شنبه 26 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انتخابات: "فرصتی" برای جنبش زنان، نوشين احمدی خراسانی

نوشين احمدی خراسانی
حتا اگر "انتخابات" را "انتصابات" بدانيم، حتا اگر تشديد "سرکوب های امنيتی" را در چنين دوران هايی شاهد باشيم، و بالاخره حتا اگر زمين بازی را به تمامی در اختيار حريف فرض کنيم، باز هم نمی توانيم چشم مان را بر موقعيتی ببنديم که در آن، به واسطه "انتخابات"، جامعه شاهد بسيج نيروها و صف آرايی هايی است که مجموعه قشرهای مختلف آن را متاثر می سازد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


«فرصت انتخاباتی» موجب شده، طيف های گوناگونی از مدافعان حقوق برابر در ايران ،ائتلاف «همگرايی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» را بنا نهاده تا بهره مناسبی از اين " فرصت " ببرند.

بخش قابل ملاحظه ای از آنچه به نام «فرصت» يا «تهديد» در فضای انتخاباتی خوانده می شود، به ميزان توانمندی و هوشياری نيروهای اجتماعی عمل کننده در جامعه، بستگی دارد زيرا موضوعی بسيار حساس و لغزنده است. مثلا وقتی از «فرصت انتخاباتی» سخن به ميان می آيد، اين بحث لزوماَ ناظر به ميزان و درجه ی «باز يا بسته بودن فضای سياسی» نيست، بلکه بحث بر سر «موقعيت خاصی» است که همه ارکان جامعه برای مدت کوتاهی در آن قرار می گيرد.

در واقع حتا اگر «انتخابات» را «انتصابات» بدانيم، حتا اگر تشديد «سرکوب های امنيتی» را در چنين دوران هايی شاهد باشيم، و بالاخره حتا اگر زمين بازی را به تمامی در اختيار حريف فرض کنيم ، باز هم نمی توانيم چشم مان را بر موقعيتی ببنديم که در آن، به واسطه «انتخابات»، جامعه شاهد بسيج نيروها و صف آرايی هايی است که مجموعه قشرهای مختلف آن را متاثر می سازد.

برگزاری «انتخابات» در همه دوره ها، فضاهای نسبتاَ باز و با حد و مرز مشخص را در جامعه ايجاد کرده است. اما در اين ميان مانند همه دوره های تاريخی، نيروهای عمل کننده و کنشگرانِ «پا به رکاب» در جامعه می توانند اين حد و مرزها را تاحدودی جابه جا سازند. اين جابه جايیِ حد و مرزها، صرفا با «پشتيبانی» از جناح سياسی خاصی يا کانديدای معينی، انجام نمی شود.

در ايران، طول مدت زمان انتخابات بسيار کوتاه است. هرچه اين دوره ها کوتاه تر باشد، «فضاهايی» که با توجه به اين موقعيت در جامعه ايجاد می شود، کوتاه تر خواهد بود، در نتيجه، امکان عمل کنشگران جامعه کاهش می يابد و اين مطلوب دولت های غيردموکراتيک است.

برای ايجاد " تغييراتی " هرچند کوچک، شناسايی و رصد کردن اين «فرصت ها" خيلی مهم است

«همبستگی جنبش های اجتماعی»
در برخی مواقع حضور فضاهای ساخته شده انتخاباتی، فرصتی برای وحدت و «همگرايی» بين جنبش های اجتماعی بوجود می آورد. در پس اين همگرای است که عمل " مشترک " بوجود می ايد، تا همه گروه های گوناگون بتوانند به اندازه ظرفيت و توانمندی شان در آن سهيم باشند. در حقيقت انتخابات «زمين بازی مشترکی» است که می تواند همبستگی بين جنبش های اجتماعی را شکل بدهد. اين گونه «زمين بازی مشترک» نيز در ايران به سادگی به دست نمی آيد و نيازمند ورزيدگی و آمادگی حضور در «موقعيت هايی خاص و ويژه سياسی» است.

به نظر می رسد پتانسيل نهفته در فضای «انتخابات» (حتا اگر دولت ها هم مايل نباشند) همواره اين «امکان عمل مشترک» را برای همبستگی جنبش های اجتماعی، بسترسازی می کند. اين فرصت فقط با شرکت در انتخابات و رای دادن به يک کانديدای خاص محدود نمی شود . اين فضا امکانی را فراهم می کند که به طور واقعی و فراتر از شعارهای کليشه ای، بتوان «برنامه عمل مشترک» را يافت. حال اين برنامه عمل مشترک می تواند «شرکت به نفع جناح و کانديدايی مشخص در انتخابات» باشد، می تواند صرفا «بهره برداری از فضای انتخاباتی» برای گسترش ارتباطات مردمی باشد، يا آميزه ای از رای دادن به همراه بهره برداری از فضا به طور همزمان باشد و يا حتا بسيج افکار عمومی برای تحريم.

اکنون وقت عمل است
در حال حاضر فرصتی طلايی برای فعالان جامعه مدنی و نيروهای اجتماعی به وجود آمده که اگر هوشيارانه و با دورانديشی نگريسته شود، به خوبی می توان از اين فرصت برای ايجاد همبستگی و کار مشترک بهره گرفت. جنبش های مطالبه محور، همچون جنبش زنان و دانشجويان و حتا بخش هايی از جنبش های سنديکايی (صنفی) ايران احتمالا نزديک ترين و آماده ترين نيروهای اجتماعی هستند که می توانند از چنين فرصتی برای همگرايی و نزديکی حول محور «کار مشترک عملی» بهره ببرند.

جنبش های اجتماعی به خصوص جنبش زنان و دانشجويان، پس از يک دوره تحمل شديدترين خشونت های غيرقانونی و صدمات سنگينی که بر بدنه آنان وارد آمده، و موجب ريزش نيرو و سرخوردگی بسياری از اعضای آنها شده، می توانند از اين فرصت در جهت ترميم ضايعات استفاده کنند .

خوشبختانه جنبش زنان در اين باره تاحدودی توفيق يافته و بيش از ۳۵ گروه و سازمان زنانه و مدافع حقوق برابر به همراه ۶۰۰ تن از فعالان و انديشه گران ايرانی، کنار يکديگر ، ائتلافی تحت عنوان «همگرايی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» را به وجود آورده اند. اين برای نخستين بار است که جنبش زنان ايران موفق شده به صورت کاملا مستقل، وارد فضای انتخاباتی بشود. چنين حرکت شجاعانه و تازه ای نمی تواند و نبايد کم اهميت تلقی شود. زيرا اگر در آغاز بکار کمپين نزديک به شش ماه تلاش شبانه روزی مان، باعث جلب توجه نيروها به آن حرکت شد، در اين حرکت تازه، هنوز دو هفته نگذشته، شاهديم که بسياری از نيروهای اجتماعی و حتا سياسی در داخل و بيرون از کشور، از اين همگرايی زنانه استقبال کرده اند و آن را به فال نيک گرفته اند. در همين مدت بسيار اندک که از تولد «همگرايی» می گذرد دهها مقاله در نقد يا اثبات اين حرکت متحد و مبتکرانه، در روزنامه ها و سايت های مختلف، به چاپ رسيده است. کميته های مختلف کاری در تهران و برخی شهرستانها مشغول کار شده اند. جزوه ها و دفترچه های مربوط به همگرايی توسط اعضای داوطلب، مدام تکثير و بين مردم به خصوص بين دانشجويان توزيع می شود، کارگاه های آموزشی در حال شکل گيری است، بولتن خبری همگرايی که به صورت هفتگی منتشر می شود نخستين شماره خود را آماده چاپ کرده است، ارتباط تازه جنبش زنان با جنبش دانشجويی در حال بازسازی و پيشرفت است، و.... در پرتو اين " فرصت " جنبش زنان ايران بار ديگر جان تازه ای گرفته است.

به نظر می رسد جنبش دانشجويی هم با اعتماد به نفس، به چنين ابتکاری دست زده و در حال شکل دادن به ائتلاف های متعدد، گسترده ـ و مستقل ـ به منظور ايجاد وحدت، و جذب نيروهای تازه نفس و بازسازی نيروهای ازپای افتاده خود، با هدف «تغيير» در وضعيت موجود جامعه، است.

انتخابات: فرصتی ناب برای «نهادسازی»
يکی ديگر از برخوردهای دورانديش و خردمندانه که فعالان مدنی می توانند در زمان انتخابات به کار گيرند، ايجاد ارتباط گسترده تر با مردم برای شکل دهی نهادهای مدنی در تهران و شهرستان هاست. اين رفتار هوشيارانه البته که تمامی نيروها (اعم از سياسی، مدنی و صنفی) را شامل می شود، اما پرسش اين جاست که چگونه و با چه شيوه ای می توان از اين فرصت در جهت ايجاد نهادهای مردمی، بهره گرفت؟ پاسخ به اين پرسش، در واقع جستجوگری برای يافتن «مسيرهای تازه» است، يعنی پاسخی بسيار بغرنج و چند لايه است با اين حال، هر يک از ما، به سهم اندک خود می توانيم با رجوع به اندوخته های تجربی مان، لااقل پيشنهادمان را ارائه نماييم و سپس حتا به طور انفرادی، چارقد همت را برای تحقق عملی آن، به کمر ببنديم.

هم اکنون ستادهای نامزدهای رياست جمهوری در تهران و شهرستان ها بسيار فعال شده اند. نيروهای کنشگر و پرجنب و جوش اين نهادها (بدنه اين ستادها) نيز غالبا جوانان تحول خواه هستند. نکته حائز اهميت در اين ميان، در واقع «وجود فضايی بسيار متفاوت» است که فقط در دوره های انتخاباتی به وجود می آيد و آن اين که بخش هايی از جامعه، برای مشارکت در سرنوشت سياسی کشور، عملا فعال می شوند و جالب اين که «مکان هايی معين» تحت عنوان ستادهای انتخاباتی، (که از نظر دستگاه های امنيتی «پذيرفته شده» هم هستند) در محله های مختلف تهران و شهرستان ها، حضور فيزيکی اين جوانان را در خود جای داده اند. فعالان مدنی درحالی به اين مکان ها و خيل پرشمار جوانان دسترسی دارند که تا پيش از آن، بر اثر جو سياسی حاکم، هرگز نمی توانستند حتا با يک دهم آن ها نيز ارتباط برقرار کنند.

اين فرصت استثنايی نه فقط در اختيار ما فعالان جنبش زنان يا دانشجويی است، بلکه بيشتر از ما، در اختيار احزاب سياسی ـ که بنا دارند در وضعيت موجود تغيير به وجود بياورند ـ قرار دارد. نيروهای سياسی اصلاح طلب (با هر گرايش عقيدتی که دارند) نيز می توانند از اين فرصت ناب برای گسترش نهادهای مردمی (و در نتيجه، تقويت و تثبيت جامعه مدنی) بهره ببرند. آنان به جای اين که نيروهای جذب شده به ستادهای انتخاباتی را به عنوان « نيروهای عمل کننده و احيانا سياهی لشگر در انتخابات» در نظر بگيرند می توانند برای «سازماندهی و نهادمند کردن چنين نيروهايی» (برای فردای بعد از انتخابات) واقعا برنامه ريزی کنند بدون آن که لزوما بخواهند آنان را زير هژمونی و «چتر خود» نگه دارند.

احزاب سياسی حتا بهتر از ما جنبش زنانی ها می توانند جوانان جذب شده به ستادهای انتخاباتی را در جمع ها و نهادهای کوچک متشکل سازند و پس از پايان دوره انتخابات، در جهت تقويت هرچه بيشتر اين نهادهای کوچک مردمی، صادقانه تلاش ورزند حتا اگر اين جوانان، مايل نباشند به حزب آنان بپيوندند.

نيروهای سياسی اصلاح طلب نيز به مانند جنبش زنان و دانشجويان، سخت به اين نهادهای مردمی، محتاج هستند، زيرا اگر نيروهای مدافع تغيير، بتوانند در انتخابات پيروز و نهاد رياست جمهوری را از آن خود سازند، اتفاقا به حضور و فعاليت متشکل اين نهادهای مردمی محتاج ترند. چرا که «ايجاد تغيير» در غيبت نهادهای مدنی و بدون مشارکت موثر و آزاد اين نهادها، واقعا تلاشی عبث و بی نتيجه است. اگر آقای احمدی نژاد و ياران ايشان، با سازماندهی متمرکز بخشی از جامعه حول «بسيج» و به اتکای تشکيلات منسجم خود، سياست های خودشان را پيش می برند، نيروهای اصلاح طلب «خواهان تغيير» نيز بايد بپذيرند که تنها با سازماندهی نيروهای مردمی و تشکيل «نهادهايی به نفع تغيير» (حتا در صورت پيروزی در انتخابات)، می توانند اميدوار باشند که طی چهار سال آينده، «خود را سرپا نگه خواهند داشت». می خواهم بگويم که نيروهای مدرن در کشور ما، اعم از جنبش های اجتماعی يا نيروهای سياسی، برای دفاع از مطالبات خود (فارغ از هر گرايش عقيدتی و سياسی که داشته باشند)، راهی جز اين ندارند که خودشان را «سازماندهی» کنند.

با توجه به اين شرايط گذار، احتمالا دو راه پيش رو قرار دارد: يا رنج برقراری ارتباط با اقشار و طبقات مختلف مردمی را در اين فرصت کوتاه برخود هموار نخواهيم کرد و به قول معروف عطايش را به لقايش می بخشيم و از مقابل ستادهای انتخاباتی، با بی تفاوتی عبور می کنيم. يا اين فرصت کوتاه و فرّار و را دو دستی می چسبيم، به منظور: وسعت بخشيدن به مطالبات مان، تحکيم ارتباط با قشرهای گوناگون جامعه، بازسازی روابط درونی جنبش زنان، سازماندهی نيروهای مدرن اجتماعی، و ايجاد همبستگی وسيع تر ميان فعالان مدنی و برابری خواه.

نوشين احمدی خراسانی





















Copyright: gooya.com 2016