پنجشنبه 12 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا اعتراف و توبه می کنند؟ با اين رژيم چه بايد کرد؟ (۱۱) اکبر گنجی

اکبر گنجی
پروژه اعتراف گيری و توبه نامه نويسی دو هدف را تعقيب می کند. اول - قبولاندن اين فکر به مردم که با عده ای وطن فروش و خائن روبرو هستند. دوم - حفظ و تحکيم وحدت نيروهای سرکوبگر. يعنی به آن ها گفته می شود که با توطئه جهان غرب برای سرنگونی رژيم روبرو هستند، اگر سرکوبگری ادامه نيابد و تشديد نشود، رژيم سرنگون خواهد شد و رژيم بعدی شما را محاکمه و مجازات خواهد کرد. با اين رژيم چه بايد کرد؟ بايد اعتراف گيری و توبه نامه نويسی را از کارکرد انداخت و با هر دو هدف اين پروژه مبارزه کرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اشاره: دادگاه های فرمايشی بازداشت شدگان پس از انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد، اعتراف های برخی بازداشت شدگان به جرائم ناکرده و نقد خود از طريق طرد علوم انسانی و اجتماعی، برای افراد بسياری اين پرسش را پديد آورده که دستگاه سرکوبگر از چه روش هايی برای رساندن آزاديخواهان، فعالين حقوق بشر و روزنامه نگاران به چنين موقعيتی استفاده می کند؟ از سوی ديگر، افراد بسياری که هيچ گاه گذارشان به زندان و سلول های انفرادی نيفتاده است،می پرسند چرا دموکراسی خواهان حاضر به پذيرش خواست و ميل بازجويان شده و همان سخنانی را بر زبان می آورند که آنان خواسته اند؟ در اين يادداشت کوتاه کوشش خواهد شد تا بلکه نوری بر تاريکخانه ی بازداشتگاه ها افکنده شود.

۱- معرفت و مهارت: گيلبرت رايل (Gilbert Ryle) فيلسوف تجربه گرای قرن بيستم ، در کتاب مفهوم ذهن (The Concept of Mind) فعاليت های آدميان را به معرفت (Knowing that) و مهارت (Knowing how) تقسيم کرده است. معرفت ، آموختنی است. افراد به مدرسه و دانشگاه می روند و کسب دانش(فلسفه، علوم تجربی طبيعی، علوم تجربی اجتماعی، و...) می کنند. اما مهارت در اثر تمرين و تکرار ملکه ی افراد می شود. افراد زيادی لطيفه ها را می دانند، اما همه ی افراد نمی توانند لطيفه ها را به فلان و بهمان روش بيان کنند و مردم را بخندانند. فرد ناخداباور هم قادر به شناخت دين است، اما دينداری مهارت است، نه صرف معرفت. علم به شنا کردن از طريق مطالعه و آموزش به دست می آيد، اما "شنا کردن" مهارت است که در اثر تمرين و تکرار ملکه خواهد شد. کاملاً طبيعی است که چند فرد دانش واحدی(هم سطح) از شنا کردن داشته باشند، اما حتی اگر همه ی آنها شناگر هم باشند، در سطح واحدی قرار ندارند. مسابقات شنا نشان دهنده ی تفاوت سطح شناگران است. خياطی و رانندگی هم مشمول همين حکم اند. می توان از طريق مطالعه و آموزش از خياطی و رانندگی آگاه شد ، اما همه ی افراد خياط و راننده نيستند،همه خياطان و راننده گان هم در يک سطح قرار ندارند.

۲- علم به زندان، زندانی بودن: تفکيک گيلبرت رايل در خصوص زندان هم صادق است. علم به زندان يک چيز است و زندانی شدن چيزی ديگر. می توان از طريق خواندن و شنيدن از زندان ها کسب علم کرد، اما زندانی شدن، زندانی بودن، زندانی کشيدن چيز ديگری است. مهارت هايی چون خياطی، رانندگی، شناگری، نقاشی و آشپزی به روی اکثريت آدميان گشوده است. يعنی افراد می توانند آن قدر رانندگی کنند تا راننده ی خوبی شوند، آن قدر فوتبال بازی کنند تا فوتباليست حرفه ای شوند. اما تعداد زندانيان همه ی جوامع از ميزان معينی تجاوز نمی کند( آمريکا به عنوان کشوری که مقام اول جهانی را در تعداد زندانيان داراست، در سال ۱۹۹۶ ،به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ، ۶۰۰ زندانی داشته است. در ايران به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعيت کل کشور، ۲۴۰ زندانی وجود دارد). از همين ميان، تعداد زندانيان سياسی- عقيدتی، نسبت به کل جمعيت يک کشور، بسيار بسيار پائين است. همين تعداد قليل هم از اين امکان برخوردار نبوده اند که زندانی کشيدن را بارها و بارها تجربه کنند. حال نوبت آن است که چند نکته را در نظر گيريم:
۱-۲- تجربه زندان : ممکن است زندانی اولين بار باشد که پايش به زندان باز شده است،لذا فاقد تجربه ی "زندانی بودن" است. به تعبير ديگر، فرد تجربه ای تماماً جديد را بايد از سر بگذراند.
۲-۲- تفاوت سلول های انفرادی: زندان اوين، به عنوان بهترين زندان ايران،دارای چند نوع سلول انفرادی است.
يک- بند ۲۴۰: سلول های انفرادی سازمان زندانها(طبقه ی دوم و سوم و چهارم).
دو- بند ۲۴۰: سلول های انفرادی حفاظت اطلاعات قوه ی قضائيه(طبقه ی اول بند ۲۴۰).
سه- بند ۲۰۹: سلول های انفرادی وزارت اطلاعات.
چهار- بند ۲ الف: سلول های انفرادی سپاه پاسداران.
بند سپاه از ديگر بندها بسيار بدتر است. به عنوان مثال، سلول های انفرادی سپاه فاقد توالت و دستشويی است. متهم حتی در آب خوردن و توالت و حمام رفتن محتاج لطف بازجويان و مراقبين است. معمولاً بازجويان از اين محدويت ها هم برای فشار وارد آوردن بر زندانی استفاده می کنند. البته آنچه بر احمد زيدآبادی در بازداشت کنونی او رفته است، حکايت از آن دارد که در جای ديگری سلول هايی بسيار کوچک به اندازه قبر درست کرده اند.
۳-۲- تفاوت نحوه ی بازجويی :نحوه ی رفتار دستگاه قضايی و نيروهای امنيتی با افراد مختلف، از جهات گوناگون،تفاوت دارد: سلول انفرادی فرستادن يا نفرستادن،ميزان حبس در سلول انفرادی، بازجويی مداوم از متهم محبوس در انفرادی يا عدم تداوم بازجويی، بی خوابی دادن به متهم يا عدم بی خوابی دادن،کتک زدن يا کتک نزدن، شکنجه ی متهم يا عدم شکنجه، تحقير متهم يا عدم تحقير، اهانت و فحاشی به متهم و خانواده اش يا عدم فحاشی و اهانت، اجازه ی تماس تلفنی داشتن يا اجازه نداشتن، تعداد دفعاتی که متهم را به توالت و حمام می برند، تعداد نوبت هايی که به متهم چای و آب خوردن می دهند، ملاقات با خانواده يا عدم ملاقات،تهديد به بازداشت همسر و فرزند يا عدم تهديد بازداشت ديگر اعضای خانواده،اين قصه را می توان همچنان ادامه داد.
اينها بخشی از واقعيات دوران سخت بازجويی است. لحظه ای به اين فکر کنيد که در سلول انفرادی هستيد: از همه ی عالم بی خبريد، شما را در وضعيتی چون مرده قرار داده اند، اطلاعات غلط به شما می دهند، گروه اول شما را شکنجه می کنند، بعد گروه ديگری می آيند و از شما عذر خواهی می کنند و به شما می گويند آن افراد مجازات خواهند شد، ولی اگر شما با ما راه نيائيد همان بازجويان دوباره مسئول پرونده ی شما خواهند شد،ممکن است به جرم براندازی و جاسوسی اعدام شويد،برای چه اينجا مانده ايد؟ افراد بسيار پائين تر از تو اينک وزير و نماينده و سفيرند، و دارند با همسر و فرزندانشان در بهترين نقاط ايران و جهان گردش می کنند. به اين فکر کرده ای که پس از تو چه بر سر همسرت خواهد آمد؟ ديگران به چه چشمی به زنی بيوه می نگرند؟(عذر مرا بپذيريد، اينها بخشی از واقعيت تلخ زندانی شدن ايرانند). آدم بايد شجاع باشد، اما شجاعتی که همسر و فرزندانت را نابود می کند، چه فضيلتی است؟ يک اعتراف به خطا موجب آزادی ات خواهد شد. حال نوبت آن است که از خيال برون آئيد. تمام آنچه گفته شد،مانند آگاهی يافتن از سوختن ديگری است، اين کجا و سوختن شما در آتش کجا؟
۴-۲- بی حقوقی : زندانيان سياسی- عقيدتی ايران از بسياری از حقوق زندانيان ديگر کشورها محروم اند. متهم اسيری در دست بازجويان است. فرض کنيد که يک شخص محترم که سال ها با آبرو زندگی کرده است را زندانی می کنند. بازجو در اولين ملاقات به او می گويد:"چه طوری مادر فلان"، "چه طوری خواهر فلان"، "من فلانم را در فلانت می کنم"، "بچه ات را به اينجا می آوريم و فلانش می کنيم". متهم که فکر می کرد به عنوان يک زندانی سياسی- عقيدتی با دستگاهی مواجه خواهد شد که پاسدار اخلاق و معنويت است،با اين تجربه ی غيرقابل انتظار چه خواهد کرد؟
۵-۲- انگيزه ی مقاومت: رژيم جمهوری اسلامی ايران کوشيده است تا انگيزه ی مقاومت را در متهمان نابود کند. هر شعاری که شما داشته باشيد، زمامداران اين رژيم همان شعار را بسيار راديکال تر از شما سر خواهند داد. اگر شما شعار مبارزه ی با امپرياليسم سر دهيد، اين رژيم به شما خواهد گفت که سردمدار مبارزه ی عملی با امپرياليسم است. اگر از عدالت اجتماعی سخن بگوئيد، با اين مسأله مواجه می شويد که آنها بيش از هر کس ديگر از عدالت اجتماعی حرف می زنند. اگر از مردم سالاری و حقوق بشر سخن بگوئيد، آنها به شما خواهند گفت که بهترين نظام سياسی جهان در رعايت دموکراسی و حقوق بشرند. همين نظام پاسدار اخلاق و معنويت و ديانت، معمولاً زندانيان سياسی- عقيدتی را به سه اتهام متهم می کند.
اول: جاسوسی، خيانت به کشور، ارتباط با بيگانگان و غيره.
دوم- فساد مالی، سوء استفاده ی مالی از بيت المال.
سوم- فساد جنسی، ارتباط نامشروع مردها با دختران و زنان بيوه و شوهر دار، ارتباط نامشروع زنان با پسران و مردان دارای همسر.
هيچ کشوری فاقد جاسوس نيست. در ايران هم افراد نادری وجود دارند که برای برخی دولت ها جاسوسی می کنند. شيوه ی اتهام زنی دستگاه های امنيتی- قضايی جمهوری اسلامی به زندانيان سياسی- عقيدتی، جاسوسان را به قهرمان تبديل کرده است. وقتی مخالفان سياسی(آزاديخواهان، مدافعان حقوق بشر، وکلا، روزنامه نگاران، دانشجويان، کارگران، زنان و...) به جاسوسی متهم می شوند، ديگر هيچ کس جاسوس واقعی را هم جاسوس بشمار نخواهد آورد. روشن است که روزنامه نگاران، دانشجويان، وکلا، زنان، کارگران، فعالين حقوق بشر و غيره، اگر بخواهند هم نمی توانند به اطلاعات محرمانه و سری دست بيايند. اما افرادی که در نيروهای نظامی و پروژه های هسته ای کار می کنند، به اطلاعات محرمانه و سری دسترسی دارند. جاسوسانی که اين نوع اطلاعات را به خارجی ها می فروشند،پس از بازداشت در زندان، به زندانيان سياسی با افتخار می گويند کار ما هم نوعی مبارزه ی سياسی با رژيم بود.
بسياری از متهمان سياسی- عقيدتی حاضر نيستند به اتهام فساد مالی، فساد جنسی و جاسوسی متهم شوند. به همين جهت گمان می کنند اگر با بازجويان همکاری کنند از شر چنان اتهاماتی خلاص خواهند شد. يکی از اعمال نظام ولايت مطلقه ی فقيه اين بوده است که فضيلت را به رذيلت، و رذيلت را به فضيلت تبديل کرده است. در جامعه ای که رژيم سياسی اش "اعتماد" و "اطمينان" را از بين برده است، ايستادن چه ارزشی دارد؟ ايستادن برای چه؟
۶-۲- فقدان ضمانت: هيچ تضمينی وجود ندارد که فردی که در گذشته سال ها حبس را تحمل کرده است، دوباره اگر با چنان شرايطی روبرو گردد،بتواند مقاومت کرده و حاضر به پذيرش زندان شود. حتی ممکن است فرد حاضر به تحمل زندان باشد، اما شکنجه های روحی و جسمی را نتواند تحمل کند. از اين رو سابقه ی حبس طولانی، ضمانتی برای هيچ کس فراهم نمی آورد. زندانی کشيدن، جوک گفتن و شنا کردن نيست که در کسی مهارت ايجاد کند. زندانی شدن، يعنی از دست دادن آزادی. زندان، فقدان آزادی است.

۳- تفاوت مبارزه ی پيش و پس از انقلاب: فضای چريکی پيش از انقلاب بريدن را بر نمی تابيد. قهرمان بودن، مقتضای مبارزه ی مسلحانه ی پيش از انقلاب بود. ساواک به اطلاعات زندانيان نياز داشت. لو دادن اسرار گروه، خانه های تيمی و تقاضای بخشش از شاه، گناهی نابخشودنی بود. اگر سال های آغازين دهه ی اول انقلاب را ناديده بگيرم، اکثريت مخالفان جمهوری اسلامی مبارزه ی مسالمت آميز را برگزيدند. هيچ يک از زندانيان سياسی - عقيدتی چيزی برای مخفی کردن نداشته و ندارد. نويسنده ای، مقاله ای نوشته يا نظری ابراز داشته است. اگر به متهمان کنونی نگريسته شود، تنها جرم همه ی آنها شرکت در انتخابات رياست جمهوری و رأی دادن به يکی از زمامداران رژيم در سه دهه ی گذشته است. بازداشت شدگان اشتباه کردند، اما نه آن اشتباهی که رژيم مدعی است. اشتباه بسياری آنها اين بود که :
اول : گمان می کردند، اگر خاتمی نباشد، انتخاب مير حسين موسوی يا مهدی کروبی، مسأله ی چندانی برای رهبری ايجاد نخواهد کرد و آقای خامنه ای می تواند همچنان اهداف و سياست هايش را دنبال کند. اما رهبر فقط و فقط محمود احمدی نژاد را می خواست.
دوم: خطای ديگر آنها اين بود که گمان می کردند اگر اکثريت مردم(حدود ۷۰ درصد) در انتخابات شرکت کنند، برای محافظه کاران امکان تقلب بيش از سه چهار ميليون رأی وجود ندارد. اما پس از انتخابات فهميدند که برای رژيم سه- چهار ميليون تقلب با يازده ميليون تقلب فرقی ندارد، تلقب تقلب است، چه چهار ميليون، چه يازده ميليون.
سوم : خطای ديگر آنها اين بود که نمی دانستند پيروزی در انتخابات جمهوری اسلامی، "انقلاب مخملی" و "کودتای مخملی" به رهبری آمريکا و انگليس به شمار می آيد.
اين سه خطای نابخشودنی اصلاح طلبان را چنين وضعيتی قرار داده است. بيائيد برای لحظه ای دستاوردهای جنبش سبز برای ايران و ايرانيان را فراموش کنيم و صرفاً از منظر منافع شخصی بازداشت شدگان به انتخابات بنگريم. اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نمی کردند و به جای ۸۰ درصد مردم، ۴۰ درصد واجدين شرايط در انتخابات شرکت می کردند و احمدی نژاد با آرای کمتری به رياست جمهوری منصوب می شد،در آن صورت اصلاح طلبان اکنون کجا بودند؟ آيا باز هم مجبورشان می کردند تا به جرائم ناکرده اعتراف کنند؟
پرسش ديگری هم وجود دارد که بايد پاسخی برای آن فراهم آورد:چه دليل و انگيزه ای برای زندان ماندن و حبس کشيدن افرادی که تنها جرم شان کشاندن مردم به پای صندوق های رأی بوده است، وجود دارد؟ خواننده ی محترم توجه دارد که مدعا اين نيست که اصلاح طلبان کاری نکرده اند- نمی توان انکار کرد که بسيج اجتماعی پس از انتخابات، يکی از نتايج ناخواسته ی مشارکت در انتخابات بود. اين وقايع مردم و نيروهای سياسی را به جلو راند- مدعا اين است که آنها جرمی مرتکب نشده اند تا به خاطر آن در سخت ترين شرايط مجبور به حبس کشيدن باشند.

۴- نتيجه: مائيم و واقعيت وجود زندانيان سياسی- عقيدتی. پروژه ی اعتراف گيری و توبه نامه نويسی دو هدف را تعقيب می کند. اول- قبولاندن اين فکر به مردم که با عده ای وطن فروش و خائن روبرو هستند. دوم- حفظ و تحکيم وحدت نيروهای سرکوبگر. يعنی به آنها گفته می شود که با توطئه ی جهان غرب برای سرنگونی رژيم روبرو هستند، اگر سرکوبگری ادامه نيابد و تشديد نشود، رژيم سرنگون خواهد شد و رژيم بعدی شما را محاکمه و مجازات خواهد کرد.
با اين رژيم چه بايد کرد؟ بايد اعتراف گيری و توبه نامه نويسی را از کارکرد انداخت و با هر دو هدف اين پروژه مبارزه کرد:
۱-۴- مردم بايد نشان دهند که فريب نمی خورند و بازداشت شدگان را نه جاسوس، که قهرمان راه آزادی و دموکراسی بشمار می آورند. حمايت همه جانبه از کليه ی بازداشت شدگان ترفند رژيم را بی اثر خواهد کرد. از زندانيانی که مجبور به اعتراف و توبه شده اند بايد همچون قهرمان تجليل کرد. زندانيان، قربانی روش های استالينيستی رژيمی هستند که برای حفظ قدرت هر کاری را مجاز می داند. بايد رهبری نظام را به دليل آنکه از طريق برنامه ريزی و به طور سازمان يافته متفاوت ها(دگر انديشان و دگرباشان) را شکنجه و محکوم می کند، به عنوان جنايت عليه بشريت محکوم کرد.بدينترتيب کارکرد اول از بين می رود.
۲-۴-يک در خصوص کارکرد دوم، نبايد به گونه ای سخن گفت که باعث تحکيم وحدت نيروهای سرکوبگر شود. نبايد به گونه ای شعار داد و اهدافی را تعقيب کرد که نيروهای نظامی و شبه نظامی و امنيتی را در وضعيت انتخاب ميان مرگ و زندگی قرار دهد. بايد به صراحت تمام اعلام کرد همه ی ما توافق داريم که به فرايند خشونت برای هميشه بايد پايان داد. بايد قبول کرد و از طريق گفت و گو نشان داد که ايران برای همه ی ايرانيان است. هيچ فرد يا گروهی قرار نيست سرکوب و حذف شوند. همه ی نيروها در فرايند دموکراتيزه کردن نظام سياسی مشارکت خواهند داشت. ما بايد ايرانی بسازيم که در آن خداباوران و خداناباوران، چپ ها و راست ها، سنی ها و شيعيان،بهايی ها و دراويش،مسلمان ها و مسيحی ها و يهودی ها، همه و همه، حضور داشته باشند و در تعيين سرنوشت آزاد و برابر باشند. مسأله و مشکل ايران، مسأله ی استبداد و خودکامگی است. دموکراسی، حلال مسائل و رافع مشکلات است. مساله ی ما، عدم تحمل "ديگری" و "تفاوت" است.

اکبر گنجی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016