شنبه 24 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

...و بازتاب جنگ قدرت در اپوزيسيون، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۱۳ اوت ۲۰۰۹
www.alefbe.com

اشتباه نکنيد. منظورم آن اپوزيسيونی نيست که رسانه‌ها و سياستمداران خارجی بر اساس معيارهايی که نشانی از واقعيت سياست در جمهوری اسلامی ندارد، از آن سخن می‌گويند. همان اپوزيسيونی که پس از سی سال، حرف روح‌الله خمينی مبنی بر «جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کمتر، نه يک کلمه بيشتر» را تأييد می‌کند و خواستار آن است که «صف انقلاب و ضدانقلاب» در خارج از کشور از هم جدا شود ولی بدش نمی‌آيد اعتراضات داخل و خارج را، همه به حساب دفاع از يک سياست و حتی به حساب تمايل مردم برای «بازگشت به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بنويسد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


شعار «مسئله‌ساز»
از همين رو، برخی هواداران به اصطلاح چپ و اتفاقا «جمهوريخواه» آن اپوزيسيون نيز در خارج کشور، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» را به نيروهای امنيتی و سرکوبگران نسبت می‌دهند که برای «انحراف» جنبش مردم در اجتماعات و تظاهرات ايران سر داده می‌شود! اين هواداران که خود را به شال و غمزه‌بند «سبز» نيز می‌آرايند، حاضر نيستند مانند مردمی که بدون هرگونه وسيله تبليغاتی و تدارکاتی و دفاعی در ايران چنين شعاری سر می‌دهند، اين شعار را که در حقيقت همان خواسته سی سال پيش مردم است، در بلندگوهای امن خارج از کشور و با تدارکات گسترده خود تکرار کنند.
منطق را ببينيد! کسانی که اتفاقا در دفاع از شعار «جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کمتر، نه يک کلمه بيشتر» با چوب و چماق و قمه و گلوله و شکنجه و اعتراف‌گيری و قتل و کشتار به جان تظاهرکنندگان افتاده‌اند، با سر دادن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» می‌خواهند جنبش مردم را به «انحراف» بکشانند! آيا اين استدلال برای مهار مطالبات واقعی مردم و مسيری که جنبش اعتراضی در ايران طی می‌کند، درست مانند پروژه اعتراف‌گيری «مرغ پخته» را به خنده نمی‌اندازد؟!
در عين حال، آنهايی که مدعی‌اند موظف‌اند بايد شعارهای مردم را در خارج کشور تکرار کنند، همان شعارها را دستچين کرده و برخی را حذف می‌کنند. آنها اين هنر را نيز دارند که با يک بام و دو هوای خود، برای مثال در برلين، جمعيت سه چهارهزار نفری يکی دو تظاهرات نخستين را در اين شهر، هر بار با محدوديت‌های خود مبنی بر اينکه اين پرچم را نياوريد، آن شعار را نگوييد، اين کاريکاتور را در دست نگيريد (حتی به آلمانی‌ها!) هر بار کم و کمتر کنند، تا جايی که اينک به چند صد نفر رسيده‌اند و همان چند صد نفر نيز همواره در حال اعتراض به شيوه و نحوه برخورد برگذارکنندگانی هستند که تازه تلاش شده است طيفی از مخالفان را در بر بگيرد. و يا مانند برگذارکنندگان اعتصاب غذای نيويورک (بگذريم از اينکه اعتصاب غذای دو سه روزه اساسا بی‌معنی است و به جای آن تحصن، اقدام مناسب‌تری به نظر می‌رسد) با محدوديت و امر و نهی سياسی، البته بدون آنکه خود آن را رعايت کنند (عکس‌ها و پرچم‌ها و رنگ‌های خودشان را آوردند!) نهايتا نتوانستند بازتاب گسترده رنگارنگ و متنوع جامعه فکری و سياسی ايران باشند.
برخی از همين‌ها هستند که حالا معتقدند شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» را نيروهای امنيتی رژيم سر می‌دهند تا بهانه برای سرکوب به دست آورند! يعنی اين عده پس از اين همه دستگيری و شکنجه و کشتار و پروژه مضحک و مفتضح اعتراف‌گيری در برابر چشم ايران و جهان، می‌خواهند بقبولانند که برخی شعارها بهانه به دست رژيم برای سرکوب می‌دهد، و از همين رو حتما از سوی نيروهای امنيتی است! در کجای جهان و در کدام زمان تعميق جنبش مردم به سود نيروهای امنيتی و محافظان يک نظام خودکامه بوده است؟! اگر چنين است، آيا نمی‌توان متقابلا بر اساس همين استدلال کژ پرسيد چرا دستچين کردن شعارها و ايجاد محدوديت در ابراز عقيده و نماد و نتيجتا شکست اتحاد عمل بين مردمی که عقايد مختلف دارند، اتفاقا از سوی نيروهای امنيتی و نفوذی‌های آنها نباشد؟! واقعا شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» است که جنبش را منحرف می‌کند و يا حذف و انکار آن؟!
جالب اينجاست که اين شعار نه تنها برای برخی از چپ‌ها و جمهوری‌خواهان که مدافع بقای جمهوری اسلامی منتها با برخی اصلاحات هستند، مسئله‌ساز شده است، بلکه سر دادن آن از سوی سلطنت‌طلب‌های افراطی نيز با مخالفت روبرو می‌شود. به راستی نيز در جايی که به اصطلاح چپ‌ جمهوری‌خواه دفاع از «جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کمتر، نه يک کلمه بيشتر» را بر «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» ترجيح می‌دهد، چرا سلطنت‌طلب‌ها از «سلطنت، نه يک کلمه کمتر، نه يک کلمه بيشتر» کوتاه بيايند؟!
حال آنکه اتفاقا طبيعی و منطقی اين است که باور کرد مردم پس از آن انقلاب که قرار بود عليه ديکتاتوری باشد، امروز همان هدفی را فرياد می‌زنند که سی سال پيش برايش به خيابانها ريختند: جمهوری ملی، جمهوری ايرانی! کجای اين شعار و هدفِ سی سال به تعويق افتاده آنقدر عجيب و غيرعادی و «انحرافی» است که بايد آن را به نيروهای امنيتی نسبت داد؟!

نيروهای مسئله‌ساز
اين چنين جنگ قدرت در ميان نيروهای مختلف اپوزيسيون، اعم از اپوزيسيون قانونی و غيرقانونی، در داخل و خارج کشور نيز بازتاب می‌يابد. حقيقت اين است که بسياری از نيروهای سنتی چپ و راست در طول ساليان گذشته، به دلايل مختلف که می‌توان در فرصت ديگری به آنها پرداخت، درست مانند جمهوری اسلامی نيروهای خود را از دست دادند. همان‌ها که باقی ماندند نيز به گروه‌های مختلف تکه و پاره شدند. بسياری از آنها تلاش نمودند تا زير نام گروه‌های جديد که بتواند افراد بيشتری را در بر بگيرد، از جمله «اتحاد» فلان و بهمان، به فعاليت و جذب نيرو بپردازند. ليکن آنها نيز به دليل همان حذف و محدوديتی که اعمال می‌کنند، پس از چندی به افرادی فرو کاهيدند که پيش از اين در گروه‌های خودشان بر جای مانده بودند.
دو گروه اما در اين ميان با جذب بيشترين نيرو روبرو بودند:
يکی، نيروهايی جديدی هستند که به نام‌های مختلف به ويژه در ايران توانستند اعتماد جلب کنند. آنها عمدتا تکيه فکری خود را بر دمکراسی به طور عام و دفاع از حقوق بشر نهاده و بطور فراگير عمل می‌کنند. با احتياط نسبت به نوع فعاليت، می‌توان تشکل‌های زنان و دانشجويی را که در دشوارترين شرايط ممکن به روشنگری در جامعه پرداخته‌اند، بر اين گروه‌ها افزود.
ديگری، گروه‌های مشروطه‌خواه که با اعتقاد به اهداف انقلاب مشروطه مبنی بر آزادی و تجدد و فرا روييدن به پذيرش اصول دمکراسی و حقوق بشر توانستند حتی از گروه‌های چپ نيز افرادی را به خود جذب نمايند. تجربه ناکام و خونين سی سال جمهوری اسلامی نيز بسياری افراد را، به ويژه از نسلی که تجربه‌ای پيش از جمهوری اسلامی داشت، به سوی مشروطه‌خواهان کشاند. نقش رضا پهلوی و تأکيدات وی بر همين اصول و اين نکته که هيچ اصرار و ادعايی بر سلطنت ندارد، به نقطه قوت مشروطه‌خواهان در برابر گروه‌هايی تبديل شد که همچنان در قيد و بندهای گروهی خود بسر می‌برند و هيچ فرد قابلی را برای ارائه به جامعه ندارند. اگرچه همين امر سبب خشم سلطنت‌طلبانی گشت که به کمتر از «سلطنت» راضی نيستند.
گروه ديگری نيز وجود دارد که رگه‌های آن را می‌توان در خارج کشور ديد ولی به طور عملی در داخل کشور بيشتر نشو و نما کرده چرا که بذرهای آن از خاک تجربه عينی تغذيه کرده است. و آن، چپی است که تلاش می‌کند خود را با تکيه بر آرمان‌های سوسياليستی و کمونيستی در قاب دمکراسی و حقوق بشر جای دهد. اين چپ، بر تجربه گذشته تکيه دارد، ليکن بند ناف خود را از چپ سنتی ايران بريده است، و در تجربه جديد خويش، هنوز نوپاست. از همين رو بايد به آن ياری رساند تا بتواند نقش راستين خود را در امروز و آينده ايران بازی کند. سياست هر جامعه‌ای بدون اين چپ، کم‌بنيه‌ خواهد بود. اين چپ است که می‌تواند در کنار نيروهای دمکرات و ليبرال به رشد دمکراسی در ايران کمک کند و در عين حال نقش مهارکننده را در لجام گسيختگی جامعه سرمايه‌داری که در کشورهايی مانند ايران با فساد عميق نيز همراه است، بر عهده گيرد.
ويژگی مشترک همه اين گروه‌ها اين است که بر خلاف نيروهای راست و چپ سنتی، تکيه خود را بر دفاع از دمکراسی و حقوق بشر نهاده‌اند و موجوديت نيروهای متنوع و مخالف را در جامعه‌ بديهی و خود را موظف به دفاع از آنها می‌شمارند. اين ويژگی تفاوت بزرگ و ماهوی بين نيروهای درگير در تحولات انقلابی کنونی با انقلاب اسلامی و انقلاب مشروطه است.
جنگ قدرتی که اينک در رژيم جريان دارد، و اپوزيسيون قانونی، از جمله نامزدهای معترض رياست جمهوری بخشی از آن و درگير آن هستند، دقيقا در همين نکته در اپوزيسيون غيرقانونی نظام بازتاب می‌يابد. هراس برخی «چپ‌ها» که عمدتا همان چپ‌های سنتی هستند و برخی به اصطلاح «جمهوری‌خواهان» در اين است که مبادا سررشته کار از دست جمهوری اسلامی چنان در برود که آن نيروهايی دست بالا را در جنبش و تغيير و تحولات اجتماعی در دست بگيرند، که اساسا هويت و پيشينه آنها در مبارزه با آنان تعريف می‌شود: يکی مشروطه‌خواهان و ديگری جمهوری‌خواهانی که فراتر از جمهوری اسلامی می‌انديشند. نيروهای سکولار که در فکر و عمل مدافع جدايی دين و دولت هستند، عمدتا در اين دو نيرو جای گرفته‌اند و دمکرات‌های چپ و راست آينده ايران را در خود جای داده‌اند.
امروز در شرايطی که «رهبر» با عنوان «کاريکاتور انقلاب ۵۷» ناخواسته به تأييد حرکات انقلابی مردم می‌پردازد و تحليف رييس جمهوری‌اش در سايه حکومت نظامی برگذار می‌شود، حيف است گروه‌هايی در خارج کشور چشم و گوش خود را بسته و از يک سو با تهمت و افترا به معترضان داخل کشور، و از سوی ديگر با امر و نهی و برقراری محدوديت‌های خطی و گروهی به حذف و يا دستچين کردن رويدادها و شعارها و پرچم‌ها و رنگ‌هايی بپردازند که در خيابان‌های ايران حضور دارند و ندانند که مخاطبانشان اگر برای جلوگيری از شکاف در پشتيبانی يکپارچه از مبارزات مردم به روی خود نمی‌آورند، به اين معنی نيست که آنها را تأييد می‌ کنند. شرايط است که ما را وادار می‌کند اگر پيشگام مردم نبوده و نيستيم، دست کم از آنها پس نيفتيم و تبديل به سنگلاخ راه آنها نشويم چرا که همان گونه که همراه با نخستين اعتراضات پس از ۲۲ خرداد نوشتم، ما ادامه انقلاب مشروطه را در نبرد با مشروعه از سر می‌گذرانيم: نبرد سنت و مدرنيته برای جدايی قاطعانه دين و دولت و برای دستيابی به آزادی و تجدد که امروز با دمکراسی و حقوق بشر تعريف می‌شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016