چهارشنبه 1 مهر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

درباره: آفات منبر و خطابه! محمد نوری زاد

هررسانه ای اگر مخاطب شناس باشد ، چه به حق یا به ناحق ، می تواند سالها برمخاطبش تاثیر بگذارد . روحانیان ما نیز ، آنجا که برمنبرخطابت می نشینند ، پای به وادی رسانه ای ، و همجواری با خاصیت رسانه ها می گذارند . اما چه شده است که بر این رسالت و رسانه تاریخی ، غباری اساطیری نشسته است .

سخن این بار من ، باردیگر باروحانیان و خطیبان است . و همچون همیشه ، قطعا و بی هیچ شائبه : خیرخواهانه و از سر دوستی و رفاقت . درسخن من هیچ کنایه ای و گزندی نجویید . من روزی را آرزو می کنم که از سخن روحانیان ما نور حق تجلی کند . پس بگویم و بگذرم که در واژگان و نحوه چینش کلماتی که بکار بسته ام ، به دنبال آسیب و خراش و سخن منافقانه مگردید . به دنبال این نباشید که نکته ای از نوشته ام را به ناکجای خیانت بند کنید و از آن ، همانی را طلب کنید که خود خواهان آنید .

بلکه سخنم را بی اعوجاج بخوانید و از آن جز یک خصلت مبارک برنیاورید . خصلتی که می گوید : نویسنده این مطلب ، به دنبال رهیافتی برای برون رفت از آفتی است که برمنابر ما خیمه خوابانده . آفتی که پیش از این ها بایستی آقت زدایی می شد . آفت زادیی هماره ای که مسئولیت مستقیمش با بزرگان کشور و بزرگان حوزه هاست . بزرگانی که باید از خود شروع کنند و آثار این غفلت ریشه دار را در نحوه مواجهه خود با مردم بجویند .

پس نوشته مرا با حسن نیت بخوانید ، وگرنه ، شما اگر به دنبال خبط و خطا باشید ، می توانید از قرآن خدا نیز همانی را استخراج کنید که خود می خواهید . خدایا ، این تو ، و این سخن من ، و این غبار آسیبی که درخانه تو و بر منبر پیامبرت نشسته ، و این بندگان خوب تو :

دوستان من ، منابر ما از کهنگی رنج می برند . این کهنگی را با کاشیکاری مساجد و گلدسته های بلند آن و هیاهوهای اعیاد و عزا نمی توان زدود . کهنگی منابر ما روز به روز ضخامت بیشتری می گیرد . و اگر برای رفت و روب این زنگار سخت چاره ای نیندیشیم ، مخاطبین ما ، ما را باهمه تاریخی که با خود حمل می کنیم ، تنها خواهند گذارد . رسانه منابر ما از دوچیز در فشار است : کم سوادی خطیبان ، و حق گریزی آنان .

ظاهر سواد ، جز سیاهی نیست . باطن سواد است که جذبه دارد و بکار می آید و نور می افشاند. خطیبان ما سالهاست که تغییری در نحوه سخن گفتن خود نداده اند . تغییر ، یکی از عوامل بنیادین بازپروری پدیده های هستی است . اگر همه فصول تابستان می بود ، روزگار ما از یکنواختی چه رنج می برد . یا اگر خورشید همیشه برسر ما می تافت ، یا به زیر ابر نمی رفت ، یا غروب نمی کرد و طلوعی نداشت ، یا سن و سال ما ثابت می ماند و پیر نمی شدیم و زاد و ولد نمی کردیم ، عالم بشری چه پوک می نمود .

تغییر در خطابت ، باید همه جانبه باشد . هم در نحوه گویش که جذاب و پرکشش باشد ، هم درپرهیزاز اطاله کلام ، هم در نوآوری ، هم در ذات مطلب و سخن ، هم در لباسی که خطیب می پوشد . پیامبر و علی و اولادشان ، با افروختن کبریتی و مشعلی ، به ما آموختند که چگونه باید باشیم . حبس سخنان و سیره آنان در مطهرات و خمس و زکوه ، و احکام و فرعیات دین ، رسما جفا به آنان است . خطیبان ما می توانند بابهره مندی از علوم ضروری متناسب با فهم و نیاز مخاطب ، آنان را همچنان پای منبر خود ببینند . بی آنکه نگران شمارگان مخاطبانشان باشند . سخنی که بانور آمیخته باشد ، لاجرم مشتری خود را باز می جوید . اما سخن بی ربط و رها و تکراری و سست ، حتما کسالت مخاطب و جدایی او را در پی دارد .

شرمنده ام که بگویم : خطیبان ما در سالهای دور رسانه ای شیعی خود جا مانده اند و به این روزهای جامعه راه نیافته اند . از سخن و سیره شان بوی کهنگی به مشام می رسد و همین کهنگی موجب آزار مخاطب می شود . سخنان هزار بار گفته خطیبان ، امروز دیگر به نیاز مخاطب لبخند نمی زند بلکه او را می گزد و می راند . بی سوادی خطیبان ، به این نیست که آنان در فقه و اصول و فن خطابت نابلدند ، و یا نیاز مخاطب به این نیست که در گویش و سخن خطیبان حتما چند واژه غربی و آورده های نوین تکنولوژیک گنجانده شود ، بلکه روی سخنم در این بخش ، به فصل مشترک نیاز مخاطب است با آنچه که سخنور ما برمنبر می گوید . من بارش فیلسوفانه مفاهیم را نیز سواد نمی دانم . بکارگیری واژگان نو و مرعوب کننده را نیز سواد نمی دانم . بلکه سواد را در بیرون کشیدن ظرایف دین خدا از زیر لایه های قرون و اعصار ، و غبار روبی هوشمندانه از آنان می دانم .

می دانم که دوستان روحانی و اعتقادی من ، از این همه صراحت و تیزی قلم رنج خواهند برد . اما اجازه بدهید آنچه را که بعدها ، با تحکم تاریخی برسرمان هوار خواهند کشید ، امروز ، خودمان این بیرق افتاده را ، اگر بتوانیم ، واگر بنای برداشتنش را داشته باشیم ، بار دیگر به اهتزاز درآوریم .

یک راز حتمی کهنگی سخنان منبریان ما ، وامداری آنان به مخاطبان سنتی ، و نگرانی آنان از مرکز رسیدگی به امور مساجد و سایر دستگاههای نظارتی است . خطیب سخن سنج ما ، گاه مجبور است که همان رویه سنتی را تکرار و تکرار کند . مثلا مثل آقای فاطمی نیا . چقدر می شود از فضایل اهل بیت (ع) گفت و مابه ازای سیره آن را درجامعه و در حکومتیان مشاهده نکرد . یک روزی این گنج محمدی تمام می شود . که شده است .

تا کی می شود از شوریدگی فلان عالم و فلان تاجر و فلان طلبه گفت و ته نکشید ؟ این نکته ها اگر برای خلوت آدمیان ضروری باشند ، برای اجتماعیات مخاطبان بکار نمی آیند . خطیبی که مرتب مردمان خود را به رعایت سیرو سلوک و ادب و خلق محمدی تشویق می کند ، این خطیب ، اگر در سیرو سلوک و ادب و خلق یک مسئول مملکتی هیچ رنگ و بویی از محمد وآل محمد ندید و سکوت کرد ، به همان میزان درکهنگی سخن همیشگی خود بیشتر و بیشتر فرو رفته و دفن شده است .

منظور من هرگز سیاسی کردن و سیاسی شدن منابر نیست . که اگر آن نیز باشد ، عین خردمندی است . اما خرج فراوان از تاریخ و معارف دینی ، بدون اینکه ردپای امروز جهان درآن مشهود باشد ، راز محوری همان فرسودگی سخن است . بی سوادی خطیبان ما دراین است که آنان ، همه ملزومات سخنوری را دراحکام شیعه و فقه شیعه و مطالبات رایج حکومتی می بینند . و حال آنکه سواد سخنوری در مطالبات همگانی و همه جهانی است . این مطالبات ، گاه در علوم نوین خود می نمایاند ، وگاه در تبلیغ حساسیت های بشری .

درماه مبارک رمضان امسال ، بزرگانی چون آقایان مکارم شیرازی و مهدوی کنی و نوری همدانی و مظاهری ، و دیگرانی چون انصاری و نقوی و ....به ایراد سخن پرداختند . آنان سخنانی بازگو کردند که فصل مشترکش بامردم به سالهای دور راه می برد . یعنی سخنانشان اگر در سی چهل سال گذشته بکار می آمد ، امروز این سخنان کم مشتری است . راز این مخاطب گریزی را خواهم گفت اما مگر شما می توانید به آقای نوری همدانی عزیز بگویید : ای بزرگوار ، کاش این سی شبی را که از یک تریبون بزرگ کشوری بهره بردید ، می سپردید به سخنوری که بر امهات مسائل جامعه انگشت بگذارد . و خود شما بعنوان مرجعی صاحب نفوذ بر پخش آن پای می فشردید . اما افسوس که همه این آقایان در سخنانی سطحی ، سی شب منبر خود را به طرح مطالبی هدر دادند که از دهان هزار نفر گفته شده . بی تحقیقی جدید ، و زاویه ای جدید تر .

بعنوان مثال ، اگر گفتید چرا خطبای ما ، وهمین مراجعی که سی شب ماه مبارک رمضان برای مردمی که مخاطبشان نبودند صحبت کردند چرا و هرگز به بانکداری طنزی که به اسم اسلامی درکشورما درجریان است نپرداختند و نمی پردازند ؟پاسخش را خود می گویم . برای این که آن را یک ضرورت رایج حکومتی می دانند و وقت و حوصله و مشاعر خود را صرف تناسبات نامبارک چرخ فلکی که اسم بانکداری اسلامی را یدک می کشد نمی کنند . خطیبان ما نمی داند که در ژاپن ، وبسیاری از ممالک غربی ، چیزی به اسم سود و ربا و کارمزد هولناکی که بانکهای ما ناجوانمردانه اخذ می کنند ، درکار نیست . یا اگر هست ، ناچیز و درخور اعتنا نیست . خطیبان ما اگرهم از این ربای آشکار خبر دارند ، بهایی به طرح آن در مجلس سخن خود نمی دهند . شکایت مردمشان را از شیوه بانکداری اسلامی می شنوند که با سخن قرآن و سخن خود خطیب ما در تناقض است اما مخاطبین معترض خود را به صبوری و تحمل ترغیب می کنند .

خطیب ما هرگز شهامت طرد همین رویه بانکداری را که از "اقتصادنا"ی مرحوم صدر گرفته شده ، و در مدار اجرا ، مردم و کشور را به روز سیاه نشانده ندارد . خطیب ما ممکن است درخلوت و برای عده ای خاص از مخاطبین خود ، مطالبی را در رد رویه های حکومتی بگوید اما شهامت او ، همچنانکه از پله های منبر بالا می رود ته می کشد . درهمین مسئله بانکداری ، خطیب ما شهامت این رانیز ندارد که بگوید : اقتصادنای مرحوم صدر اگر برای دوره قاجار مفید بوده باشد ، هرگز برای فعل و انفالات اقتصاد جهانی امروز ما چیزی برای گفتن ندارد . بلکه بازدارنده و گمراه کننده نیز هست .

داستان بانکداری اسلامی ، و قفل ناگشودنی ای که برآن خورده ، داستان بسیاری از معارف ماست که درنازلترین وجه خود ، صورتی امروزی و اجتماعی بخود گرفته اند . مثل حجاب بانوان ، مثل مراودات دیپلماتیک جهانی ، مثل دروغگویی متداول و دزدی های هماهنگ برخی از مسئولین ، مثل مجهولی به اسم آزادی اجتماعی و فردی مردم ، مثل غربت علم و تحقیق دردانشگاهها ، مثل کراهت تقلید در افق مطلوب فقه شیعه . مثل همزیستی مسالمت آمیز مسئولان با ریاکاری ، مثل تفوق و تجلی فروع دین بر اصول دین ، مثل به حاشیه راندن انسان و به صحنه آوردن مسلمان (به زعم ما ) ، مثل کنارآمدن با بدکاری و کثیفی و شلختگی و مدیریت هیاتی خودمان ، و مسخره کردن نظم و نظافت و مدیریت کارآمد غربیان و....

یک خطیب باسواد می تواند برای همه عمر سخنوری خود سخن تازه داشته باشد . اگر که بخواهد . چرا که از هر گوشه دین خدا می توان سخن و نکته و درس تازه و باطراوت منطبق با نیاز روز استخراج و استنتاج کرد و مخاطب را پله به پله دستگیری نمود و رشدش داد . اما متاسفانه تنبلی مرسومی که ساحت خطابت مارا احاطه کرده ، خطیبان مارا از ورود به حوزه اندیشیدن و چالش برانگیزی درهمین ساحت برحذر داشته است .

این بی سوادی ممتد ، نتیجه اش این شده که همان شیوه قدیمی : اول سخنرانی و بعدا مداحی ، در جذب و رشد مخاطب لنگ بزند و منابر مارا از سواد و سود مبرا کند . و نتیجه اش این شده که : مداحان بی سوادتر ، گوی برتری از سخنرانان سنتی را بربایند و داد خطبارا برآورند . و نتیجه اش این شده که : مردم درهمان بی رشدی همیشگی بمانند و البته نیازشان به روحانی کم سواد و داستان ممتد تقلید از مراجع برقرار باشد . و نتیجه اش این شده که : همچنان مردم از حنجره روحانی کم سواد محل و مسجد ، مطالبات امروز و آینده جامعه خویش را مطالبه کنند .

یک دور تسلسل بی رشدی . یا کم رشدی نامتناسب با نیاز روز جامعه . گویا روحانیان و خطبای ما سخت به این رشدنایافتگی مخاطبانشان نیاز دارند . که اگر آنان را همپای خواست و نیاز واقعی اسلام به رشد و جولان فکری بخوانند ، درعین حال که خود تحمل کشش اینهمه به روزبودن را ندارند ، چه بسا به عقب ماندن ازمردم متهم شوند و ارتباط سنتی شان با مردم گسسته شود .

من اینهمه را ، از مسیر نادرست حوزه ها می دانم که مطالب به سرآمده را به مدار درسی طلاب حقنه می کنند . وگرنه مگر همان داستان بانکداری اسلامی را که امروز به یک جنازه بدبو بدل شده ، کارآمدان و سرآمدان اقتصادی حوزه ها پشنهاد نکردند و کار مردم و کشور را به این بلا مبتلا نکردند ؟

مادامی که بی سوادی مرسوم ، بر منابر ما حاکم باشد ، تنور مداحان کم خرد گرم ، و رواج حس گرایی و حس پذیری مخاطب ، به گرمی بازار خطیبان بی سواد منجر می شود . که البته در شکل کلی ، به رشد معکوس و عقل گریزی مخاطبان این منابر می انجامد . همان چیزی که اگر مثلا سلاطین عربستان سعودی درجهت تحمیق مردم بدان نیازمندند ، ما باید از آن گریزان باشیم .

مثال دیگر را از باور خود بگویم . من معتقدم رهبر و بزرگان دینی ما که حتما به رشد معرفتی مردمان خود بها می دهند ، همپای برنامه های یک به یک دولتی ،و سند چشم اندازی که برای اقتصاد و رفاه و فرهنگ و سیاست خارجی ما افق مبارکی را متصور است ، برای رهایی از داستان مرجع و مقلد نیز چشم اندازی ترسیم کنند . که یعنی روزی را در فهم و رشد مردم ببینند که نیازی به تقلیدشان نباشد . این مهم ، همان چیزی است که از رسالت منابر ما رخت بربسته است .

یعنی منابر ما بایستی خودشان یک چنین دورنمایی از رشد و بالندگی علمی را درحوزه دین برای مخاطبینشان ترسیم کنند . درغیر اینصورت ، مردم فرسنگها از محتوای علمی و حاجت های اجتماعی خطبا جلو می افتند - که افتاده اند - و نیاز بطئی شان به خطابت روحانیان کمتر و کمتر می شود . و البته ، عدم نیاز مردم به مراجع ، به این هم نیست که خطبای ما در مساجد ، درس خارج فقه و اصول برگزار کنند . اطمینان دارم مخاطبین سخن من ، این مهم را از فحوای سخن من دریافت می کنند .

حق گریزی خطبای ما هم عاملی است که منابر ما را از رونق انداخته و خواهد انداخت . منابر ما از روزگاران دور به این سوی ، بی آنکه وامدار حکومتیان باشند ، درعین ارشاد معرفتی مردم ، به نقد تلویحی حکومت نیز مشغول بوده اند . اگر منابر ما از حق گویی و حق گرایی دوری کنند و توجیه گر هر کنش دولتها و دیگران باشند ، به رسانه ای دولتی ، و نه مردمی ، نزول خواهند کرد و ارتباطشان با مردم کم و کمتر خواهد شد . و حال آنکه یک منبر مردمی ، بوقت خود می تواند منبری دولتی نیز باشد ، اما یک منبر مجیزگوی دولت ، نمی تواند مستقل از خاستگاهی که برای او تعیین تکلیف می کند ، درکنار مردم قرار گیرد و باآنان همدردی کند .

خطبای امروز ما ، به تمامی وامدارند . کمترین نقد آنان به دولت و سایر دستگاهها و شخصیت های برجسته کشور ، نقطه منفی ای در پرونده آنان بجای می گذارد . انگشت نما شدن یک روحانی منتقد ، و بیم از خلع لباس ، خطبای ما را از حق گویی و حق گرایی گریز داده است . یعنی درست همانچیزی که سابقا ، در رژیم گذشته ، برای روحانیت و برای خطبای ما جاذبه داشت ، امروز از مدار سخن و خطابت آنان به دور انداخته شده است .

این دوعامل ، یعنی بی سوادی خطبا و تکراری بودن مفاهیمی که مبلغ آنند ، و وامدار بودنشان به دستگاههای جمهوری اسلامی ، باعث شده که وادی خطابت ما کم رمق شود و همچنان با مخاطب سنتی به حیات خود ادامه دهد . دورنمایی که اصلا مطلوب جمهوری اسلامی نیست . و اساسا مطلوب اسلام عزیز نیست . اهل بیتی که مردم را روز به روز به رشد و بالندگی تشویق و ترغیب می کنند ، کجا به مراثی و مداحی ، و به سخنرانی های سطحی ، و به رواج ممتد تقلید و تقلید و تقلید راضی اند ؟

ایکاش رهبر ما و دولتمردان ما ، این قفل و زنجیر حق گویی را از پای خطبای ما می گشودند و به سخن آنان بالی می بخشودند که آزادانه بتوانند برفراز کاستی ها پرواز کنند و تصمیمات حکومتی و رفتار شخصیت ها را نقد کنند و نگاه و خواست مردم را به خواست اسلام ناب ، و نه اسلامی که در حوزه حکومت ، دربند مصلحت هاست ، خشنود کنند . این آزادی پژوهشگرانه و نقادانه ، و نه دخالتگرانه ، حتما به صلاح و خیر نظام منجر خواهد شد و می تواند تجلی اسلامی باشد که فراتر از خواست دستگاههای نظام ، به اسلام ناب نظر داشته باشد .

به یاد دارم حدود دوازده سال پیش مطلبی نوشتم با عنوان "سنگی برگوری درقلب جنگلهای آفریقا" که روی سخن با روحانیان خودمان داشت . دراین مطلب ، روحانیان را به مطالعه درپشتکار روحانیان مسیحی ارجاع داده بودم . مسیحیانی که از واتیکان و از کانون رفاه آن عصر حرکت می کردند و مجاهدانه در سراسر جهان پخش می شدند. عده ای به چین عده ای به استرالیا و جمعی به قلب جنگلهای آفریقا می رفتندو یک عمر درکنار بومیان هیچ نفهم آن دیار زندگی می کردند و آنان را به مسیحیت مودب می کردند . از یک منظر شاید آنان را پیشقراولان استعمار بدانیم اما سالها بعد ، همین روحانیان مسیحی ، جغرافیای مذهبی جهان را به نفع خود تغییر دادند و هرکدام ، بی نشان در یک گوشه ای از دنیا به خاک رفتند و اکنون جزسنگی برگوری ، نشانی از آنان نمانده است. ومن ، همیشه با یادآوری مجاهدت روحانیان مسیحی ، به یاد روحانیان خودمان می افتم که سفرنرفته زود باز می گردند تا مبادا از درس و زندگی عقب بمانند . که البته به چشم خود نیز روحانیانی دیده ام که در انتشار دین خدا پاکباخته اندو لباس را برای کسب معاش برتن نکرده اند .اما صدحیف که اینان ، گمنامان روحانیت مایند . وحال آنکه ما به مجاهدت برجستگان این صنف محتاجیم . مثلا؟

مثلا بسیار دوست می داشتم آقای مهدوی کنی که تخصصشان اخلاق است از تریبون صداوسیما یاهمان دانشگاه امام صادق بگویند : از نظر اخلاقی فرد بداخلاق و خطاکار ، خطاکار است . چه رییس جمهور باشد چه یک فرد عادی . و بگویند : چرا دستگاه قضایی ما درباره سخنان بدون پشتوانه آقای پالیزدار ، عکس العمل نشان می دهد و بلافاصله او را به زندان می اندازد ، اما سخنان آقای احمدی نژاد را درباره آقای رفسنجانی و ناطق و صفایی فراهانی و پسران اینان می شنود و کاری نمی کند . و از تریبون همان دانشگاه خودشان بگویند : برای من مهدوی کنی ، چه پالیزدار چه رفسنجانی چه احمدی نژاد ، هیچ فرقی نمی کنند . مهم بامی است که دردستگاه قضایی ما از دو هوا برخوردار است.

ویا بسیار دوست می داشتم آقای مکارم شیرازی ، دریکی از این سی شب ، راجع به شایعات واردات شکر و نقش فرزندشان دراین میان سخن می گفتند و رسما به عنوان یک مرجع بزرگ ، دامان خود را از این اتهامات برمی کشیدند و یک چنین مباحث حیاتی را به دفتر خود وانمی گذاردند. ایشان اگر شخصا بگویند که خبری نیست و همه اش شایعات است والله من یکی باور می کنم .بخداوندی خدا این پاکسازی ها ، و زدودن ذهن مردم از شایعات ، به نفع خود این حضرات است و بی توجهی به آنها ، برعکس . خیرخواهی که می گویم همین است . باید بامردم رو در رو نشست و آنان را قانع کرد . باید !



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویا دوست داشتم آقای نوری همدانی دریکی از این سی شب ، راجع به شهر قم صحبت می کردند . این که چرا شهری که درسالهای پیش از انقلاب یکی از پاکترین شهرهای کشور بوده ، پس از انقلاب به روزی درافتاده که اول شهر آسیب دیده از مفاسد اخلاقی و اجتماعی است .

ویا دوست داشتم جناب مظاهری عزیز دریکی از این شب ها ، به صداوسیما می گفتند: آقای صداوسیما ، ما مراجع ، و روحانیان ، تنها دوستداران و حامیان دین خدا و شیعه مرتضا علی نیستیم . به دیگرانی که دین خدا را و شیعه را طور دیگر می بینند نیز فرصت بدهید تا آنان نیز سخن بگویند . اگر درست گفتند که چه بهتر . اگر نادرست گفتند من مظاهری می آیم و پاسخ اشتباهات او را می دهم و با این رویکرد ، جامعه دینی یک نفسی می کشد و هوایی عوض می کند .

ویا دوست داشتم آقای قرائتی ، یک بار ، وتنها یک بار ، از تریبون همیشگی خود ، به سود چند جوان دگراندیش بهره می برد و خودش می نشست و به آنان می گفت: ای جوانان ، من خودم حامی شما ، بیایید و این بارشما سخن بگویید . شما بپرسید تا من پاسخ بدهم . و به سینه تلنبار جوانان فرصت می داد که داد سخن بدهند .

باورم براین است که نحوه گویش یک جانبه ای که روحانیان و مبلغین ما بکار می برند ، هرگز فضایی برای رشد فراهم نمی کند . فضایی که به مخاطب اجازه چون و چرا ، و نقد سخنان صاحب سخن نمی دهد .

برگرفته از وبلاگ محمد نوری زاد: mohammadnurizad.blogfa.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016