گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
1 مرداد» عليه نظام تبعيض، پاسخ محمدرضا نيکفر به دو پرسش تغيير برای برابری1 مرداد» نشاط و تأمل، پيام محمدرضا نيکفر به شرکتکنندگان در حرکت اعتراضی نيويورک 16 تیر» در ايران چه میگذرد؟ مقالهی سوم، جمهوری اسلامی و داستان "مرد پير و دريا"، محمدرضا نيکفر 6 تیر» در ايران چه میگذرد؟ (مقالهی دوم)، محمدرضا نيکفر 12 خرداد» در ايران چه میگذرد؟ محمدرضا نيکفر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چه بايد کرد؟ مشارکتی در بحث تجهيز رسانهای جنبش، محمدرضا نيکفرمهدی جامی، که از کاردانان پهنهی رسانه است، بحثی گشوده است دربارهی "رسانهی ملی" و در آن تأکيدها دارد بر اينکه بايستی کمر به تأسيس چنين رسانهای بست. اين وجيزه را من به دعوت او مینويسم. خلاصهی حرفم اين است که بايستی کار رسانهای را سخت جدی گرفت و به فکر رسانه يا رسانههايی توانمند بود، ولی با "رسانهی ملی" مخالفم. هم با عنوان آن مخالفم، هم با فکری که در پس آن استرسانه و جنبش زمانی رسانه و جنبش مترادف هم بودند. رسانهای تأسيس میشد و گرد آن جنبشی پا میگرفت. و اگر جنبش رو به سستی مینهاد، دربارهی آن میگفتند که رسانهای وجود نداشت تا هدايتش کند. "چه بايد کردِ" لنين اثری کلاسيک دربارهی رابطه جنبش و رسانه است. کاری که لنين در سال ۱۹۰۲ به سوسبالدموکراتهای روسيه توصيه میکند، تأسيس يک نشريهی آگاهکننده و سازمانگر است، حزب گرد آن متشکل میشود و گرد حزب، جنبش تودهای. تعليم عمومی ملّت تلقی از مردم، به عنوان تودهی بیفرمی که بايد توسط کسانی که فکر فرميافتهای دارند، فرم بگيرد، خاص دورهی ناسيوناليسم است. "چه بايد کردِ" لنين را هم میتوان به عنوان يکی از جلوههای فکر اين دوران خواند. روسيه عقبمانده و ناآگاه است، درسخواندهها اندکاند، تزار و اشراف روشنفکران را به بازی نمیگيرند و روشنفکران ناراضی چاره را در فرم دادن به جنبشی میبينند که به کشور فرم تازهای دهد. شرط اين کار را فرم دادن به ذهن مردم میدانستند. اينجاست که رسانه ضرورت میيابد. رسانه و ايدئولوژی انرژی فرمدهنده، اراده به قدرتی است که در حوزهی آگاهی با يک ايدئولوژی نمود میيابد. ايدئولوژی، سوژهی خود را خلق میکند، به نهاد انسانی شکل میدهد، زيرا برمینهد که فرد چگونه بينديشد و چه کند. ايدئولوژی جذاب است. انتروپی درونی سوژه، يعنی بینظمی فکری او را کاهش میدهد و جهانی را در برابر وی میگستراند که فرمپذير است. در اين حال اطمينانی درونی به امکان کاهش انتروپی اين جهان وجود دارد و همين امر جهان بیسامان را تحملپذير میکند. نقد ايدئولوژی شايسته نيست که مدعی شويم از شيوهی نگاه رسانهای گذشته فاصله گرفتهايم، در همان حال انتظارمان از رسانه فرمدهی باشد. بايستی از انديشيدن در چارچوب منطق فرمدهی اجتناب کنيم. اگر بخواهيم با کمک رسانه به جنبشی فرم دهيم، بايستی در آن انرژی ايدئولوژيک بريزيم. ما سوژهای میشويم که به رسانه فرم میدهيم و رسانه خود به مثابه سوژه، به يک ايدئولوژی فرم میدهد. اين ايدئولوژی فرمگرفته، زندگی مستقل خود را میيابد، برمیگردد و به رسانه و به ما، که سوژهی فرمدهندهی آن بوديم، فرم میدهد. هر چه ادعا بزرگتر باشد، انتروپیای که در اين کنش و واکنشها بايستی بر آن غلبه کرد، بزرگتر است. پس ما به انرژی ايدئولوژيک بيشتری نياز داريم. بسيار محتمل است که رسانهای که خود را رسانهی ملی میخواند، رسانهی ايدئولوژیزدهای شود، آن هم در وضعيتی که اين مفهوم را نمیتوان به صورتی قانونی کنترل کرد و اساسا اين عنوان مطرح شده است تا باب تازهای از قانونگذاری را بگشايد. ايدئولوژی آن يا يک ايدئولوژی کلان است يا میرود که به چنين چيزی تبديل شود؛ در اين صورت از نهاد به برنهاد دگرديسيده میشود، از سوژهی ايدئولوژی به ابژهی آن. يا اينکه اين توان را ندارد يا نمیيابد، در اين حال فقط يک ايدئولکت پرمدعاست که انرژی آن صرف آن میشود که يک گويش ويژه را نمايندهی کل زبان جلوه دهد. شفافيت و حقانيت شفافيت آن کيفيتی است که اگر چونی پهنهی سياست را تعيين کند، امکان درآميختگی اخلاق با آن را فراهم میکند. حق در شفافيت است. کار رسانه بهحق است، اگر وظيفهی خود را شفافسازی قرار دهد. بگذاريد از هماکنون اجازه ندهيم کسی، حزبی يا رسانهای خود را نمايندهی ملت معرفی کند. ملت خوشبختی خواهيم شد، اگر ديگر کسی نخواهد يا نتواند با صفت "ملی" يا همانندهای آن ما را خوشبخت کند. Copyright: gooya.com 2016
|