پنجشنبه 19 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مروری بر کتاب بهمن احمدی امويی و عبارت غريب اش، محمد معماری

بهمن احمدی امويی
عجب. چه بازی هايی دارد اين روزگار. شک ندارم که خودتان هم وقتی اين متن را می نوشتيد اين چنين ايامی را در ذهن تان تصور نمی کرديد. ياد چهار سال گذشته می افتم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دوست زندانی ام، آقای بهمن احمدی امويی

در خانه يکی از دوستان مشترک مهمانم. قفسه کتاب های اش وسوسه ام می کند. سرک می کشم و ديد می زنم کتاب ها را. کتاب شما هم آن جاست رديف بالا. اقتصاد سياسی جمهوری اسلامی ايران که با اقتصاد دانان معتبر و صاحب منصب نظام گفتگو کرده ايد. گذاشته بين کتاب های سياسی. می پرسم که خوانده است؟ می گويد هنوز نه. از قفسه برمی دارم. روی کاناپه لم می دهم و شروع به ورق زدن می کنم. صفحه اول نوشته است تقديمی از طرف ژيلا. می گويد وقتی رفته بودم دفتر روزنامه سرمايه برای ديدن ژيلا بنی يعقوب لطف کرده اند بهم داده اند. می خندم. يادم می آيد که ژيلا خانوم چندسالی ست که قول داده به من هم نسخه ای از کتاب تان را بدهد و من هم چنان منتظرم. هر سال نمايشگاه کتاب به غرفه گام نو که می روم وسوسه می شوم که بخرم اش ولی خب کتاب را وقتی از نويسنده هديه می گيری خواندن اش چيز ديگری است.

شروع می کنم به خواندن مقدمه اش. سال ۸۱ نوشته شده است. به پاراگراف آخر می رسم. عبارت غريبی نوشته ايد:
«اميدوارم در ادامه کار، جلد دوم کتاب را به گفتگو با مهندس ميرحسين موسوی و اکبر هاشمی رفسنجانی اختصاص دهم. دو نفری که همان طور که در اين کتاب خواهيد خواند، سرنخ بسياری از تصميم گيری ها به آن ها ختم شده است، به حق يا ناحق. اما اين آن چيزی است که کارگزاران و ياران معتمد آن ها گفته اند.»

عجب. چه بازی هايی دارد اين روزگار. شک ندارم که خودتان هم وقتی اين متن را می نوشتيد اين چنين ايامی را در ذهن تان تصور نمی کرديد. ياد چهار سال گذشته می افتم. انتخابات پرتنش رياست جمهوری ۸۴. از دکتر معين حمايت می کرديد و از فعالان ستادش بوديد. يادم است مقاله مفصلی نوشته بوديد در نقد کارنامه دولت هاشمی. فکر می کنم زمانی بود که قوچانی و عطريانفر آن مصاحبه معروف را در ويژه نامه شرق در حمايت از هاشمی انجام داده بودند. بارها برنامه های اقتصادی دوران رياست جمهوری هاشمی را به نقد کشيده بوديد. انتخابات به دور دوم کشيد و شما همچون بسياری ديگر از دوستان مان به ناچار به اردوگاه حاميان هاشمی پيوستيد. اما ديگر کار از کار گذشته بود. همه ديديم آن تبعيض و شکاف عظيمی که در دوران هاشمی نطفه بست و در هشت سال اصلاحات خاتمی پا گرفت چگونه احمدی نژاد را به پاستور فرستاد. بگذريم. نوشته ايد که بسياری از گره های کور اقتصاد سياسی ايران را بايد از زبان موسوی و هاشمی بشنويم و گفته ايد که جلد دوم کتاب تان را به گفتگو با اين دو شخصيت کليدی نظام اختصاص خواهيد داد. با خود می انديشم آيا امکان خواهد داشت؟ موسوی و هاشمی دو نامی که اکنون تبديل به خط قرمزهای نظام شده اند. عجب بازی هايی دارد اين زمانه ی ملون. مگر می شود؟

اولين گفتگوی تان با عزت الله سحابی است. چند صفحه ای می خوانم. تکان دهنده است. با لذت غرق مطالعه اش می شوم که يکی ديگر از دوستان به شوخی اعتراض می کند که آمده ای مهمانی يا کتاب خوانی؟ می خواهم توضيح دهم که کتاب چقدر جذاب و خواندنی است که ياد يکی از پست های وبلاگ مسعود بهنود هجرت کرده می افتم. چند سال پيش بود که در وبلاگ اش از کتاب تان گفته بود. ظاهرا بهنود خان لندن نشين پس از ماه ها انتظار نشسته اند جلوی تلويزيون که بازی حساس منچستر - چلسی را ببينند که اين کتاب به دست شان می رسد. می نشينند به تورق کتاب که غرق خواندن اش می شوند و همه را يک جا می خوانند. چشم که باز می کنند می بينند جلوی تلويزيون خاموش نشسته اند و بازی هم تمام شده و تماشای اش را از دست داده اند. بعد می نويسند که درست است که بازی تيم محبوب ام را از دست دادم اما کتاب آن قدر مهم و جذاب و خواندنی بود که پشيمان نباشم. خاطرم است همان موقع ها وقتی اين را به ژيلا خانوم گفتم گفت که خودم هم آن پست را خوانده ام و راست اش به بهمن حسودی ام شده است که بهنود چنين تعريفی ازش کرده اند و تاکيد کردند که اين را به شما نگويم که خب من هم که نگفته ام. فقط لطف کنيد اين را از من نشنيده بگيريد آخه خودتان که می دانيد...

رمضان است و می گويند که هم چنان در انفرادی هستيد. بيش از دو ماه است. بستگان تان نگران تان هستند و ما نيز هم. يک بار از زيدآبادی بزرگوار و نستوه شنيدم که در انفرادی به زندانی فقط قرآن و احتمالا نهج البلاغه می دهند. می دانم که مذهبی هستيد و مطمئنم در اين روزها و شب های عزيز و مبارک که همگی مهمان درگاه پروردگاريم کلام خدا در آن سلول گرم و کوچک مونس و آرام بخش تان است. يادم می آيد که سال ها پيش شريعتی نازنين چه زيبا از احوال تنهايی هايش در انفرادی طاغوت نوشته بود. بی صبرانه انتظار آزادی تان را می کشيم تا مقدم تان را پاس بداريم که چه نيک و سزاوارانه حرمت آزادگی را پاس داشته ايد.

هميشه سربلند باشيد قلندر بی باک.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016