پنجشنبه 5 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شصت سال مبارزه برای آزادی و برابری، در باره محمد ملکی، علی کلائی

می گويند مبارزه خود امری سخت و طاقت فرساست . چرا که تحملی فوق تصور می طلبد . اما نمی دانم آيا يک عمر مبارزه را هم همين می گويند ؟ آيا يک عمر مبارزه با استبداد و استعمار و استحمار جز انسانيتی فوق انسان چيز ديگر می طلبد يا خير ؟
محمد ملکی متولد ۱۳۱۲ است . تير ماه ۱۳۱۲ . متولد کوچه پس کوچه های تجريش و از همان ابتدا عاشق اين خاک و اين محله و اين ملک . بزرگ می شود . دهه ۲۰ و ۳۰ را می بيند و نهضت ملی شدن صنعت نفت و او هم مانند جوانان ديگر به اين نهضت می پيوندد . محمد ملکی آن روز ها هم عدالت طلب بود و برابری خواه . پس از حزب زحمت کشان ايران شروع می کند و بعد به همراه زنده ياد مرحوم دکتر خنجی به نيروی سوم می رود .



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ملکی اما برای اولين بار در عمر خويش کودتا می بيند . کودتايی که دوبار ديگر در زندگی محمد ملکی تا امروز تکرار می شود . آخرنيش همان کودتای ۱۳۸۸ است . خرداد ماه ۱۳۸۸ . کودتای ننگين ۲۸ مرداد و البته بعيد می دانم گمان می برد که بيش از ۵۵ سال بعد محمود کاشانی - که فرزند همان آقای کاشانی روحانی است که پس از کودتا به زاهدی کودتاچی تبريک می گويد – اين بار در حمايت از کودتاچی سال ۱۳۸۸ قد علم می کند و بعد با وقاحت ادعا می کند که ۲۸ مرداد اصلا کودتا نشده ! بله ! کودتايی که مصدق را و مردم را برکنار کند و شاه و روحانی درباری چون کاشانی را بر جای او بنشاند که اصلا کودتا نيست !!!
به هر حال ملکی با کودتا آشنا می شود . بعد از کودتا به نهضت مقاومت ملی ايران می پيوندد و از جوانان آن نهضت می شود . و می رود تا حرکت دانشجويی سالهای ۴۰ و ۴۱ و اولين بندی شدنش . ملکی نيز زمانی دانشجويی در بند بوده است .
پس از ان نيز ملکی همچنان اهل مبارزه است و تلاشگری برای آزادی و برابری برای همه ايرانيان . ملکی اما تا قبل از سال ۵۷ و انقلاب ضد سلطنتی بهمن ماهش يار صديق شريعتی شهيد بود . شاگرد طالقانی فقيد بود و البته دوستدار حنيف و ياران شهيدش . سالهای ۵۶ و ۵۷ است و سازمان ملی دانشگاهيان و تحصن و آن يادگار مبارزاتی دانشگاهی هميشه جاويد در تاريخ ايران و البته محمد ملکی يکی از بازيگران اصلی ان تابلوی مبارزه .
پس از انقلاب اما ملکی به پيشنهاد و امر آيت الله طالقانی و زنده ياد مهندس بازرگان می شود اولين سرپرست دانشگاه تهران . سالهای طلايی دانشگاه که دانشگاه سنگر آزادی و انسانيت و برابری است و اهل انديشه را جز دانشگاه خانه ای نيست . اما از آنجا که اهل زر و زور و تزوير چشم ديدن آزادی و برابری را در خانه انسانيت يعنی دانشگاه ندارد ، در سال ۵۹ امر می شود به بستن خانه دانشجويان . دانشگاه بسته می شود و اعتراض دکتر ملکی و يارانش که اتفاقا اين روزها شديدا رسانه ای شده بودند به جايی نمی رسد .
روزهای خرداد ۶۰ و سی خرداد ۶۰، روزهايی است که ملکی بازداشت می شود . به اتهامات واهی وابستگی به اين گروه و آن گروه . در حالی که در اولين انتخابات مجلس او خود صراحتا گفته بود که من مستقل ام و وابسته به هيچ گروه و حزب و سازمانی نيستم . اما ملکی به زندان می رود و حکم ابد و بعد ۱۰ سال زندان و بعد از گذشت نيمی از محکوميتش در مرداد ۶۵ از زندان رها می شود . زندانی که آثار ارشاد ! آقايان را بايد روی مچ دست و کمر محمد ملکی مشاهده کرد . جای طناب از آويزان کردن ها و جای شلاق ها و تعزيرهای آن روز به امر مقامات عاليه و واليه .
ملکی آزاد می شود . اما همچنان مبارزی در راه آزادی و برابری است . اگر کسی قدری به تاريخ رجوع کند ، نام او را در تک تک فرازهای اين ۶۰ سال مبارزه اخير مردم ايران برای آزادی و برابری خواهد ديد . ملکی هست و همچنان مرغ حق تا اواخر سال ۷۹ و دوباره زندان . اين بار به جرم تلاش برای استحاله و همين بساط انقلاب مخملی که اخيرا راه انداخته اند و آن روز اسمش را حاکمان ايران بلد نبودند و می گفتند استحاله و از اين گونه سخنان . ۱۶۹ روز زندان در زندان ۵۹ سپاه نتيجه آن بود . زندانی که در طی آن ۲۰ روز تمام ملکی عزيز در بيمارستان بود تا اثرات آن زندان و محبتها ! و الطاف ! حضرات نمودار شود و پس از آن او را دوباره به زندان بردند.
پس از آن برای محمد ملکی به جرم بيش از ۵۰ سال مرغ حق بودن ۷ سال زندان بريدند .زندانی که قاضی حداد و دوستانش آن را برای محمد ملکی تدارک ديده بودند .
دکتر محمد ملکی اما همچنان مرغ بود . او پناهی شده بود برای جوانانی که بازيگری بازيگران مصلحت طلب عرصه سياست ايران را بر نمی تابيدند و به دنبال پيری می گشتند که ايشان را به راه برابری و ازادی رهنمون سازد و آن پير را جز دکتر محمد ملکی نيافتند . بسياری از دوستان جوان که اين روزها به روی مبارک نمی آوردند ، زمانی زانوی ارادت و شاگردی در مقابل محمد ملکی بر زمين زدند و از او درسها آموختند .
ملکی هرگاه کسی از جوانان به بند می افتاد تاب و قرار نداشت . بارها و بارها موضع گيری صريحش را در مورد زندانيان حکومت ولايی شاهد بوديم . ساعت سال تحويل ۸۸ و در شرايطی که بسياری از مدعيان دروغين آزاديخواهی و برابری طلبی را جسارت حضور در برابر اوين نبود ، محمد ملکی با دستانی بر پشت کمر زده و آرام از سربالايی اوين آمد و در کنار خانواده های زندانيان سال خود را تحويل کرد .
در ايام اين انتخابات هم ملکی بر سر موضع اساسی خويش يعنی تحريم تا انتخاباتی مستقل و ازاد از بند حکومت ولايی بود و به هيچ وجه جو گير شرايط نشد . چنان که بسياری شدند !
امروز اين پيرمرد ۷۶ ساله در بند است . ۳۱ مرداد ماه ۱۳۸۸ صبح هنگام به خانه اش می ريزند و اين مرغ حق بيش از نيم قرن تاريخ مبارزه آزادی خواهی و برابری طلبی ايران را به بند می کشند . اين بار هم باز نام قاضی حداد يا همان قاضی حسن زارع زاده دهنوی در ميان است . بازداشت ملکی تنها و تنها يک معنی و مفهوم دارد . بازداشت ملکی يعنی انسانيت در ايران در بند است . آزادی در بند است . برابری خواهی و صداقت در بند است .
پيرمرد صادق ما امروز در بند است . به جرمی که برای او جرم نيست . اتهام محمد ملکی صداقتش ، برابری خواهيش و ازادی طلبيش است و بس . محمد ملکی به جرم انسان بودن در بند است . اف بر آنانی که انسانيت را به بند می کشند .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016