گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
11 شهریور» ديدار ميرحسين موسوی با حمزه غالبی (همراه با عکس)، موج سبز آزادی29 مرداد» دادسرای کارکنان دولت دستور توقيف روزنامه کيهان را صادر کرد، مرتضوی بايد موافقت کند، ايلنا 28 مرداد» عضو کميسون ماده ۱۰ احزاب: بر اساس قانون مجوز حزبی که با جبهه موسوی همکاری کند باطل میشود، فارس 27 مرداد» نامه ميرحسين موسوی به مهدی کروبی در حمايت از وی: با پول و زور، ستمديدگان را وادار به سکوت میکنند، موج سبز آزادی 27 مرداد» جزييات "راه سبز اميد" از زبان عليرضا بهشتی: خاتمی و کروبی عضو شورای مرکزی هستند، کميتههای "راه سبز اميد" در حال شکل گيری است، ايلنا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بيانيه جديد ميرحسين موسوی در تشريح شبکه "راه سبز اميد" و اقدامات حداقلی قدرتمداران در شرايط کنونی، کلمه"آنچه اينک در جامعه ما نقشآفرينی میکند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در ميان بخش وسيعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پايمال شدن حقوق خود معترض است. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد کرد پيشنهاد میکنم تقويت و تحکيم اين شبکه اجتماعی است"
نزديک به سه ماه پيش از اين زمانی که شما در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری شرکت کرديد، با اين باور به پای صندوقهای رأی رفتيد که با تأکيدهای مکرر مسئولان و تلاش نهادهای مدنی، از آرای تان در برابر مقاصد قدرتطلبانه گروهی اندک پاسداری خواهد شد. اما تخلفها و تقلبهای سازمانيافته و حوادث تلخی که متعاقب آن صورت گرفت، از رويدادی که بنا بود سرمايهای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت. مشکلی که میتوانست در فرآيندی منصفانه و بیطرفانه مهار شود با بیتدبيری مسئولان امر، با يورش تبليغاتی رسانههای دولتی و حمله نيروهای امنيتی رسمی و غيررسمی به تجمعات آرام و مسالمتآميز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عميق و گسترده اجتماعی منجر شد، وضعيتی که پيامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشتههای اعتماد ميان مردم و حکومت نيست. جمع کثيری از دلسوزان حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سياسی کشور و نيز مراجع عظام تقليد و نيروهای آگاه حوزههای علميه نسبت به افسانهپردازیهای رسانههای دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاههای نمايشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانيان، برخوردهای غيرانسانی با بازداشتشدگان و افشای وجود بازداشتگاههای غيرقانونی واکنش نشان داده و خواستار رسيدگی به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی، اين دستاورد مبارزات يک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستيابی به آزادی، استقلال، عدالت و پيشرفت در سايه دينداری، اينک نگرانند. حفظ تماميت ارضی و استقلال ملی و صيانت از کيان کشور در مقابل مطامع بيگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتابزده حوادثی که پیدر پی رخ میدهند چارهچويی برای خروج از شرايط موجود را بيش از پيش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهيم که در درون دستگاههای حکومتی و شبهحکومتی افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهابآفرينی و بحرانزايیهای پياپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانیهايی میدانند که خود مسبب آنها بودهاند. آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهايی خطرناکترند، تا جايی که پس از ايجاد اين همه پيچيدگی در فضای کشور اينک بیتوجه به عواقب سنگين رفتارهای خود با بهانه جويیهای واهی زمزمه هايی خطرناک از جمله زمزمه تسويه های وسيع از دانشگاهيان آزاده و متعهد را سر میدهند. از اين روست که اتخاذ رويکردی اجتماعی (و نه صرفاً حکومتی) برای حل مسئله به ضرورتی اجتنابناپذير تبديل شده است، ضرورتی که لازمه آن، بهرهگيری از ظرفيتهای مردمی نظام جمهوری اسلامی است. اساس چنين رويکرد متفاوتی، پذيرش واقعيت تعدد و تنوع باورها و نگرشهای موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ايران زمين است. اين راه و رسم پيامبران الهی و جانشينان آنان بوده و نشان از سنتی الهی دارد که مقام و کارکرد هدايت نشان دادن راه است و وظيفه داعيان دين به فراهم ساختن بستر مناسب برای رشد و شکوفايی توانمندیهای انسان جهت تعالی و تکامل محدود میشود. تاريخ به روشنی نشان میدهد که هر گاه حکومتها خواستهاند به سوی محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشری دست دراز کنند، چارهای جز متوسل شدن به چهرههای ظاهرا گوناگون اما در جوهر يکسان استبداد نداشتهاند، راه حلهايی که نتيجه آن نه يکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنين رويهای نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزههای قرآنی به ما ياد میدهد مطلوب است. پس از حوادثی که در اين مدت کوتاه بر جامعه ما گذشت کيست که نداند وضعيتی که ايران امروز در آن قرار دارد حاصل استيلای چنين طرز تفکر اشتباهی بر تصميمگيریهای کلان کشور است. دستيابی به اين وجدان عمومی دستاورد بزرگی است که گاهی قرنهای متمادی از عمر ملتها و تمدنها صرف تحصيل آن میشود و چه هزينههای گزافی که در اين راه نمیپردازند. اما مردم ما اين موهبت بزرگ را با هزينه هايی بسيار اندک و ظرف مدتی کوتاه به دست آوردند. مردم ما اينک با پوست و گوشت و استخوان خود دريافتهاند که تنها راه همزيستی مسالمتآميز سليقه ها و گرايشها، و اقشار، اقوام، مذاهب و اديان گوناگونی که در اين سرزمين پهناور زندگی میکنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شيوههای زندگی و اجتماع بر کانون آن هويت ديرينه ای است که آنان را به يکديگر پيوند میزند، اگرچه فهمهای ضعيف و باژگونه از دين هضم نکنند که اين اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دين حق و آئين خاتم و صراط مستقيم نيست، بلکه يعنی اجباری در دين وجود ندارد، به درستی که راه از بيراهه بيان شده است. لا اکراه فی الدين قد تبين الرشد من الغی. از اينروست که عليرغم تمامی حوادث تاسف بار و مرارتخيز اين ايام، مردم ما اينک به نتايجی بسيار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب يک فرد دست يافتهاند و اين آن چيزی است که آنها را نسبت به اقدامشان برای شرکت در رويداد انتخابات و هزينه هايی که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم می کند. در ماه هايی که گذشت نيرويی عظيم از ملت ما آزاد شد، نيرويی که بايد به کارآمدترين شيوه برای سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه میخواهند آگاهند. آنان تصوير شکوهمند اراده خود را در آيينه آنچه که سپری شد مشاهده کردهاند و میدانند که سرمايه و توان تحقق بخشيدن به خواستهای خود را دارند و در اين ميدان انبوه نخبگان و زبدگان دوشادوش آنان ايستادهاند. لذاست که اينک همه ما از يکديگر میپرسيم چه بايد کرد؟ اين سوالی از سر نااميدی و يا بلاتکليفی نيست، بلکه میپرسيم با اين سرمايه عظيم، با اين اميد تجديد حيات يافته و با اين توانمندیهای فراهم شده چه بايد کرد؟ به راستی چه بايد کرد؟ در پاسخ به اين پرسش نخستين قدم آن است که بدانيم چه بايد بخواهيم تا بهترين و بيشترين را خواسته باشيم. اگر در يافتن پاسخ اين سوال خطا کنيم قطعا همه يا بخشی از اين سرمايه فراهم آمده را از دست داده ايم. بلکه حساسيت اين انتخاب بسيار بيشتر از اين است. نيروی عظيمی که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکويی بلند برای جهش به سوی پيشرفتهای مادی و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و يا در يک آنارشی درازمدت فرو برد. اين که نتيجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در اين مرحله بستگی دارد. برخلاف آنچه دستگاههای تبليغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، اين ما هستيم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانيم و اين ما هستيم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع میکنيم. ما خواستههايی بسيار روشن و منطقی داريم. ما حفظ جمهوری اسلامی را می خواهيم، و تقويت وحدت ملی، و احيای هويت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلیترين مولفه قدرت ساختار سياسی کشور جز با پذيرش حق حاکميت مردم و کسب رضايت نهايی آنان از نتايج اقدامات حکومت، و شفافيت در تمامی اقدامات از طريق اطلاعرسانی مستمر ممکن نيست. در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی خواهيم. آنچه ما میخواهيم استيفای حقوق از دست رفته ملت است. استيفای کدام حقوق؟ در درجه نخست حقوقی که قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته است و مطالبه برای اجرای بیکم و کاست و بدون تنازل آن. آری! در قانون اساسی برای اداره برخی از شئون کشور راهکارهايی ارائه شده است که شايد زمانی پاسخگوی مقتضيات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخشهايی ديگر از همين قانون راه روشن اصلاح آنها پيشبينی شده است. در ميثاق ملی ما مشروعيت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است، تا جائی که اگر دقيق ملاحظه شود خواهيم ديد حتی نهاد نظارتناپذيری چون شورای نگهبان از هيمنه نگاه مردم به دور نيست. آری! در قانون اساسی وظايفی سنگين، از جمله وظيفه نظارت بر انتخابات بر عهده شورای نگهبان قرار گرفته است؛ انسانهای غيرمعصومی که ممکن است در دام خطا و گناه بيفتند و دچار وسوسه قدرت شوند. اما در همين قانون به صراحت اعلام میشود که برگزاری اجتماعات از سوی مردم آزاد است. اگر تنها همين اصل از ميثاق ملی ما به درستی اجرا شود حتم داشته باشيد که هيچ يک از ارکان حکومت هرگز امکان سوءاستفاده از موقعيت خود را پيدا نمیکند. قانون اساسی ما پر از ظرفيتهايی است که هنوز به فعليت نرسيدهاند؛ مسئولان گاهی با اين حقيقت به گونهای برخورد میکنند که گويی به عنوان امری مستحب مخيرند همچنان استفادههای بيشتری از ذخائر قانون اساسی ببرند. نه! هرگز چنين نيست. آنها مکلفند که اين ظرفيتها، آن هم تمامی اين ظرفيتها را به فعليت برسانند. قانون اساسی مجموعهای يکپارچه است و نبايد بر روی بخشهايی از آن که منافع اشخاص و يا گروههايی خاص را تامين میکند به صورت اغراقآميز تاکيد شود و بخشهايی ديگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، يا ناقص به اجرا درآيد. پس از سی سال ما هنوز با اصولی از اين ميثاق ملی روبرو هستيم که سخن گفتن از اجرايشان دستاندرکاران را به خشم میآورد، به صورتی که گويی گوينده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. تأمين آزادیهای سياسی و اجتماعی، رفع تبعيض، امنيت قضايی و برابری در مقابل قانون، تفکيکناپذيری آزادی، استقلال و تماميت ارضی کشور از يکديگر، مصونيت حيثيت، جان و مال اشخاص، ممنوعيت تفتيش عقايد، آزادی مطبوعات، ممنوعيت بازرسی نامهها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعيتها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دريافتهای دولتی در خزانهداری کل، تعريف جرم سياسی و رسيدگی به آن با حضور هيئت منصفه، آزادی بيان و نشر افکار در صدا و سيما و بیطرفی آن و . . . هر يک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص دادهاند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض میشوند و يا به صورتی ناقص و براساس تفسيرهای مخالف با روح اين ميثاق ملی به اجرا درمیآيند، تا جايی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون آزادی تدريس زبانهای قومی و محلی به صرف سليقه و پسند شخصی مانع ايجاد میشود. مشابه همين برخورد گزينشی با آرمانهای انقلاب اسلامی نيز صورت گرفته است. ما خواستار احيای آن بخش فراموش شده از اهدافی هستيم که اين نهضت عظيم به اميد تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهای بزرگی از انقلاب که اينک دم زدن از آنها روی کسانی را ترش میکند، تا جائی که گويی اينها شعارهای ضدانقلاب بودهاند. نمونهای از آنها آزادی است؛ آزادی عقيده، آزادی بيان، آزادی پس از بيان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی به تمامی آن معنای جليلی که مردم ما در بهمن ۵۷ تأمين آن را يکی از مهمترين اهداف خود میدانستند، به صورتی که پيروزی انقلاب را بهار آزادی ناميدند. اين آزادی به مفهوم آزادی سياسی و حق انتقاد بیهراس از حاکمان بوده است. و مظلومتر از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی، خود اسلام است؛ دينی که بسيار از آن نام میبرند و اندک به آن عمل میشود. چه بسيار که دين را سرند میکنند، هر چه از آن که منافعشان ايجاب نکند به فراموشی میسپارند و سليقهها و مصلحتهای خود را متن اسلام مینامند، تا جايی که دروغ به مشخصهای غيرقابل تفکيک از صدا و سيما تبديل شود و زشتترين بداخلاقیها نشانه تعهد به دين پيامبری تلقی گردد که برای تکميل بزرگواریهای اخلاقی مبعوث شده است؛ شکنجه زندانيان و کشتن آنان، و اعمالی که قلم از ذکرشان شرم میکند. اگر برای حکمرانی مبتنی بر دين تنها يک رسالت وجود داشته باشد آن اين است که زمينه را برای زندگی توأم با ايمان آمادهتر کند. پس چرا فاصله جامعه ما با زندگی ايمانی روزبهروز بيشتر میشود؟ اين فاصله ميراث انقلاب نيست. در تابستان گرم ۵۸، چه بسيار بودند کسانی که برای نخستين بار رمضان را روزه گرفتند و از اين تجربه خود لذت بردند؛ ميراث انقلاب ما اين بود. ميراث انقلاب ما معنويتی بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت. ميراث انقلاب ما پرورش روحهای بزرگ و اخلاصهای مثالزدنی بود. انقلاب ما نشان داد میتواند نورانيتی را که جامعه تشنه آن است تأمين کند. آخر يک بار هم که شده ميراثی را که از امام خود تحويل گرفتيم با ايران امروز مقايسه کنيم؛ جامعهای سودازده که در آن تحجر دولتسازی میکند؛ جامعهای تقلبزده، دروغزده. برخورد گزينشی با پيام دين و آن را مناسب سليقه و منافع خود درآوردن، خرافه و تحجر را به دامن آن بستن، پول و زور را جايگزين حکمت و موعظه حسنه کردن و بخشهايی از روحانيت، اين شجره هزار ساله را دولتی ساختن بيش از اين هم نبايد نتيجه بدهد. زمانی که امام ما از اسلام ناب محمدی(ص) نام میبرد و آن را در مقابل اسلام تحجرگرا و اسلام آمريکايی قرار میداد چنين روزهايی را میديد. اين پوستين وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نيست. ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)، اين دين غريب هستيم. و خداونده وعده داده است که ما را به راههای رسيدن به اين تحفه آسمانی هدايت کند. والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا. و کسانی که در راه ما کوشش کنند به تحقيق آنان را به راه هايمان هدايت میکنيم. آيا در اين چند ماهه نديديد که او چگونه به اين وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ايمانهايمان را ضايع نکرد و نخواهد کرد، زيرا او به خلاف مدعيان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله ليضيع ايمانکم ان الله بالناس لرئوف رحيم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کيست که دستاوردهای حاصل شده در عين اين تلخکامیها را ناچيز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در اين ايام کوتاه حاصل شده است را درک میکنيم. ما چه کرديم که به اين دستاوردها رسيديم. حقيقت آن است که جز ايمان به وعده الهی عملی متناسب با اين همه پيشرفت نداشتهايم. به حوادث اين ايام بنگريد و در هر کدامشان راه های خدا را که يکی پس از ديگری پيش پای ما گشوده شدند ملاحظه کنيد. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعدهای که داده است عاجز نمیشود و راههايی ديگر پيش پای کسانی که برای او میکوشند میگشايد؛ راههايی امن، راههايی هموار، راههايی مستقيم که بدون ترديد ما را به مقصد می رسانند. چرا به خداوند توکل نکنيم حال آن که راههايمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسی به چنين راههايی ما نياز به تخطی از قانون، پشيمانی از مسالمت، توسل به تخريب يا وارد شدن به هر کوره راه ديگری نداريم. و در آن سو نگاه کنيم که مخالفان مردم با قدم گذاشتن در بیراهه ها چگونه رو به نشيب میروند. فرزندان انقلاب را به زندان انداختند تا اوهام خويش را ارضا کنند. آنها چه نتيجهای برای اين کار خود توقع داشتند؟ بدن رنجور قربانی ترور را به بند کشيدند و ضارب او را آزاد و متمتع قرار دادند. آنها انتظار داشتند از اين کار جز ريختن آبروی خود چه سودی ببرند؟ در سراشيبی کورهراهی که درون آن افتاده بودند خردشان جا ماند و عنانشان در دست افراطگرانی قرار گرفت که نيمههای شب به خوابگاه دانشجويان غريب و مظلوم حمله میکنند و رايجترين کلمات در فرهنگ لغاتشان دشنامهای رکيک است. رهروان راههای خدا به اميدی که از وعده او داشتند رسيدند؛ آيا مسافران بيراهه نيز به آن چيزی که بايد انتظارش را میکشيدند نرسيدهاند؟ ملاحظه تقيه و تملق اين و آن و شنيدن بوی حرص و بخل و آز از دهان تمجيدگران، برخورداری از حمايت خطيبی که از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشويق و به اعترافگيری مباهات میکند؛ ترس، ترس از تنهايی، ترس از آينده، ترس از عاقبت، ترسی که با ترساندن ديگران پنهانش میکنند. مردم فداکار ايران! پيمانی است بر ذمه فرزندان انقلاب اسلامی که در بازگرداندن آن به اصل نخستيناش از بذل هيچ کوششی کوتاهی نکنند، و عهدی است بر عهده همراهان و ياران شما که در راه مبارزه با متقلبان و دروغگويان به سرمايه اجتماعی و اعتمادی که ايجاد شده است، خيانت ننمايند. در عين حال تکليفی است بر همه ما که اگر مصلحت کشور و مردم را در امری ديديم از ملامت نترسيم و از شجاعت دريغ نورزيم. بنا بر چنين تعهداتی اينجانب برای رسيدن به آرمانهايی که پيش روی خويش داريم به جز ادامه راه سبزی که در اين چند ماهه دنبال کردهايد پيشنهاد نمیکنم؛ راه سبز اميد. راهی که از پيش از انتخابات آغاز کرديد و همچنان با عزم های استوار در آن گام می زنيد. راهی که با دعا و ندا و تکبير، با گردهمايی های بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش ها و گفتگوها و پرس و جوهای خود همچنان در آن قرار داريد. ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ايم از عنوان «راه» استفاده می کنيم تا توفيقهايی که در هر مرحله به دست میآوريم پايان کار ندانيم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزيم. علاوه بر آن ما در اين مسير چشم به جادههايی داريم که هدايت الهی پيشپايمان قرار میدهد. ما میانديشيم و تدبير میکنيم، اما ايمان داريم که در عمل، تنها راههايی که او برايمان میگشايد از خود کارسازی نشان میدهند. ما در راهی که خداوند پيش رويمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کردهايم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بيت پيامبر(ع) آموزگاران آن بودهاند؛ اهل بيت خرد، اهل بيت محبت، اهل بيت نورانيت و ما «اميد» را سرمايه خود قرار دادهايم تا حاکی از هويت ايرانیمان باشد؛ اميدی که اين ملت را از گردنههای سخت تاريخ عبور داده و حيات او را در تلخترين روزهای اين سرزمين تداوم بخشيده است؛ راه سبز اميد. چندی پيش، زمانی که از اين نام برای بيان ويژگیهای حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب يا جبههای جديد در حال تشکيل است، حال آن که اين راه به هيچ وجه مشابهی و يا جايگزينی برای سامانهای سياسی رسمی نيست و نياز به آنها را منتفی نمی کند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترميم و ايجاد برخی از بنيادين ترين زيرساختهای سياسی است که همه شئونات کشور را تحت تاثير قرار خواهد داد و از جمله تشکلها و احزاب برای فعاليت ثمربخش بدانها احتياج مبرم دارند. قطعا جامعه ما برای محقق کردن فضای باثبات سياسی به احزاب صالح و قدرتمند نيازمند است و چه بسا زمانی که زمينه برای فعاليت موثر و مفيد سامان های سياسی فراهم شود اينجانب و برخی از همفکران شما نيز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از اين نوع قرار دهيم. اما راه سبز اميد تشکلی از اين نوع نيست. تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسلهمراتب شناخته شده گردهم بيايند. همچنين در يک حزب تأکيد بر بيشترين همفکری و وحدت حداکثری در عقايد است، حال آن که راه ما به عنوان مسيری که تجديد و تقويت هويت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکيه میکند؛ مجموعهای پياممحور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسير خود هدفی مشترک را انتخاب کردهاند. صورت ظاهری اقداماتی که برای تداوم و تقويت حرکت کنونی مردم انتخاب میشود در حکم لباسی است که بر قامت آن میدوزيم، و فاخرترين لباسها تنها در صورتی برازنده خواهد بود که به فراخور واقعيت برده شود. واقعيت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغييرات شگرفی کرده است. آنچه اينک در جامعه ما نقشآفرينی میکند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در ميان بخش وسيعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پايمال شدن حقوق خود معترض است. اين شبکه دارای ويژگیهای منحصر به فردی است که به هنگام تصميمگيری در مورد راهحلها و اقدامات آتی، بايد به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد کرد پيشنهاد میکنم تقويت و تحکيم اين شبکه اجتماعی است. تجربه چندين دهه از تاريخ ايران که ما از نزديک شاهد آن بودهايم نشان میدهد حرکات جمعی مردم ما تنها در دوران باروری، حيات و سرزندگی اين هستهها به نتيجه میرسند. آن چيزی که از آن به عنوان جامعهای زنده و فعال نام میبريم، جامعهای که به صورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واکنش نشان میدهد و امکان استبداد و تخطی ساختارهای قدرت از خواست خود را از ميان میبرد ترکيبی تشکيل يافته از چنين شبکه قدرتمندی است. وظيفهای که امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتی فطری از جمعهای کوچک و بزرگ و حتی احزاب و تشکلهای سياسی ما سر میزند آن است که به صورت هستههای معين برای چنين شبکهای عمل کنيم. از مهمترين نقاط قوت اين شبکه، شکل طبيعی اجزای آن است. اين واحدها عبارت از گروههايی کوچک اما بسيار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقهدار دوستی يا خويشاوندی يا همکاری نسبت به هم آشنايی و اعتماد پيدا کردهاند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذير نيست، زيرا به معنای انحلال جامعه است. اين واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعی موثری را شکل نمیدهند. با اين همه اولين قدم در راهحل پيشنهادی اينجانب آن است که ما ايرانيان، در هر کجای جهان که هستيم، بايد اين هستههای اجتماعی را در ميان خود تقويت کنيم. بايد خانههايمان را رو در روی يکديگر بسازيم؛ به تعبير قرآن خانههای خود را قبله قرار دهيم، يعنی به اين هستههای اجتماعی که واحدهای بنيادين جامعه ما هستند بپردازيم، اهميت آنها را بشناسيم و بيش از پيش به آنها رو کنيم تا قدرتهای نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهيم؛ يعنی اگر تا پيش از اين هر دو ماه يک بار همديگر را ملاقات میکرديم اينک هفته ای دوبار گرد هم جمع شويم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در اين امر است. گرد هم جمع شويم تا چه کنيم؟ اين نخستين سوالی است که معمولا در چنين شرايطی از يکديگر میپرسيم. ما معمولا تصور میکنيم آنچه در اين گردهمآيیها اهميت دارد کاری است که در قالب آنها با کمک يکديگر به انجام میرسانيم. البته اين تصور درستی نيست، اما تصوری طبيعی است. از اين روست که واحدهای اجتماعی اگر محوری برای فعاليتهای ثمربخش قرار نگيرند بهمانند درختانی که ميوههايشان چيده نشود بازدهی خود را از دست میدهند، لذا بايد آنها را موضوع تلاشهای اثرگذار اعتقادی، اجتماعی، سياسی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، عامالمنفعه و ديگر فعاليتهای مدنی مشابه قرار داد تا در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ايفای نقش تاريخسازی که از آنها انتظار داريم بپردازند. جمعهای خويشاندوندی، همسايگی، دوستی، جلسات قرآن، هيئات مذهبی، کانونهای فرهنگی و ادبی، انجمنها، احزاب، جمعيتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای، گروههايی که با هم ورزش میکنند يا در رويدادهای هنری حاضر میشوند، حلقه همکلاسیها، گروه فارغالتحصيلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با يکديگر صميميت يافتهاند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندين نمونه از اين زيرمجموعههای کوچک عضويت داريم و اين دستمايه اصلی گفتگو و ارتباط ميان هستههای جامعه ماست. بلکه تجربيات اخير نشان داد خردهرسانههايی که از اين روابط زاده میشوند میتوانند سريعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی ديگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفيتهای اين شبکه از طريق توافق بر روی يک آرمان بزرگ به فعليت برسد. ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با يکديگر خواهيم شد که در شعاری مشترک همصدا شويم؛ شعاری دقيق و عميق که قادر به تأمين خواستههای ما باشد. بخش مهمی از توانمندیهايی که اينک در شبکههای اجتماعی ما ايجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پيدا کرده ايم. تعادل طلايی ويژگی مهم اين شعار و آرمان است، به صورتی که اگر بر آن بيفزاييم چه بسا کسانی که نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بکاهيم چه بسا قشرهايی که اميدهای خود را در آن نيابند. اين بزرگترين سرمايه ماست که بايد در پالايش و پاسداری از آن بيشترين دقت و همت را به کار بگيريم. ما اگر صرفاً در يک انتخابات شرکت کرده بوديم برخورداری از حمايت اکثريت مردم برايمان کافی بود. اما در يک حرکت عظيم اجتماعی، اکثريت تنها زمانی به پيروزی میرسد که به اجماع نزديک شود و آن گاه از مشروعيت غيرقابلمقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغهها و حقوق کسانی که امروز يا فردا ممکن است متفاوت با او بينديشند و در اقليت قرار گيرند به اثبات برساند. نمیتوان از جامعهای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمين نيازها اوليه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآيند توسعه سياسی را داشت. البته عکس اين رابطه نيز صادق است و جامعهای که از آزادیها و آگاهیهای اساسی محروم شود در تأمين معيشتی که لياقت آن را دارد نيز درمیماند و حتی در عهد درآمدهای افسانهای، به پيشرفتی بيشتر از صدقهپروری و واگذار کردن اختيار بازار و اقتصاد ملی خود به بيگانگان نائل نمیشود. ما بر اين باوريم که آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت توأم باشد. به همان اندازه که محدوديتهای جاری برای آزادی بيان و امکان برگزاری اجتماعات نگرانکننده است، وجود فقر، فساد و تبعيض در سطحی گسترده چشمانداز دسترسی به جامعهای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تيره میکند، به ويژه آن که در سياست سالهای اخير دورنمای روشنی برای خروج از ا ين وضعيت ملاحظه نمیشود، به صورتی که وارد آمدن صدمات اساسی به توليد ملی، تداوم فعاليت سودآور اقتصادی را به يک آرزو و يافتن شغل مناسب را به دغدغه اصلی جوانان و خانوادههای آنان مبدل ساخته است. راههای خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ايرانی پيشرفته، ما نبايد به قدم گذاشتن در يکی از آنها يا همراهی با يکی از همفکران خود اکتفا کنيم. ما در پيوندهای خود به نظمی نياز داريم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی يا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد يا واحدهايی از اين شبکه اجتماعی گسترده را ويران کرد، لطمهای به حيات و پويايی آن وارد نشود و با تکيه بر خرد جمعی، در هر مرحلهای از اين مسير بتوانيم اهداف پيشاروی خويش را شناسايی و با بلندترين گامها به سوی آن حرکت کنيم. همچنين اگر در جناحی که قدرت خود را در مخالفت با مردم و خواسته های به حق آنان توهم کرده است خواستی برای برون رفت از بحران وجود داشته باشد حداقل آنچه که در اين مرحله می تواند به اين هدف کمک کند اقدامات زير است: ۱. تشکيل گروه حقيقتياب و حکميت مورد قبول همه ذينفعان در مورد انتخابات دهم رياست جمهوری و رسيدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطيان ما در راهی پر از نورانيت وارد شدهايم که از هم اينک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. برای خود و شما در اين مسير از خداوند ياری میطلبم و اميدوارم با همکاری و همراهی همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از اين مسير روشن و محقق شود. ميرحسين موسوی Copyright: gooya.com 2016
|