چهارشنبه 25 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جمهوری اسلامی و چالش "خمينی- خامنه ای"، روزبه ميرابراهيمی

روزبه ميرابراهيمی
جمهوری اسلامی ايران در دوره "ولايت" آيت الله خامنه ای برعکس ادعای اخير وی در نماز جمعه که گفت؛ "سياست نظام جذب حداکثری و دفع حداقلی است"، حداکثر "دفع" را داشته و دارد. در زمينه "جذب" نيز عملا هيچ توفيقی نداشته است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]
www.shabnameha.com

در ماه های اخير دنيا شاهد تحولاتی در ايران بود که برای برخی شوک آور و برای برخی يادآور تجربه های کشورهای ديگر بود. برخی که تصويری سطحی از جامعه ايران داشتند در مقابل اين خيزش لايه های مختلف جامعه ايرانی شوکه شدند و لب به تحسين گشودند. و عهده ای نيز به تطبيق تحولات ايران با کشورهای اروپای شرقی و انقلاب های رنگين پرداختند. حتی برخی در تحولات اخير نشانه های مشابه انقلاب ۵۷ ايران را يافتند. اما آنچه در ايران روی داد چه بود؟
شايد بتوان گفت انتخابات اخير در ايران يکی از نقاط تاريخی تاثير گذار در طول چندين دهه گذشته برای ايرانيان است و خواهد بود.
تحولات اخير ايران، نمايه بيرونی اش از دو ماه پيش از روز انتخابات پيدا شد اما اين نمود بيرونی پشتوانه ای عميق و تاريخی داشت که برای درک درست تحولات ايران بايد به آنها توجه داشت. جمهوری اسلامی ايران پس از تشکيل در دوره های مختلف با چالش های متفاوتی رو در رو بود که چالش اخير سرنوشت ساز ترين چالش جمهوری اسلامی است. انتخابات خرداد ۸۸ يک انتخابات منحصر بفرد بود. مهمترين مشخصه اين انتخابات را می توان شکل گيری دو قطبی هايی دانست که در پروسه جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون به پر رنگ ترين شکل ممکن نمايان شد.

دوقطبی های شکل گرفته

احمدی نژاد / مخالفان وی: ساده ترين لايه از اين دو قطبی که توجه بسياری را جلب می کرد دو قطبی «احمدی نژاد/ مخالفان احمدی نژاد» بود. به تعبيری اين اولين بار بود که يک رئيس جمهوری در جمهوری اسلامی در پايان دوره اول با جبهه گسترده ای از مخالفان برای جلوگيری از انتخاب مجددش روبرو بود. در هيچ انتخاباتی در ايران دور دوم يک رئيس جمهور اين چنين همراه با رقابت همراه نبوده است. اين دو قطبی عملا جمع بسياری از مخالفان احمدی نژاد حتی با ديدگاه های بسيار دور از هم را در کنار هم قرار داده بود. جبهه ای فراگير از محافظه کارانی چون ناطق نوری، هاشمی رفسنجانی گرفته تا اصلاح طلبانی چون محمد خاتمی، ميرحسين موسوی،مهدی کروبی و حتی بخش هايی از گروه های اپوزيسيون غير رسمی در داخل.
در اين بين در استراتژی احمدی نژاد نيز ظاهرا اين دو قطبی برای پيشبرد اهدافش مفيد بود زيرا خود وی نيز در مناظره های تاريخی با رقبا به اين دو قطبی دامن می زد. با اين وجود آنچه بسيار پر رنگ شده بود اين بود که احمدی نژاد نماد وضع موجود بود و ديگران نمادهای تغيير وضع موجود که مطرح ترين آنها مير حسين موسوی بود. به همه اين موارد حمايت های صريح آيت الله خامنه ای از احمدی نژاد را هم بايد افزود که عملا اين دو (خامنه ای و احمدی نژاد) را نماد وضع موجود می کرد.اما .....

خمينی/ خامنه ای: اما لايه ديگری از دوقطبی های شکل گرفته در اين انتخابات دوقطبی «روح الله خمينی/ علی خامنه ای» بود. آيت الله خمينی رهبر انقلاب اسلامی ۵۷ بود و بينانگذار جمهوری اسلامی ايران. تا زمانی که زنده بود سايه حضور و قدرت او در تمام جنبه ها سياسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی به وضوح مشخص بود. سمت رهبری در قانون اساسی جمهوری اسلامی به گونه ای تعبيه شده بود که لباسی مخصوص آيت الله خمينی بود. پشتوانه آيت الله خمينی در آن جايگاه، روحانيت بود و مرجعيت شخص وی.
پس از مرگ آيت الله خمينی، آيت الله خامنه ای که آنزمان رئيس جمهوری ايران بود به مقام رهبری رسيد. اما در اين بين نواقصی وجود داشت. خامنه ای به لحاظ درجه روحانيت، آيت الله نبود و از همه مهم تر مرجع هم نبود. پس پشتوانه روحانيت را نداشت. اما با اصلاح بخش هايی از قانون اساسی به اين مقام رسيده بود. آيت الله خامنه ای در دوران رهبری خود (نزديک به بيست سال) همواره زير سايه آيت الله خمينی قرار داشت. و نقص های خود در کمبود پشتوانه در روحانيت را با جذب و همراه کردن سپاه پاسداران جبران کرد. به سپاه هر روز بيش از ديروز قدرت داد تا به تعبيری اين نيروز نظامی و شبه نظامی حامی وی در جايگاه رهبری باشد. دوگانه «خمينی/خامنه ای» دقيقا از همان آغاز رهبری آيت الله خامنه ای آغاز شد و در انتخابات اخير به اوج خود رسيد. به گونه ای که انتخابات اخير نماد رودر رويی ياران معتقد به آيت الله خمينی با ياران آيت الله خامنه ای بود. آيت الله خامنه ای با کمک نيروی نظامی سپاه که در اين سال ها تبديل به قدرت سياسی، اقتصادی و نظامی شده است به حذف کامل همه نيروهای وفادار به آيت الله خمينی دست زد. در انتخابات اخير محمود احمدی نژاد نماينده تفکر حکومتی و اقتدارگرای آيت الله خامنه ای رهبری کنونی جمهوری اسلامی بود. و ميرحسين موسوی آخرين نخست وزير دوران زندگی آيت الله خمينی و نامزد اصلی اصلاح طلبان در اين دوره، نماينده تفکر حکومتی آيت الله خمينی. مهم ترين تفاوت اين دو تفکر اين است که در تفکر آيت الله خمينی همواره يکدست شدن قدرت در دست يک جناح با نفوذ او با مانع مواجه می شد (او همواره جلوی يکدستی حکومت را می گرفت) اما آيت الله خامنه ای همواره گرايش به يکدست کردن قدرت به سود حاميان سنتی خود داشت. حاميان و ياران خمينی در دهه اخير تبديل به اصلاح طلبانی شده اند که تلاش دارند جنبه جمهوريت و دموکراتيک نظام را تقويت کنند. حاميان آيت الله خامنه ای محافظه کارانی بودند که در دهه های اخير به سوی بنيادگرای افراطی پيش رفته اند.

حکومت اسلامی/ جمهوری اسلامی: دو قطبی ديگری که در اين دوره از انتخابات بدشت تقويت شد. دو قطبی «حکومت اسلامی/جمهوری اسلامی» بود. اين دو تفکر از همان روزهای ابتدايی انقلاب ۵۷ در نظام برآمده از انقلاب وجود داشت. بسياری از همان ابتدا معتقد بودند که بايد حکومتی اسلامی به مانند صدر اسلام تاسيس کرد و هيچ لزومی ندارد که نمادهايی از جمهوريت از جمله تفکيک قوا، انتخابات و ... وجود داشته باشد بلکه همان قوانين و شريعت اسلامی برای اداره حکومت کافی است. اما در سوی ديگر ميدان کسانی بودند که معتقد بودند بايد حکومتی اسلامی در قالب جمهوری تاسيس کرد که جمهوری اسلامی حاصل اين تفکر بود. هرچند کسانی نيز بودند که معتقد به جمهوری دموکراتيک و ... بودند اما رهبری انقلاب در آن زمان حامی تفکری بود که جمهوری اسلامی حاصلش شد. در طول اين سه دهه از انقلاب ۵۷ اين دو تفکر در درون جمهوری اسلامی همواره زنده بود و سعی در بيرون کردن ديگری از ميدان را داشت. از درون همين درگيری ها هر از چندگاهی گامی به پيش در جهت تقويت پايه های دموکراتيک سيستم برداشته می شد که دوران به قدرت رسيدن سيد محمد خاتمی يکی از اين مقاطع بود. انتخابات اخير به تعبيری به رو در رويی اين دو تفکر نيز انجاميد. حاميان حکومت اسلامی در مقابل حاميان جمهوری اسلامی. احمدی نژاد و خامنه ای نماينده تفکری بودند که اعتقادی به جمهوريت نظام نداشت و اين سوی ميدان اصلاح طلبان و ميرحسين موسوی نماينده جريانی بودند که در مقابل تبديل حکومت از جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی ايستادند.

اما پس از انتخابات:

جمع شدن همه آن چالش ها که گفته شد و دو قطبی شدن فضا باعث شد تا انتخابات اخير از اهميت فراوانی برخوردار شود. همه اين عوامل سبب شد تا بخش های مختلفی از جامعه ايران از حالت سکون و بی تفاوتی به حالت «فعال» در آيند. هيجان و شور و شوق انتخاباتی که نمونه هايش کمپين های نامزدها و کارناوال های خيابانی بود انرژی فراوانی را بوجود آورده بود. اما نتايج انتخابات با آنچه جامعه انتظار داشت متفاوت بود. بهت و شگفتی فضای شاداب پيش از انتخابات را به موجی از اعتراض تبديل کرد. در صحنه ماندن همان نيروی عظيم فعال شده پيش از انتخابات، پس از اعلام نتايج باعث شد تا ايران شاهد اعتراضات تاريخی به نتايج اعلامی باشد.
تداوم اعتراضات و برخورد خشن حکومت با اعتراضات مسالمت آميز سبب همگرايی و گسترش جبهه شکل گرفته شد. برای اولين بار پس از انقلاب جريان های گوناگونی با تفکرات مختلف و حتی بسيار دور از هم، در يک جبهه قرار گرفتند و خواسته پاسداری از «آرای» ريخته شده در صندوق های رای به محور اصلی اعتراضات تبديل شد.
مهمتر از همه در تحولات اخير جنبش تحول خواهی که در چند دهه اخير همواره بی «سر» بود توانست رهبری برای حرکت خود بيابد. تاکيد بر پيشبرد استراتژی غيرخشونت آميز و قانونی در چارچوب قانون اساسی از سوی اين حرکت باعث شد تا عملا اين جنبش ضمن برانگيختن تحسين جهانيان، افکار عمومی دنيا را همراه خود نمايد.

اما وضعيت کنونی و چشم انداز آنيده اين حرکت چه می تواند باشد؟

در حال حاضر «جنبش سبز» که هدفش احقاق حقوق ملت و اعمال حاکميت مردم است چتری گسترده را شکل داده که بخش زيادی از نيروهای سياسی درون و برون نظام را شامل می شود. ميرحسين موسوی با انتشار بيانيه تفصيلی خود در مورد «تشکيلات راه سبز اميد» عملا خواست های حداقلی مشترکی را طرح کرده که می تواند در گام نخست به حداکثر اجماع بيانجامد.
بازخوردهای آن بيانيه نيز نشان از همين اجماع حداکثری بر اهداف حداقلی دارد. تداوم و چگونگی فعال نگاه داشتن ظرفيت های اجتماعی اين جنبش موضوع ديگری است که برای بررسی به فرصتی ديگر نيازمند است.
اين جنبش در ادامه شاهد رسيدن به آزمون پايانی برای همه چالش های پيش گفته شده در ابتدای اين يادداشت خواهد بود. به تعبيری عملکرد رهبری نظام – که خود را نظام تعريف می کند – همه دوقطبی های مورد تاکيد را به همگرايی رسانده و عملا ما در ادامه جنبش به تجميع دوقطبی ها رسيده ايم و اين تجميع، آزمون نهايی را نيز يکجا کرده است. دو قطبی نهايی در پروسه کنونی به زمان نهايی خواهد رسيد و در آزمون نهايی به سوی يکی از دو طرف حل خواهد شد. اما حل شدن به سود هر يک از دو سو، تبعات و پيامدهای خاص خود را برای سيستم جمهوری اسلامی خواهد داشت.
نکته ديگر که حاصل تحولات انتخاباتی و رويدادهای پس از انتخابات بود عريان شدن لايه های ضد جمهوريت در حکومت است که ديگر پرده های تزئينی را کنار زده و خود را لخت و عريان نمايان کرده است. اين پرده دری در آزمون نهايی در مسير دموکراسی خواهی مفيد خواهد بود.
از جمله نکات ديگر، فعال شدن لايه های مختلف اجتماعی سياسی در تحولات اخير است که بزرگ ترين دستاورد جنبش بود و در ادامه می تواند اصلی ترين نيرو محرکه برای منتج به نتيجه شدن تلاش های جنبش سبز باشد. برای حفظ اين مزيت نسبی بايد بيشترين تلاش را برای پايين آوردن هزينه فعاليت های مدنی و اعتراضی بکار گرفت تا با اين اقدام لايه های حاضر در صحنه، حضور مستمر و گسترده تری داشته باشند. در اين زمينه گسترش ارتباط با بدنه جامعه و انتقال و ترجمه درست خواست های جنبش سبز در تطبيق با مطالبات لايه های مختلف جامعه از اهميت ويژه ای برخوردار است.
جمهوری اسلامی ايران در دوره «ولايت» آيت الله خامنه ای برعکس ادعای اخير وی در نماز جمعه که گفت؛ «سياست نظام جذب حداکثری و دفع حداقلی است»، حداکثر «دفع» را داشته و دارد. در زمينه «جذب» نيز عملا هيچ توفيقی نداشته است.
آنچه امروز جمهوری اسلامی شاهد آن است بحرانی عميق و ريشه ای است که ناشی از «سوء مديريت» و«سوء تدبير» در سياست های کلان نظام بوده است. دوقطبی های ذکر شده،چالش های عظيمی است که جمهوری اسلامی علی رغم همه انکارها به آن دچار است و حل آنها مسلتزم پرداخت هزينه هايی است که هر چه زمان بگذرد بر گزافی آن افزوده خواهد شد.

روزبه ميرابراهيمی
نيويورک - سپتامبر ۲۰۰۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016