دوشنبه 7 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شعار تغيير برای تغيير نکردن اما...، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۲۳ آوريل ۲۰۰۹
www.alefbe.com

آيا کسی فکرش را می‌کرد خود جمهوری اسلامی با پاسخ نگفتن به خواست‌های به اصطلاح حداقلی (به قول فرهنگ سياسی رايج در ميان نيروهای جمهوری اسلامی) کار را به آنجا بکشاند که متقاضايان نامزدی رياست جمهوری‌اش با سبقت گرفتن در طرح مطالبات به اصطلاح حداکثری دست به دامان شعار «تغيير» بشوند؟
از تغيير در قانون اساسی تا تغيير در وضعيت موجود. ليکن موضوع بر سر اين است که هيچ کدام از اينان خود را موظف نمی‌دانند به مخاطبان خود توضيح دهند با کدام پشتوانه عينی و به اتکای کدام نيروهای سياسی می‌خواهند اين «تغيير» را، که البته درست مانند «اصلاحات» هنوز مختصات آن بر کسی، از جمله بر طرح‌کنندگان آن، روشن نيست، به انجام رسانند. آيا رهبر سياسی و مذهبی و انواع نهادهای تصميم‌گيرنده مانند مجلس خبرگان و شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی که زير نظارت و فرمان او عمل می‌کنند تا نهادهای قضايی و امنيتی و انتظامی مانند دادگاه‌های انقلاب که هنوز پس از سی سال به کار پاکسازی مشغولند، و وزارت اطلاعات و سپاه و بسيج که آنها نيز تحت فرمان رهبر و زير نفوذ خانواده‌های مافيايی حاکم هستند، همگی اين «تغيير» را می‌شناسند و موافقت خود را با آن اعلام کرده‌اند و يا اينکه مدعيان اين «تغيير» می‌خواهند تمام قد و يک‌تنه در برابر اين همه که نام برديم بايستند و کشور را آن گونه که مدعی‌اند «نجات» دهند؟ باز هم بدون آنکه بگويند کشور را می‌خواهند از چه و از چه کسی «نجات» بدهند.
ليکن مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های «رهبر»، رييس جمهوری اسلامی کنونی و متقاضيان نامزدی رياست جمهوری رژيم، هيچ کدام نشان نمی‌دهد که آنها از «تغيير» همان چيزی را درک می‌کنند که هر مخاطبی به طور طبيعی و منطقی ممکن است درک کند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بيهوده نبود که احمدی‌نژاد در گفتگو با اشپيگل آنلاين (۱۱ آوريل) گفت: «ما در انتخابات رياست جمهوری برنده و بازنده نداريم». راست می‌گفت. برنده نهايی در تمام اين سالها و در تمامی اين «انتخابات» پرشور و پرنشاط ، نظام جمهوری اسلامی بوده است. می‌خواهد شعار نامزدها «بازسازی» باشد يا «اصلاح» و يا حتی «تغيير».

جمهوری اسلامی و دوستانش
اين بار اما گويا اوضاع کمی فرق می‌کند. اين را زمامداران نيز دريافته‌اند و مدام هشدار می‌دهند. باز هم البته معلوم نيست نسبت به چه و نسبت به کی!
آنچه اما در اين ميان جلب توجه می‌کند همزمانی شعار «تغيير» در ايران و آمريکاست. چهار سال پيش احمدی‌نژاد با شعار «می‌شود و می‌توانيم» در در يک انتخابات غيردمکراتيک و غيرآزاد و متکی بر نظارت استصوابی در حالی که کروبی و بقيه رقبای خودی خواب بودند، به رياست قوه مجريه در جمهوری اسلامی رسيد. آن هم با اختياراتی که در مقايسه با اختيارات قانونی «رهبر» هيچ است. چند ماه پيش اوباما با شعار «ما می‌توانيم» و در يک انتخابات آزاد و دمکراتيک به رياست جمهوری رسيد در حالی که بر بيداری آمريکاييان تکيه داشت و هم انتخاب او و هم اختياراتش کاملا با شعار «ما می‌توانيم» انطباق داشت.
شعار تغيير نيز از سوی اوباما با سردادن اين شعار از سوی بازيگران سياسی جمهوری اسلامی تقريبا همزمان شده است. با اين تفاوت که تغييری که اوباما از آن سخن می‌گويد مشخص است و دامنه و جهت آن چه در سياست داخلی و چه در سياست خارجی هر روز بيش از پيش روشن می‌شود. در حالی که منظور از تغيير از سوی متقاضيان نامزدی رياست جمهوری در حکومت اسلامی نه تنها معلوم نيست، بلکه مخدوش و مغشوش است.
تغييری هم که جمهوری اسلامی از ايالات متحده آمريکا انتظار دارد، بيشتر به يک شوخی شبيه است. از يک سو انتظار جمهوری اسلامی از آمريکا به اين معنی است که آمريکا خود را تماما با سياست‌های جمهوری اسلامی تطبيق دهند و اين نکته‌ای است که البته رهبر و رييس جمهوری‌اش آن را بارها تکرار کرده‌اند تا شيطان بزرگ را به راست راست هدايت نمايند. از سوی ديگر تنها به آمريکا محدود نمی‌شود چرا که عقب‌نشينی از اصول پيمان منع گسترش سلاح‌های کشتار همگانی و مبارزه با تروريسم، مواردی نيستند که فقط به آمريکا مربوط شوند.
حتی اگر به فرض محال ايالات متحده آمريکا در مورد برنامه اتمی و تروريسم کوتاه بيايد، اروپا، روسيه، چين، اسراييل، اعراب و کشورهايی مانند پاکستان و هند و ترکيه کوتاه نخواهند آمد. به اين ترتيب تغييری که جمهوری اسلامی به ويژه از زبان احمدی‌نژاد در هفته‌های اخير مدام تکرار می‌کند به طوری که به ترجيع‌بند چراغ‌سبزهايش به آمريکا تبديل شده، تغييری است به معنای تطبيق همه جهان با جمهوری اسلامی و دوستانش.
به اين ترتيب، برای تغييری که جمهوری اسلامی از آمريکا توقع دارد، جامعه جهانی بايد تمامی قطعنامه‌هايش را عليه برنامه اتمی پس بگيرد، تحريم‌ها را لغو کند، به روی خود نياورد که رژيم اسلامی در ايران با آرمان محو اسراييل به حزب‌الله و حماس ياری می‌رساند، و چشم‌اش را به روی خرابکاری‌های قدرت‌طلبانه آن در منطقه ببندد. از حقوق بشر و حقوق دمکراتيک مردم ايران چيزی نمی‌گوييم. دفاع از آن را به لقای دولت‌های اروپايی و آمريکا بخشيديم و بايد اميد داشت که مانع نهادهای بين‌المللی در دفاع از حقوق مردم ايران نشوند.
اين همه اما در حالی است که جمهوری اسلامی قرار نيست هيچ قدمی بردارد. نه تنها اين، بلکه جمهوری اسلامی تمامی قدم‌هايی را که تا کنون برداشته، از بالا رفتن از ديوار سفارت آمريکا و به گروگان گرفتن ديپلمات‌های اين کشور تا ادامه جنگ و مخفی‌کاری در برنامه اتمی و گسترش آن و حمايت از حماس و حزب‌الله، همه و همه را درست می‌شمارد. نه انتقاد و عيب و ايرادی به جمهوری اسلامی وارد است و نه قرار است اين نظام تغييری بکند، بلکه همانطور که اشاره شد، اين جهان است که بايد به راه جمهوری اسلامی برود.
گذشته از اينکه تغييری که جمهوری اسلامی از آمريکا توقع دارد، اگر روزی به فرض محال روی دهد، نه تنها آمريکا بلکه همه جهان غرب و متحدانش را با مقاومت درونی روبرو خواهد کرد، بلکه به سود هيچ کس نيست. اصلا معلوم نيست به چه دليل و و به چه قيمتی بايد اين تغيير صورت گيرد؟ برای کسب دوستی جمهوری اسلامی؟! جمهوری اسلامی‌ای که از نظر اقتصادی و اجتماعی در چنان بحرانی بسر می‌برد که خود شعار تغيير سر داده است؟! رژيمی که برای مقابله با کشورهايی که سرشان به تنشان می‌ارزد، با هوگو چاوز «گروه دو» تشکيل داده است؟! از قديم گفته‌اند عقل هم چيز خوبيست.

جمهوری اسلامی و سايه‌اش
و اما تغييری که جمهوری اسلامی بايد بکند تا جهان قبولش داشته باشد، دارای خطوط مشخصی است. به سود جهان است. به سود ايران و مردم ايران است. نظارت کامل جامعه جهانی بر برنامه‌های اتمی رژيم و دست برداشتن حکومت اسلامی از پشتيبانی حماس و حزب‌الله و اخلال در صلح منطقه، به سود همه است. اين همه اما ظاهرا به سود خود رژيم نيست که اينگونه با سرسختی بر آنها پای می‌فشارد. تا زمانی که جمهوری اسلامی بر مواضع کنونی خود پای می‌فشارد، هرگونه نقشه و راه صلحی در منطقه با بن‌بست روبرو خواهد شد. جمهوری اسلامی اين را می‌داند و اين نقش منفی را به حساب اقتدار خود می‌گذارد و مطلقا به اين فکر نمی‌کند اگر همچنان نقش سد و مانع را ادامه دهد، کشورهای قدرتمند آن را خواهند روفت تا بتوانند راه صلح و آرامش و ثبات را در منطقه هموار کنند. در آن زمان نه حماس و حزب‌الله به ياريش خواهند آمد و نه چاوز و عمرالبشير.
تغييراتی که جهان متوقع است جمهوری اسلامی گامی در جهت آنها بردارد، هم شدنی است و هم به کامل شدن نقشه صلح و ثبات در منطقه ياری می‌رساند. «شدنی» بودن اين تغييرات اما به اين معنی نيست که الزاما در توان جمهوری اسلامی نيز هست. جمهوری اسلامی برای تحقق اين تغييرات به قول اروپايی‌ها بايد از روی سايه خود بپرد. بايد از خود عبور کند. بايد ديگر اين جمهوری اسلامی که ما می‌شناسيم نباشد.
ليکن اين تغييرات امکان ندارد شدنی باشد، در توان جمهوری اسلامی هم باشد ولی به هيچ تغييری در داخل ايران و در عرصه‌های سياسی و حقوقی نيانجامد. سنگين‌ترين سايه جمهوری اسلامی اتفاقا بر سياست داخلی و وضعيت اقتصادی و اجتماعی افتاده است. پريدن از روی اين سايه زير عنوان «تغيير» می‌تواند به عنوان شعار انتخاباتی، به قول خود جمهوری اسلامی، مورد استفاده ابزاری قرار گيرد، ليکن نه موسوی و کروبی، نه خاتمی و احمدی‌نژاد و نه هر آن کس ديگری که بر اين گمان است که در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی‌اش می‌توان از روی اين سايه پريد، بال و بنيه چنين پريدنی را ندارند. اين پرش، عقاب می‌خواهد. حال آنکه جمهوری اسلامی کلاغ و لاشخور پرورش داده است.
کسی که وقتی می‌خوابد، آرای انتخاباتی‌اش را می‌دزدند، کسی که با هاله تقدس در سازمان ملل ظاهر می‌شود و او را «معجزه هزاره سوم» می‌شمارند، و کسی که همه «عزت و شرافتش از وجود امام خمينی کبير (ره)» (از سخنان ميرحسين موسوی) است، بال پرواز و شهامت عبور از خود و نظام‌اش را ندارد. رهبر اين متقاضايان مقام رياست جمهوری که همگی اين روزها وفاداری هزارباره خود را به وی مکرر اعلام می‌کنند تا مورد اعتماد شورای نگهبان و رهبر قرار گيرند، در مورد تغييری که جهان از جمهوری اسلامی توقع دارد روز چهارشنبه ۲۷ فروردين چنين گفت: «کسانی که اکنون به ملت ايران توصيه می‌کنند به نظام جهانی بازگردد، همان کسانی هستند که از حرکت ملت ايران در انقلاب اسلامی ابراز ناخرسندی می‌کردند» حال آنکه «انقلاب اسلامی ايران فرياد اسلام، توحيد، عدالت و کرامت انسانی در دنيای سرشار از ظلم بود». او تغيير در سياست خارجی جمهوری اسلامی را چنين ارزيابی می‌کند: «توصيه برای بازگشت به نظام جهانی به معنای تسليم شدن در برابر قدرت‌های زورگو و پذيرفتن نظام ناعادلانه جهان است اما ملت ايران در طول سی سال گذشته به اين درخواست جاهلانه و غيرمنطقی پاسخ «نه» گفته است. تمام فشارهای سی سال گذشته بر ملت ايران و نظام جمهوری اسلامی ايران برای پايين آوردن جايگاه رفيع و خواستگاه معنوی انقلاب بوده است که البته به نتيجه نرسيدند و در آينده هم به نتيجه نخواهند رسيد».
آيا لازم است به متقاضيان رياست جمهوری و کسانی که تب انتخابات آنها را فرا گرفته است توصيه کرد اين سخنان روشن را به دقت بخوانند و بعد هم چند بار دعای تغيير را که دو هفته پيش در همين ستون آمد ذکر کنند تا شايد آرامش و شهامت و عقل بر احساسات آنها چيره شود؟ بعد به ما که اين همه را نظاره می‌کنيم، پاسخ بگويند که منظورشان از تغيير چيست؟ به دنبال کدام راه سوم هستند که جمهوری اسلامی را حفظ کنند؟ کدام تغيير لازم است تا جمهوری اسلامی تغيير نکند؟!
اين همه اما يک سوی قضيه است. در آن سو، يک جامعه پويا قرار دارد که با همه تناقضات فکری و فرهنگی تابع قانونمندی‌های اجتماعی و اقتصادی است. قانونمندی‌هايی که برای ادامه زيست اجتماعی سرانجام تغييرات سياسی را به نيروهای حاکم تحميل خواهد کرد. اتفاقا همين شعار تغيير که از سوی خود بازيگران سياسی جمهوری اسلامی سر داده شده است، يکی از جلوه‌های همين قانونمندی‌هاست. اين شعار انتخاباتی، حتی اگر در حد يک شعار باقی بماند و با توجه به سخنان رهبر و ايدئولوژی حاکم بر نظام، هرگز جامه عمل نپوشد، ناخواسته مضمون و مطالبه تغيير را توسط رسانه‌های همگانی خود رژيم، آن هم با بوق و کرنای انتخاباتی، به ميان مردم برده و می‌برد. و اين در هيچ حالتی به سود رژيم نيست. اگر بخواهد به آن عمل کند، بايد از روی سايه خود بپرد. اگر آن را مانند شعارهای ديگر به بايگانی تاريخچه نحيف جمهوری اسلامی بسپارد، آرای دريافت شده را به حساب مخالفان خود واريز کرده است.
واقعيت اين است که شعار «اصلاح» واقعا برای اصلاح رژيم بود. ليکن نه کسانی که آن را سر دادند و نه رهبری نظام، بنيه و شهامت آن را نداشتند. آن شعار نيز اما ناخواسته به سوخت و ساز دمکراتيک درون جامعه ياری رساند. شعار تغيير اما بی‌ترديد برای تغيير رژيم نيست. ليکن اين يک نيز ناخواسته به تقويت بنيادی‌ترين مطالبه جامعه که سالهاست در گلو گره خورده و هر روز بيش از پيش در جنبش‌های مختلف اجتماعی بروز می‌يابد، ياری می‌رساند: تغيير!





















Copyright: gooya.com 2016