گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
12 مرداد» آيت الله خامنه ای در مراسم تنفيذ: اين انتخابات برخی خواص را مردود کرد و برخی جوانان هم در مواردی اشتباه کردند، ايلنا12 مرداد» متن حکم تنفيذ احمدی نژاد از سوی آيت الله خامنه ای، ايسنا 3 مرداد» رهبر جمهوری اسلامی: قضايای چند روز اخير نبايد وسيلهای برای ايجاد اختلاف و شکاف شود، ايلنا 2 مرداد» رهبر جمهوری اسلامی فرمان برکناری رحيم مشايی را صادر کرد، فارس 1 مرداد» روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت: پيشنهاد صلح خامنه ای به اوباما! چرا گفتگو با ايران برای اوباما معما شده است؟
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! رهبر جمهوری اسلامی: برخی نخبگان دچار بیبصيرتی هستند، نمیفهمند؛ اصلاً ملتفت نيستند، يک حرفی يکهو به نفع دشمن میپرانند، ايسنااعضای دفتر مقام معظم رهبری و سپاه ولی امر در تاريخ ٥/ ٥ /١٣٨٨ با حضرت آيتالله خامنهای ديدار کردند. به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا) متن کامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی که در پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای منتشر شده، به اين شرح است: بسماللَّه الرّحمن الرّحيم اولاً تبريک عرض میکنيم اين اعياد بزرگ و پياپی را که حقيقتاً هر کدامی برای دلهای شيعيان يک خورشيد فروزنده است، يک شعاع خيره کننده است؛ ولادت حضرت اباعبداللَّهالحسين (عليه الصّلاة و السّلام)، ولادت حضرت سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) و ولادت حضرت ابیالفضلالعباس (عليه الصّلاة و السّلام). انشاءاللَّه که بر همه شماها اين اعياد مبارک باشد. مبارک بودن هم به اين است که اولاً دلتان انشاءاللَّه شاد باشد، روحتان برخوردار از آرامش و سکينهی الهی باشد، همه وجودتان سرشار از اعتماد به خدا و توکل به خدای متعال باشد. اگر اينها شد، عيد به طور کامل برای شما مبارک است. سعی کنيم اينها را برای خودمان تدارک ببينيم؛ دلهایمان را شاد کنيم، جانهایمان را از سکينه الهی برخوردار کنيم، اعتماد به خدا را هم در وجود خودمان روز به روز بيشتر کنيم. ما به يک قولِ متعارفِ معمولی از سوی آدمی که کار بدی از او نديدهايم، اعتماد میکنيم؛ قرضی از او میخواهيم، کاری دست او داريم، او به ما وعده میکند که بسيار خوب، من اين کار را برای شما انجام میدهم. ما معمولاً اعتماد میکنيم، راه میافتيم مقدمات کار را فراهم میکنيم، در حالی که او يک انسانی بيش نيست؛ ممکن است پشيمان بشود، ممکن است کسی بيايد رأی او را بزند، ممکن است فراموش کند، ممکن است آن امکانی که به وسيلهی او میخواست به ما کمک بکند، از دستش برود؛ ده جور يا دهها جور احتمال تخلف اين وعده هست، ليکن ما اعتماد میکنيم. خوب، خدای متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنين؛ وعده نصرت، وعده هدايت، وعده تعليم؛ «و اتّقوا اللَّه و يعلّمکم اللَّه»،(١) وعده حفظ و صيانت، وعده کمک در امور دنيا؛ اين همه خدای متعال به ما وعده کرده. البته اين وعدهها مطلق نيست؛ شروطی دارد، شروطش هم خيلی شروط دشواری نيست، از دست ماها بر میآيد. دليلش هم اين است که جاهائی که به اين شروط عمل کرديم، خدای متعال به ما کمک کرد؛ نمونهاش جنگ تحميلی. شما جوانهائی که دوران جنگ تحميلی را درک نکرديد، بدانيد؛ آن روزی که جنگ تحميلی شروع شد، همه صاحبنظران، همه تحليلگران، همه نخبگان به طور قاطع میگفتند صدام در اين جنگ پيروز است و ايران شکستخورده است؛ جز يک عده معدودی، آن کسانی که به نگاه اسلامی و ايمانی اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان اميدی بود؛ حالا کم يا زياد؛ بعضی کورسوی اميدی بود، بعضی نه، دلشان روشن بود. من اين خاطره را بارها نقل کردهام: در روزهای سوم چهارم جنگ بود، توی اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بوديم؛ بنده هم بودم، مسوولين کشور؛ رييسجمهور، نخست وزير - آن وقت رييسجمهور بنیصدر بود، نخست وزير هم مرحوم رجائی بود - چند نفری از نمايندگان مجلس و غيره، همه آنجا جمع بوديم، داشتيم بحث میکرديم، مشورت میکرديم. نظامیها هم بودند. بعد يکی از نظامیها آمد کنار من، گفت: اين دوستان توی اتاق ديگر، يک کار خصوصی با شما دارند. من پا شدم رفتم پيش آنها. مرحوم فکوری بود، مرحوم فلاحی بود - اينهائی که يادم است - دو سه نفر ديگر هم بودند. نشستيم، گفتيم: کارتان چيست؟ گفتند: ببينيد آقا! - يک کاغذی در آوردند. اين کاغذ را من عيناً الان دارم توی يادداشتها نگه داشتهام که خط آن برادران عزيز ما بود - هواپيماهای ما اينهاست؛ مثلاً اف ٥، اف ٤، نميدانم سی ١٣٠، چی، چی، انواع هواپيماهای نظامیِ ترابری و جنگی؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از اين نوع هواپيما، مثلاً ما ده تا آماده به کار داريم که تا فلان روز آمادگیاش تمام میشود. اينها قطعههای زودْتعويض دارند - در هواپيماها قطعههائی هست که در هر بار پرواز يا دو بار پرواز بايد عوض بشود - میگفتند ما اين قطعهها را نداريم. بنابراين مثلاً تا ظرف پنج روز يا ده روز اين نوع هواپيما پايان میپذيرد؛ ديگر کأنه نداريم. تا دوازده روز اين نوعِ ديگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، اين نوع ديگر تمام میشود. بيشترينش سی ١٣٠ بود. همين سی ١٣٠هايی که حالا هم هست که حدود سی روز يا سی و يک روز گفتند که برای اينها امکان پرواز وجود دارد. يعنی جمهوری اسلامی بعد از سی و يک روز، مطلقاً وسيله پرنده هوائی نظامی - چه نظامی جنگی، چه نظامی پشتيبانی و ترابری - ديگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما اين است؛ شما برويد به امام بگوئيد. من هم از شما چه پنهان، توی دلم يک قدری حقيقتاً خالی شد! گفتيم عجب، واقعاً هواپيما نباشد، چه کار کنيم! او دارد با هواپيماهای روسی مرتباً میآيد. حالا خلبانهايش عرضه خلبانهای ما را نداشتند، اما حجم کار زياد بود. همين طور پشت سر هم میآمدند؛ انواع کلاسهای گوناگون ميگ داشتند. گفتم خيلی خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! اين آقايان فرماندهان ما هستند و ما داروندار نظامیمان دست اينهاست. اينها اينجوری میگويند؛ ميگويند ما هواپيماهای جنگیمان تا حداکثر مثلاً پانزده شانزده روز ديگر دوام دارد و آخرين هواپيمایمان که هواپيمای سی ١٣٠ است و ترابری است، تا سی روز و سی و سه روز ديگر بيشتر دوام ندارد. بعدش، ديگر ما مطلقاً هواپيما نداريم. امام نگاهی کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون میکنم، عين عبارت ايشان يادم نيست؛ احتمالاً جائی عين عبارات ايشان را نوشته باشم - اين حرف ها چيست! شما بگوئيد بروند بجنگند، خدا میرساند، درست میکند، هيچ طور نمیشود. منطقاً حرف امام برای من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپيما نبود؛ اما به حقانيت امام و روشنائی دل او و حمايت خدا از او اعتقاد داشتم، میدانستم که خدای متعال اين مرد را برای يک کار بزرگ برانگيخته و او را وا نخواهد گذاشت. اين را عقيده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اينها - حالا همان روز يا فردايش، يادم نيست - گفتم امام فرمودند که برويد همينها را هرچی میتوانيد تعمير کنيد، درست کنيد و اقدام کنيد. همان هواپيماهای اف ٥ و اف ٤ و اف ١٤ و اينهائی که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلی از کار بيفتد، هنوز دارد تو نيرو هوائی ما کار میکند! بيست و نُه سال از سال ٥٩ ميگذرد، هنوز دارند کار میکنند! البته تعدادی از آنها توی جنگ آسيب ديدند، ساقط شدند، تير خوردند، بعضیشان از رده خارج شدند، اما از اين طرف هم در قبال اين ريزش، رويشی وجود داشت؛ مهندسين ما در دستگاههای ذیربط توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضی از قطعات را علیرغم تحريم، به کوری چشم آن تحريم کنندهها، از راههائی وارد کنند و هواپيماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اينها، از آنها ياد بگيرند و دو نوع هواپيمای جنگی خودشان بسازند. الان شما میدانيد که در نيروی هوائی ما، دو نوع هواپيمای جنگی - البته عين آن هواپيماهای قبلیِ خود ما نيست، اما بالاخره از آنها استفاده کردند. مهندس است ديگر، نگاه میکند به کاری، تجربه میاندوزد، خودش طراحی میکند - دو کابينه برای آموزش و يک کابينه برای تهاجم نظامی، ساخته شده. علاوه بر اينکه همانهائی هم که داشتيم، هنوز داريم و توی دستگاههای ما هست. اين، توکل به خداست؛ اين، صدق وعده خداست. وقتی خدای متعال با تأکيد فراوان و چندجانبه میفرمايد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»؛(٢) بیگمان، بیترديد، حتماً و يقيناً خدای متعال نصرت میکند، ياری میکند کسانی را که او را، يعنی دين او را ياری کنند - وقتی خدا اين را میگويد - من و شما هم میدانيم که داريم از دين خدا حمايت میکنيم، ياریِ دين خدا میکنيم. بنابراين، خاطرجمع باشيد که خدا نصرت خواهد کرد. بعد از آغاز جنگ تحميلی هم دهها بار - حالا اگر ريزهايش را بخواهيم حساب کنيم، بيش از اين حرفها شايد بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهای درشت را آدم بخواهد حساب کند - ما نصرت الهی را ديديم؛ کمک الهی را ديديم. يکیاش همين آمدن اسرا بود. ما حدود پنجاه هزار اسير پيش عراق داشتيم؛ پنجاه هزار. او هم يک خرده کمتر از اين، در همين حدودها، اسير دست ما داشت. منتها فرقش اين بود که اسيرهايی که او پيش ما داشت، همه نظامی بودند، اسيرهايی که ما پيش او داشتيم، خيلیشان غيرنظامی بودند. توی همين بيابانها مردم را جمع کرده بودند، برده بودند. من وقتی که جنگ تمام شد، به نظرم رسيد که پس گرفتن اين اسيرها از صدام، احتمالاً سی سال طول میکشد؛ سی سال! چون تبادل اسرا را در جنگهای معروف ديده بوديم ديگر. در جنگ بينالملل، جنگ ژاپن، بعد از گذشت بيست سی سال، هنوز يک طرف مدعی بود که ما چند تا اسير پيش شما داريم؛ او میگفت نداريم؛ چک چونه، بنشين برخيز؛ تا بالاخره به يک نتيجهای میرسيدند. بايد صد تا کنفرانس گذاشته بشود، نشست و برخاست بشود، تا ثابت کنيم که بله، فلان تعداد اسير هنوز باقیاند؛ آن هم قطرهچکانی. صدام اينجوری بود ديگر؛ آدم بدقلق، بداخلاق، خبيث، موذی، هر وقت احساس قدرت کند، حتماً قدرتنمايیای از خودش نشان بدهد؛ اينجور آدمی بود؛ صدام طبيعتش خيلی طبيعت پستِ دنیای بود. آدمهای پست و دنی هرجا احساس قدرت بکنند، آنچنان منتفخ میشوند که با آنها اصلاً نمیشود هيچ مبادله کرد؛ هيچ. آن وقتی که احساس ضعف میکنند، در مقابل يک قويتری قرار میگيرند، از مورچه خاکسارتر میشوند! ديديد ديگر؛ صدام به آمريکائیها التماس میکرد. قبل از اينکه آمريکائیها به عراق حمله کنند - اين دفعه اخير - التماس میکرد که بيائيد با ما بسازيد، همهمان عليه جمهوری اسلامی متحد بشويم. منتها شانسش نيامد ديگر که آمريکائیها از او قبول کنند. من میگفتم سی سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند. خدای متعال صحنهای درست کرد و اين احمق قضيه حملهاش به کويت پيش آمد، احساس کرد که اگر بخواهد با کويت بجنگد - البته جنگش با کويت به قصد تصرف کامل کويت بود - احتياج دارد به اينکه از ايران خاطرش جمع باشد؛ اين هم با بودن اسرا امکانپذير نيست. اول نامه نوشت به رييسجمهور وقت و به نحوی به بنده، چون از اين طرف جواب درستی نگرفت، بنا کرد اسرا را خودش آزاد کردن، که ديگر آنهايی که يادشان است، يادشان هست. يکهو خبر شديم که اسرا از مرز دارند میآيند؛ همين طور پشت سر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد. اين کار خدا بود، اين نصرت الهی بود. و ديگر همين طور از اين قضايا تا امروز. شماها برادران و خواهران عزيزی هستيد. هم آن کسانی که در حفاظت اينجا يا در تشکيلات اداری اينجا مشغول خدمتند، هم خانوادههایشان؛ خانمهایشان، فرزندانشان؛ پسر و دخترشان. واقعاً داريد خدمت میکنيد، جای حساسی هم خدمت میکنيد. اگر من بخواهم يک توصيه به شما بکنم، آن توصيه اين خواهد بود که بصيرت خودتان را زياد کنيد؛ بصيرت. بلاهائی که بر ملتها وارد میشود، در بسياری از موارد بر اثر بیبصيرتی است. خطاهائی که بعضی از افراد میکنند - میبينيد در جامعه خودمان هم گاهی بعضی از عامه مردم و بيشتر از نخبگان، خطاهائی میکنند. نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهی خطاهایشان اگر کماً هم بيشتر نباشد، کيفاً بيشتر از خطاهای عامه مردم است - بر اثر بیبصيرتی است؛ خيلیهايش، نمیگوئيم همهاش. بصيرت خودتان را بالا ببريد، آگاهی خودتان را بالا ببريد. من مکرر اين جمله اميرالمؤمنين را به نظرم در جنگ صفين در گفتارها بيان کردم که فرمود: «الا و لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر».(٣) میدانيد، سختی پرچم اميرالمؤمنين از پرچم پيغمبر، از جهاتی بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زير پرچم اميرالمؤمنين دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهايی را میزد که دوست میزند؛ همان نماز جماعت را که تو اردوگاه اميرالمؤمنين میخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفين و نهروان - میخواندند. حالا شما باشيد، چه کار میکنيد؟ به شما میگويند: آقا! اين طرفِ مقابل، باطل است. شما میگوييد: اِ، با اين نماز، با اين عبادت! بعضیشان مثل خوارج که خيلی هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خيلی. اميرالمومنين از تاريکی شب استفاده کرد و از اردوگاه خوارج عبور کرد، ديد يکی دارد با صدای خوشی میخواند: «أمّن هو قانت ءاناء اللّيل»(٤) - آيه قرآن را نصفه شب دارد میخواند؛ با صدای خيلی گرم و تکان دهندهای - يک نفر کنار حضرت بود، گفت: يا اميرالمؤمنين! به به! خوش به حال اين کسی که دارد اين آيه را به اين قشنگی میخواند. ای کاش من يک مويی در بدن او بودم؛ چون او به بهشت میرود؛ حتماً، يقيناً؛ من هم با برکت او به بهشت ميروم. اين گذشت، جنگ نهروان شروع شد. بعد که دشمنان کشته شدند و مغلوب شدند، اميرالمؤمنين آمد بالاسر کشتههای دشمن، همين طور عبور میکرد و میگفت بعضیها را که به رو افتاده بودند، بلندشان کنيد؛ بلند ميکردند، حضرت با اينها حرف ميزد. آنها مرده بودند، اما میخواست اصحاب بشنوند. يکی را گفت بلند کنيد، بلند کردند. به همان کسی که آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: اين شخص را میشناسی؟ گفت: نه. گفت: اين همان کسی است که تو آرزو کردی يک مو از بدن او باشی، که آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناک میخواند! اينجا در مقابل قرآن ناطق، اميرالمؤمنين (عليه افضل صلوات المصلّين) میايستد، شمشير میکشد! چون بصيرت نيست؛ بصيرت نيست، نمیتواند اوضاع را بفهمد. بنده بارها اين جبهههای سياسی و صحنههای سياسی را مثال میزنم به جبههی جنگ. اگر شما تو جبهه جنگ نظامی، هندسه زمين در اختيارتان نباشد، احتمال خطاهای بزرگ هست. برای همين هم هست که شناسائی میروند. يکی از کارهای مهم در عمل نظامی، شناسايی است؛ شناسايی از نزديک، که زمين را بروند ببينند: دشمن کجاست، چه جوری است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه کار بايد بکنند. اگر کسی اين شناسائی را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بکند، يک وقت میبينيد که دارد خمپارهاش را، توپخانهاش را آتش میکند به طرفی، که اتفاقاً اين طرف، طرفِ دوست است، نه طرفِ دشمن. نمیداند ديگر. عرصه سياسی عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يک وقت میبينيد آتش توپخانه تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتی است که آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نکنيم. لذا بصيرت لازم است، تبيين لازم است. يکی از کارهای مهم نخبگان و خواص، تبيين است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکميت تعلقات جناحی و گروهی و بر دل آن گوينده. اينها مضر است. جناح و اينها را بايد کنار گذاشت، بايد حقيقت را فهميد. در جنگ صفين يکی از کارهای مهم جناب عمار ياسر تبيين حقيقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاويه بود، تبليغات گوناگونی داشتند. همينی که حالا امروز به آن جنگ روانی میگويند، اين جزو اختراعات جديد نيست، شيوههاش فرق کرده؛ اين از اول بوده. خيلی هم ماهر بودند در اين جنگ روانی؛ خيلی. آدم نگاه میکند کارهایشان را، میبيند که در جنگ روانی ماهر بودند. تخريب ذهن هم آسانتر از تعمير ذهن است. وقتی به شما چيزی بگويند، سوءظنی يک جا پيدا کنيد، وارد شدن سوء ظن به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبههافکنی میکردند، سوء ظن را وارد میکردند؛ کار آسانی بود. اين کسی که از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل اين جنگ روانی بايستد و مقاومت کند، جناب عمار ياسر بود، که در قضايای جنگ صفين دارد که با اسب از اين طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودی ميرفت و همين طور اين گروههائی را که - به تعبيرِ امروز، گردانها يا تيپهای جدا جدای از هم - بودند، به هر کدام میرسيد، در مقابل آنها میايستاد و مبالغی برای آنها صحبت میکرد؛ حقائقی را برای آنها روشن میکرد و تأثير میگذاشت. يک جا ميديد اختلاف پيدا شده، يک عدهای دچار ترديد شدند، بگو مگو توی آنها هست، خودش را بسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف ميزد، صحبت میکرد، تبيين میکرد؛ اين گرهها را باز میکرد. بنابراين، بصيرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم اين است که اين بصيرت را نه فقط در خودشان، در ديگران به وجود بياورند. آدم گاهی میبيند که متأسفانه بعضی از نخبگان خودشان هم دچار بیبصيرتیاند؛ نمیفهمند؛ اصلاً ملتفت نيستند. يک حرفی يکهو به نفع دشمن میپرانند؛ به نفع جبههای که همتش نابودی بنای جمهوری اسلامی است به نحوی. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهای بدی هم نيستند، نيت بدی هم ندارند؛ اما اين است ديگر. بیبصيرتی است ديگر. اين بیبصيرتی را به خصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتوگو با انسانهای مورد اعتماد و پخته، نه گفتوگوی تقليدی - که هرچه گفت، شما قبول کنيد. نه، اين را من نمیخواهم - از بين ببريد. کسانی هستند که میتوانند با استدلال، آدم را قانع کنند؛ ذهن انسان را قانع کنند. و حتّی حضرت ابیعبداللَّهالحسين (عليهالسّلام) هم از اين ابزار در شروع نهضت و در ادامه نهضت استفاده کرد. حالا چون ايام مربوط به امام حسين (عليهالسّلام) است، اين جمله را عرض کرده باشيم: امام حسين را فقط به جنگِ روز عاشورا نبايد شناخت؛ آن يک بخش از جهاد امام حسين است. به تبيين او، امر به معروف او، نهی از منکر او، توضيح مسائل گوناگون در همان منی و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان - حضرت بيانات عجيبی دارد که تو کتابها ثبت و ضبط است - بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصه کربلا و ميدان کربلا، بايد شناخت. در خود عرصه کربلا حضرت اهل تبيين بودند، میرفتند، صحبت میکردند. حالا ميدان جنگ است، منتظرند خون هم را بريزند، اما از هر فرصتی اين بزرگوار استفاده میکردند که بروند با آنها صحبت بکنند، بلکه بتوانند آنها را بيدار کنند. البته بعضی خواب بودند، بيدار شدند؛ بعضی خودشان را به خواب زده بودند و آخر هم بيدار نشدند. آنهايی که خودشان را به خواب میزنند، بيدار کردن آنها مشکل است، گاهی اوقات غير ممکن است. انشاءاللَّه اين عيد سعيد، اين اعياد سعيد بر همهی شما مبارک باشد و دل خوش، روح پراميد، وجودِ پر از سکينه و آرامش و اعتماد و تحرک در راه هدف، توفيقی باشد که خدای متعال به زن و مرد شما و پير و جوان شما انشاءاللَّه عنايت کند. والسّلام عليکم و رحمهاللَّه و برکاته Copyright: gooya.com 2016
|