سه شنبه 26 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حق حيات يا امنيت جانی زندانی، عمادالدين باقی

عمادالدين باقی
ارزش ها، شيرازه انتظام اجتماعی اند. بی اعتبار شدن آن ها هويت فردی و جمعی را زخمی می کند و سبب تزلزل مناسبات سالم اجتماعی می شود. اگر کجروی و بی هنجاری يا حالت های آنوميک در جامعه ای پديد می آيد منابع و عواملی دارند و خودبخودی نيستند. کجروی ها و آنومی ها جزو معلول ها هستند نه جزو عوامل و علت ها

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


متن سخنرانی عمادالدين باقی در سمينار امنيت جانی زندانی در محل انجمن دفاع از حقوق زندانيان - يکشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۸
* روزنامه اعتماد ملی دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بخش اعظم اين گفتار را منتشر کرده است. روزنامه اعتماد چهارشنبه، ۶ خرداد ۱۳۸۸ - شماره ۱۹۶۲ص ۶ اجتماعی نيز پيشتر خلاصه ای از آن را چاپ کرده بود.

در اين نشست آقای محمد رضا فقيهی از اعضای هيات مديره انجمن گزارشی درباره موکل خود آقای ساران داد و از جنبه حقوقی به بررسی موضوع پرداخت و آقای .... دانشجوی دکترای حقوق نيز خلاصه ای از تحقيق مشترک با خانم عليزاده طباطبايی را در زمينه مجازات های خشن بيان کرد.

ابتدا چند نکته مقدماتی را عرض کرده سپس وارد بحث می شوم.
مقدمه اول: پيش از هر چيز از ايده اختصاص سميناری به اين موضوع مهم از سوی هيات مديره محترم انجمن سپاسگزاری می کنم. اين موضوع با همه اهميت اش و با وجود وقوع چند مرگ دلخراش در ۳سال اخير، مورد توجه قرار نگرفت و تنها يک مقاله در روزنامه اعتماد ملی به قلم آقای فقيهی از اعضای هيات مديره انجمن مشاهده کردم. نکته مهم تر از اين مرگ ها ، بی تفاوتی ترسناک جامعه نسبت به آنها بود. يعنی مهم تر از امنيت جانی زندانی اين است که وقتی چنين حوادثی رخ می دهند مسئولان و مطبوعات و مردم به سادگی از کنار آن می گذرند. مهم تر از بحث امنيت جانی زندانيان، بی تفاوتی حيرت آوری است که جامعه نسبت به امنيت جانی زندانيان دارد. وقتی زندانی در زندان می ميرد و مرگ اين زندانی، جوش و خروشی در ضمير جامعه برنمی انگيزد، فاجعه يی عظيم تر از مرگ زندانی رخ داده است .در واقع اين رخوت و بی تفاوتی است که بستر ساز بروز اين حوادث است زيرا اگر جامعه حساس بود هنگامی که يک بار اين حوادث رخ می داد مسئولان ، تمام همت خود را بکار می بستند که تکرار نشود. در برخی از کشورها فقط يک ان-جی – اُ وجود دارد که کارش جستن و انعکاس دادن و پيگيری اين نوع خبرها در زندان هاست و با اين کار خود کمک می کنند که مسئولان حواس خود را بيشتر جمع کنند.
در سه سال اخير نام چند زندانی که در زندان ها جان باختند در فضای رسانه های غير دولتی و مجازی بر سر زبان ها افتاد.برخی مشهورتر بودند و انعکاس بيشتری يافت و برخی ناشناخته تر بودند و کمتر بازتاب يافت به ترتيب ولی الله فيض مهدوی وعبدالرضا رجبی در زندان رجايی شهر کرج، ابراهيم لطف اللهی دانشجو در سنندج، زهرا کاظمی خبرنگار عکاس در اوين، اکبر محمدی در اوين،زهرا بنی يعقوب دانشجوی پزشکی در همدان، حشمت امير ساران در رجايی شهر، اميدرضا مير صيافی در اوين. اين ها يا زندانيان سياسی يا امنيتی بودند که برخی محکوم به مدت معينی حبس شده و برخی مانند زهرا کاظمی و يا بنی يعقوب هنوز در مرحله اتهام هم نبودند و فقط بازداشت شده بودند و مراحل قانونی تفهيم اتهام نيز طی نشده بود. دو نفر اول اتهام تروريستی داشتند و بقيه هم اتهام سياسی ولی همه آنها انسان و همه زندانی بودند.نکته مهم اما اينجاست که در زندان های مختلف در کشور برای زندانيان عادی از اين نوع، وقايع بيشتری رخ می دهد اما خبری هم از آن منتشر نمی شود و فقط ممکن است برخی فعالان حوزه حقوق بشر وزندان در جريان قرار گيرند. اين هم يک تبعيض است که اگر کسی در موضع سياسی باشد جانش اهميت دارد و اگر زندانی عادی باشد اساسا ديده نمی شود. داستان هر يک از اينها و پيامدهای عاطفی و روانی که در خانواده های شان دارد داستان عميقا تراژيکی است اما افراد جامعه چنان غرق در مسائل خود شده اند که لحظه ای هم به آن نمی انديشند مگر اينکه بر سر خودشان بيايد. آيا بايد اين شتر درخانه هر کس بنشيند تا دغدغه انسانی داشتن نسبت به اين مسائل را بفهمد؟ ممکن است کسی مانند مرحوم ضيايی يک متهم عادی و غير سياسی که فقط برای يک هفته بازداشت شده بود و در زندان جان باخت و داستان غم انگيز آن را چندسال پيش در روزنامه شرق(۲۵/۱/۱۳۸۴ و ۳۱/۱/۱۳۸۴)نوشتم و يا حتی يک شخصيتی باشد که در حصن حصين امنيت است مانند سعيد امامی و دهها مثال ديگر از افراد عادی وافراد چهره شده دارم که از ذکر آن می گذرم.ولی هيچکس نمی داند و حتی کسانی هم که در خواب و خيال خويش نمی بينند که شايد گذرشان به آنجا بيفتد اما ممکن است دست تقدير آنان را هم به اين گورستان زندگان ببرد.
مقدمه دوم: خون هايی به ناحق ريخته شده و ديگر نمی توان آنها را بازگرداند. اما می توان اولا پيگيری قضايی کرد و متهم را شناخت ونگذاشت از چنگ قانون بگريزند. ثانيا با جلوگيری از مغفول نهادن آنها و تحليل و ريشه يابی شان جلوی تکرار اين ها را گرفت. در واقع خون آنها خونبهای امنيت زندانيان ديگر برای امروز و نسل های فردا می شود.اين بهترين خيراتی است که برای روح اين مرحومان و تسلای بازماندگانشان می فرستيم.
مقدمه سوم: حق حيات و امنيت جانی زندانی آنقدر بديهی و غير قابل بحث است که در هيچ سندی مستقيما به عنوان يک اصل يا ماده مطرح نشده است و اگر هم مطرح می شد بيان امر بديهی بود. ساير حقوقی که در اسناد بين المللی و قوانين داخلی مطرح شده اند در واقع برای دفاع از همين امر بديهی بوده اند لذا ما هم به اين فروع به عنوان راههای دفاع از حق بديهی و طبيعی و فطری امنيت جانی زندانی می پردازيم.
مقدمه چهارم : ما از چند زاويه به موضوع نگاه می کنيم که ظاهرا رشته های جداگانه ای هستند اما خواهيم ديد که به همديگر مرتبط هستند.

۱- از منظر کرامت انسان
وقتی سخن از کرامت می گوييم به هر مصداقی شموليت دارد. نه اينکه اگر کسی مجرم بود کرامت ندارد چنانکه احمدی نژاد گفت اراذل و اوباش و کسانی که کرامت انسان های ديگر را زير پا می گذارند کرامت ندارند که بخواهيم آن را حفظ کنيم. و اين نشان می دهد اصلا معنای کرامت را نفهميده اند. گمان می کنند آدم های خوب کرامت دارند و آدم های بد کرامت ندارند در حالی که اگر چنين بود ديگر نه تنها حقوق بشر اساسا قانون و برابری شهروندان در برابر قانون مهمل بود زيرا کرامت انسانی يعنی هر کس حتی يک قاتل هم کرامت ذاتی دارد و مقوله مجازات او بخاطر جرم و جنايتش مستقل از کرامت ذاتی اوست. که به صرف موجود زنده دوپا بودن آن را واجد است. قرآن هم نگفته است" لقد کرمنا بنی صالح " يا قيد و صفت و پسوندی نزده و نگفته است" لقد کرمنا بنی آدم صالحٍ" بلکه بدون هيچ قيدی گفته است "بنی آدم" يعنی کل انسان ها و فرزندان آدم . بديهی است که فرزندان آدم، خوب و بد و صالح و ناصالح دارند. ظاهرا برخی گمان می کنند قرآن دچار اشتباه يا نقصی بوده که بايد برطرف کنند. اگر هم باور مذهبی نداشته و به حقوق بشر ايمان داشته باشند بازهم معنای آن عام است. به محض اينکه شما تخصيص زديد ديگر کرامت معنا ندارد زيرا هر کس می تواند استثنايی وارد کند و افرادی را از شمول کرامت داشتن خارج کند. يکی به دلايل سياسی ، ديگری به دلايل عقيدتی و سومی به دليل حسادت و ديگری بخاطر مغبون شدن از کسی ، او را فاقد کرامت می انگارد.

۲- از منظر اصول حقوق بشر
در اسناد جهانی حقوق بشر موضوع زندانيان يکی از شاخص های مهم حقوق بشری است و سندهای چندی به آن اختصاص داده شده است. در اين اسناد از حق حيات و احترام و حق بهداشت ودرمان و غذا و کتاب و روزنامه و راديو و مرخصی و ملاقات با خانواده و دوستان به تصريح ياد شده است. هنگامی که اينها به عنوان حق مطرح می شوند نه امتياز و لطف، آثار حقوقی دارند يعنی حکومت و نهاد بازداشت کننده مکلف است اين حقوق را رعايت کند و اگر در آن اهمال ورزد يا اين حقوق را نقض کند مرتکب جرم شده و هر خسارتی که در اين زمينه به زندانی وارد شود تاوانش بر ذمه آن است اما اگر به عنوان لطف مطرح شود حکومت می تواند آن را از زندانی دريغ کند که به دنبال آن فجايع بزرگی رخ خواهد داد. اصل ۹ از مجموعه اصول اساسی مربوط به معالجه زندانيان می گويد: «زندانيان بايد به خدمات بهداشتی موجود در داخل کشور دسترسی داشته باشند بدون آنکه به خاطر وضعيت قضايی خود دچار تبعيض شوند.». هنگامی که اين حق بر عهده حکومت است حق زندگی و امنيت جانی که از اينها مهم تر است واجب تر هم هست. و از همه مهم تر قواعد حداقل استاندارد سازمان ملل برای رفتار با حبس شدگان است که در اولين کنگره سازمان ملل متحد برای پيشگيری از جرم و کار اجباری بزهکاران که در سال ۱۹۵۵ در ژنو برگزار شد به تصويب و تاييد شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل رسيده است. قاعده شماره ۲۴ از قواعد فوق می گويد: پزشک بايد هر زندانی را در کوتاه ترين زمان ممکن پس از پذيرش وی در زندان و به دفعات ممکن و لازم پس از آن مورد معاينه قرار دهد به ويژه به اين منظور که بيماری جسمی و روحی احتمالی را در وی کشف و تدابير لازم را اتخاذ کند». در بند ۱ قاعده شماره ۲۵ آمده: «پزشک مسوول نظارت بر سلامت جسمانی و روانی زندانيان است. او بايد هر روز زندانيان بيمار را ملاقات نمايد يعنی همه زندانيانی را که از بيماری شکوه دارند...» در بند ۲ همان قاعده نيز می گويد: «پزشک هر بار که معتقد شود تنبيه جسمی و يا هر تنبيه ديگر باعث لطمه خوردن بر سلامت جسمانی و روانی زندانی می شود بايد گزارشی در اين زمينه به مدير زندان ارائه کند.». بند ۲ قاعده شماره ۲۲ نيز مقرر داشته: «برای بيمارانی که نياز به مراقبت های ويژه دارند بايد امکان انتقال آنان به زندان های تخصصی يا بيمارستان های شهری پيش بينی شود. زمانی که معالجات در داخل زندان صورت می گيرد زندان مذکور بايد مجهز به ابزار، آلات و فرآورده های دارويی باشد تا امکان مراقبت و معالجه مناسب برای زندانيان فراهم آيد و پرسنل پزشکی نيز مهارت حرفه ای لازم را کسب کرده باشند.». در واقع همه اين حقوق برای تضمين سلامتی زندانی و به طريق اولی جان اوست.

۳- از منظر فقهی
از منظر فقهی می توان حق حيات و بهداشت و سلامت زندانی را در ابواب مختلفی از فقه مورد بحث قرار داد. ممکن است در فقه سنتی، مشخصا در اين ابواب بحثی مطرح نشده باشد اما همانطور که در علم حقوق با تعميم ملاک و تنقيح مناط و بحث افراد و مصاديق موضوع، به روزآمد کردن قوانين می پردازند و اگر بازهم امکان نداشت به وضع قانون جديدی مبادرت می کنند در فقه نيز همينگونه عمل می شود. يکی از ابوابی که می توان بحث امنيت جانی زندانی را در آن مطرح کرد باب امانت است. به عبارت ديگر زندانی نزد سازمان زندان ها و قوه قضاييه يک امانت است و هر آسيبی به آن برسد در حکم خيانت در امانت بوده و علاوه بر گناه اخلاقی و شرعی جرم است.
در آيه معروف به آيه امانت آمده است: «اِنّا عَرَضنا الاَمانَةَ علی السَّمواتِ و الارْضِ و الجبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنها وَ حَمَلَها الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظلُوما جَهولاً؛ بی‏گمان، ما امانت را بر آسمان‏ها و زمين و کوه‏ها عرضه داشتيم، اما از برداشتن آن سر باز زدند و از آن ترسيدند و انسانْ آن را به دوش کشيد، راستی که او بسيار بيداد پيشه و نادان بود.» (احزاب/ ۷۲)
حافظ در تبديل آيه به شعر می گويد:
آسمان بار امانت نتوانست کشيد قرعه فال به نام من ديوانه زدند
روايات فراوانی هم درباره امانت آمده است .برای مثال روايتی که می گويد: اساس اسلام امانتداری است(غررالحکم ، باب امانت)يا می گويد: اساس ايمان امانتداری است.(غررالحکم ، باب امانت)
«بيشتر علمای‌ شرع‌ از عهد صحابه‌ و تابعين‌ به‌ بعد، عموماً از امانت‌ تفسيرهايی‌ ارائه‌ داده‌اند که‌ جنبة عبادی‌ و يا معنای‌ اخلاقی‌ دارد (نک: طبری‌، ۲۲/۳۹-۴۰؛ شيخ‌ طوسی‌، ۵/۱۰۵؛ بيضاوی‌، ۱/۲۷۱؛ ابوالفتوح‌، ۲/۵۲۵؛ ميبدی‌، ۲/۵۶۰، ۸/۹۲). مشهورترين‌ تعبيرهای‌ علمای‌ دين‌ از امانت‌، تفسير آن‌ به‌ دين‌ و حدود و تکاليف‌ و فرايض‌ آن‌ و اوامر و نواهی‌ خداوند است‌، زيرا همان‌گونه‌ که‌ امانت‌ لازم‌الاداء است‌، ادای‌ تکاليف‌ و فرايض‌ دينی‌ و اوامر و نواهی‌ الهی‌ هم‌ واجب‌ است‌، و به‌ اين‌ اعتبار همه‌ از زمرة امانت‌ الهی‌ محسوبند (ابن‌ عربی‌، محمد، ۳/۱۵۸۸-۱۵۸۹؛ ميبدی‌، ۸/۹۴؛ آلوسی‌، ۲۲/۹۶؛ طبرسی‌، ۳/۹۸، ۷/۱۵۸؛ زمخشری‌، ۳/۵۶۴؛ فخرالدين‌، ۲۵/۲۳۴). غير از تفسيرهای‌ ياد شده‌ که‌ علمای‌ دين‌ از عهد صحابه‌ در باب‌ امانت‌ قائل‌ شده‌اند، چند تفسير ديگر نيز عرضه‌ شده‌ است‌ که‌ جنبة اخلاقی‌ و يا اجتماعی‌ و سياسی‌ دارد. تفسير مشهور امانت‌ به‌ کلمة توحيد: لا اِله‌ اِلاَّ اللّه‌، از نظر فخرالدين‌ رازی‌ (۲۵/۲۳۵) پذيرفتنی‌ نيست‌، زيرا اگر مراد از امانت‌ کلمة توحيد باشد، متناقض‌ با نص‌ آیة امانت‌ می‌افتد، چه‌، آسمانها و زمين‌ و جبال‌، به‌ زبان‌ خود مسبّح‌ حقند و قائل‌ به‌ اينکه‌ اَللّه‌ واحدٌ لا اِله‌َ اِلاّ هو. تفسير امانت‌ به‌ «عدالت‌» نيز می‌تواند تفسيری‌ اجتماعی‌ - سياسی‌ تلقی‌ گردد. با تفسير امانت‌ به‌ عدل‌ - چه‌ از طريق‌ تفسير آن‌ به‌ عقل‌ (راغب‌، ۲۲)، و چه‌ از طريق‌ رعايت‌ شئون‌ امور اجتماع‌ برپایة موجبات‌ شريعت‌ (مجلسی‌، بحار...، ۲۳/۲۷۹) - حاکمان‌ و ولات‌ امر، بنابر نص‌ِ «اِن‌َّ اللّه‌َ یَأْمُرُکُم‌ْ اَن‌ْ تُؤَدّوا الاْمانات‌ِ اِلی‌ اَهْلِها...» (نساء /۴/۵۸)، مأمورند تا صلاح‌ جامعه‌ را مراعی‌ دارند و مردم‌ را بنابر قوانين‌ و احکام‌ دين‌ هدايت‌ کنند (نيز نک: الايضاح‌، ۹۵؛ مجلسی‌، همان‌، ۲۳/۲۷۳). (دايره المعارف بزرگ. جلد: ۱۱-نويسنده: شماره مقاله:۴۳۲۳)
به همين جهت انواع امانت را ذکر کرده اند مانند: امانت داری در عبادت، که همان انجام فرايض است، امانتداری در نگهداری از بدن ، امانت داری در سپرده ها، امانت داری درحسن انجام کار، امانت داری در سخن گفتن، و امانت بودن مسئوليت و مقام ، امانت داری در حفظ اسرارو امانت داری در خريد و فروش.
درباره اينکه منظور از اين امانتی که بر آسمان‏ها و زمين عرضه گرديد چيست، سخن های بسياری گفته اند. آن را، فرمان‏ها و هشدارهای خدا يا مقرّرات و واجباتی است که خدا بندگان را بدان مکلف کرده ، وفای به عهد و پيمان‏ ، مسئوليتهای اجتماعی و غيره. فهم اينکه منظور از امانت در قرآن چيست با اين تفاسير بسيار متنوع، در واقع موکول به عرف و فهم مردم شده است که البته با قرائنی به درک آن نائل شوند. ما هم بنا بر قرائنی معتقديم يکی از مهم ترين مصاديق امانت، خود انسان است زيرا اولا مهم ترين تفاوت انسان با کوهها و موجودات ديگر، ابتدا در حيات است و دوم در شعور . يعنی فصل انسان و جهان در حيات است و فصل انسان با موجودات ذی حيات ديگر در شعور. پس چون آسمان هاو زمين، حيات و شعور نداشتند اين امانت را نپذيرفتند. بنابراين امانتی که خداوند به انسان عطا کرده است "شعوريا استعداد شعور" و "حيات" است که او را از ساير جهان متمايز کرده است. شعور غير از جهل است. شعور قوه و استعداد نطق و عقلانيت است. انسان هم استعداد دانايی و فهم را داشت اما هنوز نادان بود و به همين خاطر ستم می کرد. در جامعه بدوی که قانون و فرهنگ وجود نداشت انسان ها حدود و حقوق همديگر را رعايت نمی کردندو منطق زور حکومت می کرد و ظلوم و جهول بودند در عين حال در آن زمان هم وجه مميز انسان از هستی و ديگر موجودات در حيات و استعداد فهم و شعور بود . بقيه تعاريف و تفاسيردرباره امانت از اينجا به بعد می تواند درست باشد. دوم اينکه در داستان يوسف در قرآن سخن از به امانت سپردن يوسف نزد برادرانش رفته است که نشان می دهد انسان هم می تواند امانت قرار گيرد. در بحث قبلی گفته شد که خود انسان هم می تواند از مصاديق امانت الهی باشد نه اينکه او فقط حامل و عهده دار امانت باشد
سوم اينکه در آيه "لاتلقوا بايديکم الی التهلکه " که فقها در حرمت خودکشی از آن استفاده می کنند و می توان هر نوع آسيب رساندن ديگر به بدن حتی خالکوبی ويا هرنوع اضرار به نفس مانند استعمال دخانيات ... را هم مشمول آن دانست استدلال اين است که خداوند اين جسم را امانت به شما سپرده و از شما سالم بازپس می گيرد و شما حق آسيب رساندن به آن را نداريد. بنابراين خود انسان در شمار مهم ترين امانت هاست و از نظر فقهی، زندانی در حکم امانت است نزد قوه قضاييه و سازمان زندان ها و وظيفه دارند او را همانگونه که تحويل گرفته اند صحيح و سالم بازپس دهند.

۴- از منظر حقوقی و حقوق زندانی
در قوانين عادی بحث مبسوطی درباره خيانت در امانت وجود دارد اما تنها شامل امور معوض مادی می شود.
صوّر خاص جرم خيانت در امانت در واحدهای اجرايی و ستادی ( سوء استفاده از ضعف نفس اشخاص، سوء استفاده از سفيد امضاء و سفيد مهر، جرايم در حکم خيانت در امانت در قانون تجارت و...).
ماده ۱۰۲ آيين نامه اجرايی سازمان زندان ها و اقدامات تامينی و تربيتی کشور مصوب ۲۰/۹/۱۳۸۴ مقرر داشته که بهداری زندان مکلف است حداقل ماهی يک بار به انجام تست پزشکی تمامی محکومان مبادرت نمايد.
قيد ماهی يکبار فلسفه دارد . اين ماده که برگرفته از اسناد بين المللی درباره اداره زندان ها است براساس يافته های علمی و تجربی به دست آمده است و برای اين است که اطمينان پيوسته نسبت به سلامت زندانی به عنوان امانتی مهم حاصل شود خصوصا که زندانی در آنجا بيش از دوره زندگی در جامعه در معرض انواع آسيبها و مخاطرات قرار دارد و در شرايط آزاد شايد حتی نياز نباشد ۶ماه يکبار هم کنترل و تست پزشکی شود. در ماده ۱۰۳ آيين نامه اجرايی فوق است. در اين ماده آمده: «تا جايی که امکان پذير است بايد ترتيبی اتخاذ شود که احتياج های درمانی و بهداشتی محکومان بيمار در داخل موسسه يا زندان تامين شود تا به انتقال محکوم به خارج از موسسه يا زندان نيازی نباشد. با اين همه در موارد ضروری خروج محکوم از زندان برای معالجه بايد با تاييد بهداری زندان و اجازه رئيس موسسه يا زندان و موافقت قاضی ناظر باشد. در موارد فوری محکوم بيمار به دستور پزشک يا بهداری زندان و اجازه رئيس موسسه يا زندان يا جانشين او به بيمارستان اعزام می شود و مراتب بايد در اسرع وقت به صورت کتبی به قاضی ناظر گزارش شود...»
در اصل ۱۷۱قانون اساسی آمده است : «هر گاه‏ در اثر تفسير يا اشتباه‏ قاضی‏ در موضوع‏ يا در حکم‏ يا در تطبيق‏ حکم‏ بر مورد خاص‏، ضرر مادی‏ يا معنوی‏ متوجه‏ کسی‏ گردد، در صورت‏ تقصير، مقصر طبق‏ موازين‏ اسلامی‏ ضامن‏ است‏ و در غير اين‏ صورت‏ خسارت‏ به‏ وسيله‏ دولت‏ جبران‏ می‏ شود، و در هر حال‏ از متهم‏ اعاده‏ حيثيت‏ می‏ گردد.»
در قانون مجازات اسلامی ماده ۵۸ نيزآمده است: «هرگاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضی در موضوع يا در تطبيق حکم بر موردخاص ، ضرر مادی يا معنوی متوجه کسی گردددرمورد ضرر مادی در صورت تقصير مقصر طبق موازين اسلامی ضامن است و در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران می شود و در موارد ضرر معنوی چنانچه تقصير يا اشتباه قاضی موجب هتک حيثيت از کسی گردد بايد نسبت به اعاده حيثيت او اقدام شود » بنابراين قاضی و زندانبان و قوه قضاييه و سازمان زندان هاو در يک کلام حکومت در برابر هر آسيب مادی و معنوی و جسمانی و روانی به متهم يا زندانی ،ضامن هستند.
همچنين از نظر قانون، مجازات کردن کسی بيشتر از حدی که محکوم شده است ، جرم محسوب می شود . چگونه کسی که محکوم به مدت معينی حبس شده و صرفنظر از اينکه آيين دادرسی او دقيقا رعايت شده يا نه وقرار است پس از تحمل اين دوره آزاد شود اما مانند يک محکوم به اعدام ديگر از زندان بازنمی گردد و اين را مصداق حکم قانونی فوق به شمار نمی آورند؟ اين يک نوع اعدام خاموش تلقی می شود.فرقی نمی کند که زندانی خودکشی کند يا بميرد. طبق اين قانون دستگاههای نگاه دارنده اگر مشاهده کنند متهم، تحمل کيفر ندارد يا دچار مشکلات جسمی و روحی شده که برای سلامتی يا حيات او خطرناک است بايد حتی با آزادی موقت او هم شده است جلوی اين حادثه را بگيرند تا او بيش از آنچه قانون مقرر کرده اسن مجازات نشود. من با اطلاعی که از وضعيت ساران داشتم مطمئن هستم اگر او مدتی به مرخصی آمده بود دچار حادثه دلخراش در زندان نمی شد.

۵- روانشناسی زندان و زندانی و پيامدهای حقوقی آن
در زندان شايع ترين بيماری ها، بيماری های روحی است. زندان لابراتواری است که به خوبی ثابت می کند که منشاء عمده مشکلات جسمی و حتی بيماری لثه و دندان و کليه و کبد و غيره هم ريشه عصبی و روحی دارند. رفراد زيادی هستند که با سلامتی کامل به زندان می آيند اما پس از مدت کوتاهی دچار انواع مشکلات جسمی می شوند. بی دليل نيست که بهداری زندان با مراجعات فراوانی روبروست اما به بسياری از درخواست های زندانيان برای انتقال به بهداری اجابت نمی شود. ممکن است در ظاهر بيماری زندانی بيماری جسمی باشد اما در واقع ريشه آن بيماری های روحی است. زندانبان ها غالباً هيچ درکی از زندانی بودن و وضعيت روحی و درونی آنان ندارندو نگاه ظاهر بين دارند به ويژه زنبان هايی که دوره های آموزشی و علمی نديده اند . آنها عليرغم سال ها زيستن در کنار زندانی چون در جايگاه و نقش کارمند و زندانبان بوده اند نمی توانند عمق مشکلات و نيازهای روحی زندانی را درک کنند و تنها چيزی که از زندان می فهمند ترس از قرار گرفتن در جای زندانی يا به عبارت ديگر زندانی شدن است لذا هنگامی که زندانيان اظهار کسالت می کنند زندانبان ها تصور می کنند زندانی تمارض می کند تا برای رفتن به بهداری دقايقی از بند خارج شود. چون گاهی واقعا زندانيانی هم هستند که تمارض می کنند همين امر يک دليل برای زندانبان می شود که نسبت به شرايط زندانی و اظهارات او بی اعتنا باشند. آنها مراجعه مکرر زندانی به بهداری را در قياس با يک فرد عادی و آزاد مانند خودشان غير عادی می دانند و همين بی اعتنايی ها سبب رشد و انباشت مشکلات درونی زندانی و تبديل آن به حمله های ناگهانی قلبی و مغزی و سکته می شود. در شرايط حبس در سلول های بسته اعم از يک يا دونفره ، اين وضعيت بسيار حادتر و خطرناک تر است. زندانی در وضعيت نا اميدی که قرار گيرد مستعد صدمه ديدن است چه به صورت خودکشی و چه حمله های خطرناک. به محض اينکه تزلزلی در اراده زندانی پديد آمد او به تسخير بختک زندان در می آيد و اراده اش به کلی از بين می رود و حتی القای اميد نيز بی ثمر است. من زندانی ای را مشاهده کردم که هنوز محاکمه نشده بود و در دوره بازجويی قرار داشت وبی تابی می کرد. وقتی به او می گفتم يک هفته يا يکماه يا يکسال ديگر سرانجام دوره حبس تمام می شود و تو آزاد می شوی احساس می کردم اين اميد بخشی ها بی اثر است. زندانی با وجود اينکه می داند حبس او تا ابد نيست و دير يا زود آزاد می شود اما اسير لحظه حال است نه آينده. حتی وقتی به يک زندانی که قرار است يک هفته ديگر آزاد شود بگويند آزادی اش منتفی شده و ممکن است يک ماه ديگر آزاد شود عليرغم اينکه اگر زنده بماند يکماه ديگر شاهد آزادی را در آغوش می کشد اما بازهم ممکن است دست به حرکات غيرمنتظره ای مانند خودکشی بزند يا دچار افسردگی شود که عوارض آن هم خطرناک است. برای شما که در اين شرايط و محيط آزاد سخن مرا می شنويد ممکن است اين سخن نامعقول و غير منطقی به نظر آيد اما اگر خدای ناکرده تجربه دقيقی از زندان داشته باشيد می پذيريد کعه زندانی گاهی دچار فلج کامل ذهنی و عقلی می شود و نمی تواند مانند شما که در اين شرايط هستيد منطقی بينديشد. البته اين درباره همه زندانيان صدق نمی کند به ويژه آنها که پايه های اعتقادی و آرمانی محکمی دارند کمتر در معرض بروز اين آسيب ها هستند اما عواملی که گفته شد نرخ افسردگی و خودکشی و حمله های قلبی يا مغزی را افزايش می دهد. متاسفانه آمار مربوط به زندانيان را محرمانه کرده اند که اين امر مانع انجام پژوهش های کاربردی و راهگشا می شود ولی بر حسب اطلاعات موجود نيز می توان ادعا کرد به دلايلی که گفته شد نرخ سکته و خودکشی در زندان ها نسبت به جمعيت زندانيان از نرخ خودکشی و سکته در جامعه بسيار بالاتر است. هنگامی که زندانی خودکشی می کند برخی از افراد و نهادهای مستقل اين انتقاد را مطرح می کنند که چرا مسئولان زندان اجازه داده اند وسايلی در دسترس زندانی باشد که بتواند خودکشی کند امال توجه ندارند که وقتی کسی در زندان بسر می برد مانند هر فرد ديگری به وسايل زندگی نياز داردو قاشق و ليوان و کبريت و ملحفه و پتو و طناب و انواع وسايل ديگر که می توانند برای خودکشی مورد استفاده قرار گيرند جزو وسايل لازم برای يک زندگی هستند. در حقيقت اين انتقاد به نوعی عوض کردن صورت مسئله است زيرا انتقاد يا پرسش اصلی اين نيست که چرا اين وسايل نزد زندانی وجود دارد بلکه اين است که چه شرايطی برای زندانی به وجود آمده که او دست به خودکشی زده يا دچار حمله می شود؟ می گويند مرحوم ميرصيافی که هنوز خيلی جوان بود دچار افسردگی بوده و داروی بيش از حد مصرف کرده که منجر به مرگ او شده است. اولا اگر زندان از وضعيت پزشکی متهم آگاه باشد و بداند او تحت رژيم دارويی است بايد مراقبت ويژه بعمل آورد و اگر دچار بيماری های عصبی است اساسا مجاز نيستند تا پيش از معالجه او را حبس کنند به ويژه که جرم خصوصی و سنگين مرتکب نشده باشد. دوم اينکه به جای اينکه گفته شود زندانی بيمار بوده و بخاطر مشکلات روحی و عصبی دارو مصرف می کرده و استفاده بيش از حد دارو سبب مرگ وی شده است بايد به اين سؤال پاسخ داده شود که زندانی جوان مگر در چه شرايطی بوده که دچار عوارض عصبی شده يا بيماری او تشديد گرديده است؟ چه شرايطی موجب شده او راهی را برود که ترجيح مرگ بر زندگی بوده است؟
بحث روانشناسی زندان و زندانی در اينجا بخاطر ثمرات حقوقی مهمی که دارد بسيار با اهميت است. اينکه در اسناد بين المللی حقوق بشر بر لزوم مرخصی و تسهيلات گسترده در زندان ها مانند حق ملاقات و مرخصی و دسترسی به تلفن و روزنامه و کتاب و راديو و تلويزيون و فضاهای ورزشی و کتابخانه و ... تاکيد شده است مبتنی بر شناخت و انباشت همين تجربه ها و مسائل عينی است و امتياز دادن به مجرم نيست بلکه برای اين است که زندانی فقط بايد در حدی که محکوم شده مجازات شود و در واقع نه مجازات به معنای سنتی بلکه از جامعه دور نگه داشته شود و اگر کمترين صدمه ای به او وارد شود غير قانونی و غير انسانی و جرم است. برخی با توجه به تسهيلاتی که در زندان های برخی کشورهای پيشرفته وجود دارد می گويند مگر زندان هتل است ، زندان مکان تنبيه است اما اين افراد چون زندان نبوده اند نمی فهمند حبس طولانی در قصر هم آنجا را برای زندانی تبديل به قبر می کند. سال گذشته که ما در زندان بوديم در مطبوعات خوانديم که گروهی روزنامه نگار برای بازديد از زندان اوين آمده بودند ولی آنها را به يکی از بندها که اختصاص به زندانيان مالی دارد برده بودند. اين بند با پول خود زندانيان متمول تجهيز و بازسازی شده و به عنوان ويترين استفاده می شود و بازديدکنندگان داخلی و خارجی را به آنجا می برند نه به بندهايی که ما نگهداری می شديم. تاسف آور اين بود که خبرنگار يک روزنامه اصلاح طلب در گزارشی با لحن عتاب آلود نوشته بود که مجرمان را در هتل نگهداری می کنند. ضمن اينکه آن بند همه واقعيت زندان نبود برفرض هم که چنين باشد بايد تحسين کرد نه ملامت. افزون بر اين او درک نمی کند که در بهترين زندان های دنيا هم افراد زيادی در اثر حبس طولانی دچار مرگ و مير زودرس و حتی انگيزه خودکشی می شوند زيرا زندان در هر صورت عوارضی دارد چه رسد که زندان های مشکل دار يا سلول يا زندان بسته باشد.
با توجه به آنچه گفته شد از نظر حقوق داخلی و حقوق بين الملل و اسناد جهانی حقوق بشر، قصور يا سهل انگاری منجر به قتل، در حکم قتل عمد و يا شبه عمد است. اگر تعمدی در رسيدگی های پزشکی وجود داشته باشد، قتل عمد و اگر سهل انگاری باشد قتل شبه عمد محسوب می گردد و مجازات چنين جرمی را دارد و اگر کسی عامل آن مجازات نشود موجب تشويق جرم می گردد . به همان دليلی که هر مجرمی مجازات می شود تا عدالت تحقق يابد و از توسعه جرم پيشگيری شود بايد نظام قضايی و سياسی با مرگ افراد زندانی قاطع تر برخورد کند و گرنه اعتبار خود را دچار بحران ساخته است.

۶- از بعد جامعه شناختی به عنوان نتيجه گيری
مباحث فوق گرچه جنبه حقوقی و مذهبی داشتند اما ثمره شان اينجا و در اين بحث ظاهر می شود.زيرا مقولات کرامت و امانت جزو ارزش های اجتماعی هستند. ارزش ها، شيراز ه انتظام اجتماعی اند. بی اعتبار شدن آنها هويت فردی و جمعی را زخمی می کند و سبب تزلزل مناسبات سالم اجتماعی می شود. اگر کجروی و بی هنجاری يا حالت های آنوميک در جامعه ای پديد می آيد منابع و عواملی دارند و خودبخودی نيستند. کجروی ها و آنومی ها جزو معلول ها هستند نه جزو عوامل و علت ها. بنابراين نبايد از منظر جامعه شناسی جرم يا کجروی به اين مسائل به عنوان پديده قائم به خود يا مستقل نگريست بلکه بايد ناشی از بی اعتنايی به ارزش های بنيادينی دانست که درباره شان بحث کرديم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016