی، که اینک نه تنها اسلامی بلکه حتی آخوندی هم نیست، قدر ت را بدست گرفت هم خر و هم خرما هردو را میخواست. اما این روحانیت امروز هردو را از دست رفته میبیند.پایه های اقتدار سیاسی اش بلرزه افتاده است و جایگاه مرجعیت دینی را نیز دیگران اشغال کرده اند. البته بودند و هنوز هم هستند روحانیون شر یفی که به غلط می اندیشیدند تا قدرت سیاسی را در خدمت دینی، که آنها صادقانه بدان باور داشته و دارند دربیاورند تا به جامعه ای منزه تر و عاری از گناه برسند ولی یا حذف شدند و یا به زتدانها افتادند و یا شبستان نشین شدند، البته در بسیاری موارد پس از مصادره اعتبار روحانی اشان. نمونه سری اول منتظری ها، نوری ها، قابل ها، اشکوری ها و نمونه دوم صافی ها، اردبیلی ها، مدنی ها، صانعی ها و.. هستند.
امروز دیکر در پس تابلوی حکومت اسلامی، نه اسلام و روحانیت بلکه، ماشین تناور شونده الیگارشی نظامی، امنیتی و کلان میلیاردر های مافیائی قرار دارند که این تابلو دینی را چون شمشیر دموکلوس بر سر دگر اندیشان و غیر خودیها بکار میگیرند. من این فرایند عریان شدگی را در نوشتار های گذشته تحت عنوان برآمد لومپن کراسی از درون جنبش دموکراسی خواهی به تفصیل شرح داده ام.
و اما اینکه این، آن تناقض فلج کننده بین سرشت ایدئولوژیک دینی حکومتی وسرشت خاکی و زمینی بودن قدرت و سیاست بوده و هست که، هم دین را به نکبت کشانده است و هم سیاست را، در مملکتی که حکومت دینی آنرا به ورطه فرو پاشی کشانده است. وضع خود ویژه ای که در اثر این ذوحیاتین سیاسی ـ ربانی بوجود آمده، سیاست ورزان ترقی خواه و ملی را با وضعی پیچیده روبرو کرده است و منظور از این نوشتار، نشان دادن آثار مشخص آسیب شناختی این ذوحیاتین حکومت ولائی است در عرصه سیاست روز، ولی یک توضیح را مجدداً لازم میدانم که نهادن علامت تساوی بین روحانبت و نظام ولائی، بین اسلامیت و ایرانیت نه تنها بهیچ وجه معتبر نیست بلکه ما را در یافتن مشکلمان نه تنها کمک نکرده بلکه با مشکل تحلیلی نیز مواجه میکند. سید علی خامنه ای نه آن روضه خوانی است که بوده است و نه دستگاه حکومتی او روحانی و اسلامی، لذا من به اختصار از آن به حکومت ولایی نام میبرم یا اگر بخواهم از گنجی کپی کنم حکومت سلطانی.
روحانیتی که به رهبری خمینی به قدر ت رسید بهیچ رو قصد نداشت مثل مثلاٌ اسقف ماکاریوس قبرسی، سریر اقتدار دینی خود را وانهد، لذا برای حل این مشکل، ساختار جمهوری اسلامی را برگزید. روبنا و تابلوی جمهوریتی، که تداعی اکثر جمهوریهای معتبر دنیا بود ولی در پس این نما، دستگاه دین بنیاد روحانی اقتدار آهنین و خشن خود را پنهان داشته است . تناقض بینادین وجه ولائی و وجه دینی ـ روحانی و مقتضیات سیاسی برآمده از عینیات دنیای امروز، تناقضی نبوده و نیست که با دعای امن یجیب و یا کُمیل حل شود. روحانیت حاکم بر آن بود و هست چنان جمهوریتی بیافریند که جز 6 حرف ج، ه ، و… معنای دیگری نداشته باشد. بر آن بود تا آئینه اعجاز امیزی بسازد تا عفریت را فرشته بنماید. ولی از آنرو که، ارتباط دستگاه قدرت و اعمال اقتدار حکومت از قانونمندیهای عینی خود زندگی متابعت میکند و نه از طرح های مهندسی شده، امروز جامعه ما به آنجا رسیده است که، ولایت را قبول ندارد و جمهوریت هم برای او هر گز به تجربه در نیامده است. تخلیه کامل و تمام عیار جمهوریت از آخرین بقایای نا هضم شدنیش در ساختار ولایی، مثل رو دل و یوبوستی دیر پاست که بدون درد و انقباضات نتش آمیز بر طرف شدنی نیست. آن نیروهائی که با چنگ و دندان در درون این نظام جنگیده اند تا جمهوریت را بر تارک و سریر دین بنشانند امروزه خلع سلاح شده، لحظه به لحظه به معدود خاکریزهای پسین تر خود عقب می نشینند. و فقط یک نمونه از آخرین آن عقب نشینی خاتمی است و مطرح شدن چهره هائی که نسبت به سطح مطالبات سیاسی ده سال پیش، پروفیل سیاسی نازل تری را عرضه میکنند و امکان عبور کاندیدائی در خور مطالبات مبرم سیاسی و اقتصادی روز جامعه از فیلتر ماشین استصوابی، مثل عبدالله نوری، تصور ناپذیر مینماید. شرکت میلیونها جوان و میانسال مدرنی که کمترین تصوری از عجیب الخلقه جمهوری اسلامی نداشتند و احزاب سیاسی حرکت دهنده اشان در انقلاب اسلامی، به اضافه جاذبه خود مفهوم جمهوریت که خود خمینی و اعوان و انصارش هم نمیدانست چه تکالیفی را گردن گیرش میکند، به این موجود دوگانه ناقص الخلقه ای منجر شد که روزهای واپسین حیات خود را میگذراند. یا باید فقط ولائی شود و یا جمهوری.
ناجمهور ولائی اسلامی در آن مسیری افتاده است که باید یا خود را از قید نمایشات جمهوریتی آزاد کند و یاخرقه و لباده قداست قلابی روحانی ولائی را از شانه برافکند. ظرفیت تحمل تاریخی نظم همزیست آمیز این دو عنصر ناهمساز در این نظام به پایان رسیده است. یا باید نظام در هم شکسته شود و یا این نظام باید رویکرد های بسیار خشن تر ی را برای اداره و کنترول جامعه ای که میرود تا خود را آزاد کند اتخاذ کند. روی کار آمدن باند احمدی نژاد و احزاب پادگانی حامی او، و کمین کردن مهره های نم کرده ائی چون دکتر! پاسداری روشنفکر نما مثل قالی باف و یا تروریست و قاتلی مثل دکتر پاسدار! رضائی فاز آغازین عریان شدن آن الیگارشی لومپنکراتیکی است که در بالا و نوشتار های قبل به آن اشاره کرده ام.
نبرد پنهان در پس این انتخابات، نبرد بین آن نیروی مافیائی نظامی الیگارشیک است با نیروهائی که تقلا گرانه میکوشند سنگر های جمهوریت را در این حکومت حفظ کنند، میر حسین موسوی ، مهدی کروبی و عبدالله نوری.
فرجام پایانی این پیکارِ بودن و یا نیست شدن، به این بستگی دارد که مردم، و بویژه اپوزیسیون تحریم گر و جماعت بی خیال چه رفتار انتخاباتی از خود بروز دهند. این حرف بهیچ روی به معنای دعوت به شرکت در انتخابات نیست ولی به معنای تحریم هم نیست. هر تحریم گر باید بداند با تحریم خود عملاً یک رآی به نظام ولائی و اقتدارگرایان و باند احمدی نژاد میدهد ولی در عین حال باید بداندکه میتوان تحریم کرد و حتی میتوان با این کار به احمدی نژاد هم رأی داد و با این حال برنده شد «مشروط» بر اینکه از درون این تحریم یک گفتمان سازی سکولاریستی و دموکراتیک با چهره های مرجع خود زاده شود. اگر این هدف تأمین نشود تحریم جز یک باخت فاجعه آمیز نیست. بیانیه مطالبات طلبان هوادار عبداله نوری گامی است در این جهت. این بیانیه به امضای صد ها نفر از فرهیختگان سیاسی داخلی رسیده است ولی اشکال اساسی آن در کشاندنش از سطح اینترنت بدرون مردم است. هنوز فرصت از دست نرفته است. میتوان با اراده مشترک مبارزه برای تحریم فعال و مطالباتی را سازمان داد و میتوان از این فرصت ، به شرط «همسوئی همه نیروهای تحول طلب»، این کار زار را چنان سامان داد که نه به دام شرکت مشروعیت بخش انتخاباتی افتاد و نه تحریم انفعالی به نفع احمدی نژاد و قالی باف! سرعت عمل و استفاده از فرصت انتخاباتی شرط موفقیت این راه است.
میدان وفضای بازی این دوره انتخاباتی نسبت به سطح محقر بازی ادوار گذشه نیز چنان تنزل یافته که به یک پوکر سیاسی بیشتر شبیه است تا یک فعالیت انتخاباتی، پوکری که در آن بازیگرانش بیشتر از آنکه به مردم روی کنند به زدو بند های این طرف و انطرف و مانور های رد گم کننده دست میزنند. احمدی نژاد چک ـ پولهای چند صد هزار تومانی و سیب زمینی مجانی ( البته از جیب ملت) خرج میکند و آیت الله جنتی سر دسته شورای نگهبان شمشیر را از رو برای کمیته صیانت از سلامت انتخاباتی میبندد و قمه بروی مهدی کروبی میکشد و نخست وزیر دوران دفاع مقدس بجای رفتن بدرون مردم به دیدار آیت الله های معزول میرود تا سند اصول گرائی و مسلمانی خود را از آنان بگیرد تا دهان مفتی های قدارکش حکومتی را که یکسره اصول گرائی او را انکار میکنند ببندد، و مهدی کروبی که به یمن پیشینه و لباس روحانیتش از چنین حرکتی بی نیاز است مواضعی رادیکال در راستای مطالباب مردم گرفته به حمایت از جنبش دانشجوئی و رفع مزاحمت از اقلیت های مذهبی و زنان روی می آورد و…
صرفنظر از اینکه میر حسین موسوی که بوده وکروبی کیست و حتی چه نیتی در سر دارند ، این، فقط فعلاً ایندو هستند که در جهت انتخاباتی کردن، مطالباتی و جنبشی کردن فضای سیاسی جامعه تلاش میکنند چیزی که حاکیمت ولائی از آن میهراسد. آن سیاست ورزی که این تلاش را نبیند و با تمام قوا به سهم خود آنرا شتاب ندهد خواسته و یا ناخواسته آب به آسیاب احمدی نژاد و باند پشت سر او ریخته است.سخن پایانی اینکه، انتخابات کنونی که به سطح یک بازی پوکر سیاسی تقلیل یافته است، قماریست که برد و باخت آن برای همه بازی کنان درگیر و ما حاشیه نشینان تحریم گر نیز سرنوشت ساز است. در فردای این انتخابات میدان بازی را یا آنها اشغال میکتنند که گشاینده راه بسوی آینده هستند و یا آنهائی که همین منافذ کوچک را نیز مسدود کرده و جامعه را بسوی فروپاشی و نه حتی انقلاب! میرانند.
در این پوکر انتخاباتی، نیروی های اصلاح طلب میکوشند تا حد اقل از طریق حفظ سلامت انتخاباتی، اگر هم نه به نحوی شکننده و سورپرایزی فلج کننده برای طرف مقابل، قدرت را بدست گیرند، تا حد اقل در فردای انتخابات، با استناد به میزان آرای خود و رأی ندادگان، بگویند چه میزان از مردم به اصلاح طلبان آری و چه میزان به کلیت این رژیم نه گفته اند و بر اساس این موج انتخاباتی گفتمان جدیدی را بنیان نهند که در پشت آن توده مطالبه گر ایستاده است.
اقتدار گرایان که خطر را دریافته اند به تشکیل کمیته صیانت از آرای مردم، که یک ابتکاری با اهمیت و در عین حال کاملاً مشروع است، به ناموجه ترین شکلی واکنش نشان داده و چنگ و دندان نشان دادند. «عباسعلی کدخدائی» سخنگوی شورای نگهبان، بلافاصله لزوم چنین کمیته ائی را و قانونیت آنرا رد کرد و نمایندگان اصلاح طلب از جمله عباس عبدی وعلیرضا بهشتی در مصاحبه با رسانه ها و از جمله سایت بی بی سی با یاد اوری ناله رفسنجانی که پس از شکست ناشی تقلب حریف در انتخابات پیشین گفت« باید فقط به خدا پناه برم» با استدلالی محکم و غیر قابل رد کردن، این عکس العمل شورای نگهبان را تعجب آمیز خواند.
شورای نگهبان در یافته است که حق نظارت استصوابی دیگر برای فیلترینگ سیاسی کارگر نیست و لذا در طلب حق تقلب استصوابی است تا با وانت های پر شده از صندوق های آرای مردگان کاندیدای مورد نظر خود را از جعبه جادوی انتخاباتی خود در آورد. بنا براین، پوکر انتخاباتی ناجمهور اسلامی با حق تقلب استصوابی بتون یزه و نفوذ نا پذیر میشود. حمله به این باروی بتونیزه است که به همگان نشان خواهد داد این نظام و ساختارش درست و اصلاح شدنی نیست و فقط پتک سنگین تخریب است که میتواند حریف آن شود.
نبردی که نخستین شلیکهای آغازینش با در گیری بر سر کمیته صیانت از سلامت انتخابات و بویژه گشت های امنیت اجتماعی و ارشاد، در گرفته است میرود تا به نبردی استراتژیک تبدیل شود که « نتایج استراتزیک» نیز خواهند داشت. در این پیکار به خاطر حق نظارت چنین کمیته ائی و برچیدن باندهای نظامی ضد امنیتی خیابنی، فعالیت نیروهای تا بحال تحریمگر و منفغل میهنمان میتواند سر نوشت ساز باشد. حمایت از شعار برچیدن گشت های ارشادی در صدر شعار های مبارزاتی قرار دارد و غفلت از آن جایز نیست. همه ملت یک صدا باید بخواهد: « این گشت ها باید از خیابانهای و میادین شهر های کشور بر چیده شوند و حق زندگی و پوشش شخصی به خود مردم که آدمند و نه حیوانات رام گشته سیرک» به رسمیت شناخته شود.
در پایان یک بار دیگر با تأکید تکرار میکنم، اوضاع این دوره انتخاباتی پیچیده تر از آنست که یک کنش گر سیاسی نقشه راه را برای خود، از هم اکنون با ذکر جزئیات تنظیم کند. سیر حوادث ممکنست کشتی بان را به اتخاذ رویکردی کاملاً مغایر با نتیجه گیری کنونی نگارنده این سطور مجبور کند! کلید مسئله در آمادگی برای هر چرخشی در این راه ناساخته و نانرفته است و عجله در تصمیم گیری، هلاکت بار!





















Copyright: gooya.com 2016