دوشنبه 27 مهر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

صدای داد هنوز شنیده نشده؟! محمدرضا شکوهی فرد

[email protected]

دوست و همکار گرانمايه ام بابک داد چندی پيش طی نوشتن مقاله ای با عنوان سبزها به قانون اساسی نوين بينديشند، نظام رفتنيست، مسئولانه و صادقانه کوشيد نياز مبرم جنبش سبز را به دورنگری و ترسيم فراديد پس از پيروزی، تبيين و تشريح نمايد.
متاسفانه هر چند نوشتار مذکور با اقبال گسترده ديداری مخاطبان مواجهه شد اما پيداست که پيام آن هنوز به شکل ملموسی از سوی نخبگان و راهبران جنبش شنيده نشده است.
همان طيفی که ذاتا در هر نهضت مبارزاتی می بايد ايفاگر نقش رسامان خطوط حرکتی جنبش باشند، اينک بخش غالبش محل فعل خود را قالبا به جايگاه يک تحليلگر سياسی صرف که در خوشبينانه ترين تصور ممکن، پازل ها را کنار هم می گذارد و نتيجه ای عايد می شود، تقليل داده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کماکان مباحث در ارگان های صوتی و تصويری و نوشتاری مرجع، حول انبانی از تحليلهای صرف متمرکز شده است و انگار نه انگار که آفتاب صبح پس از پيروزی هم مستعد طلوع است و البته ممکن است اگر روال منطقی پی گرفته نشود، آسمانی ابری را هم در آن روز شاهد باشيم و تراژدی سزارين انقلاب پنجاه و هفت ديگر بار تکرار شود، چه که در ان انقلاب نيز مغفول مانده ها در ميان انقلابيون و دست اندر کاران فکری و عملی آن همين بود و آخر ان شد که ناظريم.
اگر چه مقايسه نسل راقم شورش ناپخته و کودکانه بهمن ۵۷ با نسل فرابين و خودآگاه امروز ايران، نسلی که برای رسيدن به اهداف پيشروانه خود، از نه گفتن به حاکميت به عنوان يک ابزار بهره می جويد نه مانند سلفش به مثابه اصل هدف، قياسی مع الفارغ است، و هر چه هم سعی شود ميان اين دو مشابهت سازی هايی صورت گيرد، هضم نشدنی می نمايد، اما مهم اينجا خروجی عملکردهاست و پرهيز از تکرار اشتباهات محاسباتی و جلوگيری از تبارز دوباره فضای گنگ سياسی اجتماعی آن روزها .
قطع يقين تعداد جريان ها و افرادی که چندی مانده تا پيروزی انقلاب بهمن، سير و حوادث رويدادهای صبح پس از فروپاشی رزيم پهلوی را پيش بينی می کردند و برای آن برنامه داشتند را، مشکل می توان با تعداد انگشتان يکدست برابری داد.
فی الواقع آنچه در تابلوی تيره روزهای پس از انقلاب شاهد بوديم، معلول منطقی و مستقيم يکسری از همين غفلت های حاد از سوی اقشار مرجع فکری و سياسی بود که حرکتی را که خواست خود را از استبداد بکند ديگر بار دچار نوع غليظ تری از آن کرد.
برنامه ريزی آينده پژوهانه، نشانه پختگی يک حرکت است.
اين يک الزام است و بايد آن را باورداشت، همچون باوری که به پيروزی داريم، به موازاتش.
اصل استحاله درونی جامعه بوده است و تغيير نگرش آن که رخداده ، حال حاکميت نشان داده است که ظرفيت همگرايی با چنين دگرديسی عظيمی را ندارد، بنابراين منطقا و تاريخا محکوم به فناست و در اين اصل بحثی وجود ندارد و همه بر اين مهم متفقيم که نه در کوتاه بل ميان مدت انتظار فرارسيدن روز پيروزی انتظاری قريب به يقين است. قراائن و شواهد بسياری بر تاييد اين مهم صحه می گذارد.
اين يقين مبارک می تواند دليل محکمی باشد بر لزوم پرداختن بدان چه آقای داد به آن اشاره نمود.
دستگاه با سرعتی باور نکردنی به سمت پرتگاه حرکت می کند، اين يک واقعيت عينيست. حال چرا همچنان ذهن را صرفا به تحليل و در خوشبينانه ترين حالت ارائه راهکار پيشروانه برای جنبش می سپاريم و از طرح و ترسيم ملزومات فردای پيروزی شانه خالی می کنيم.
تلاش در جهت به عرصه وارد کردن گفتمان آينده ساز که اتفاقا با روح نيروی انسانی فاعل جنبش نيز سازگاری شگرفی دارد. اين نسل بازهم می گويم فقط برای نه گفتن عزم مبارزه نکرده است.
درک اين نکته اساسيست که چه بخواهيم چه نه ، هر چند نام اين جنبش سبز است اما رنگ ها ی متفاوت ماهيتش را تشکيل می دهند، حال بر سر يک نشان که نشان سبز است به وفاق رسيده اند و اما هيچ تضمينی وجود ندارد، اين وفاق که حول يکسری فصول مشترک مطالباتی جامعه، ماهيت وجودی يافته، فردای پيروزی هم امتداد داشته باشد، مگر آنکه از هم اکنون، رسامان فکری جنبش پيوسته به هر روش، منش، مشرب و ايده ئالی که هستند، دست به کار ترسيم راهبردهای الزام آوری شوند که از تبارز آنارشی لطمه آور که قابل پيش بينی و پيشگيری است، جلوگيری نمايند و با درس گرفتن از تجربه تاريخی پائيز پنجاه و هفت اجازه ندهد اشتباهات سنگين آن روزها مجددا تکرار شود.
متاسفانه در اين ميان به جای آنکه تدوين مجموعه ای از برنامه های مشخص فردای پيروزی را از طريق به بحث گزاردن الزاماتی از جمله تدوين قانون اساسی جديد، و شاکله بخشی و شالوده ريزی، و طراحی يک ميثاق ملی جامع الاطراف و مشترک، برای بهينه سازی فضای احتمالا نسبی دموکراتيک آنروز مد نظر قرار دهيم، مدام پيرامون چگونگی سقوط دستگاه و اينکه با سر سقوط می کند يا با کمر، ذهن مخاطب را تحريک و مشوش می کنيم.
باور داشته باشيم که پيروزی را باور قطعی مان است. بگذاريم روند رخدادها سير طبيعی خود را تا رسيدن به سر منزل مقصود بپيمايد و گستره نگاهمان را از خيره شدن به فضای فعلی و تحليل صرف آن به درک عملی لزوم ترسيم و تدوين راهکارهايی برای فردای پيروزی که هم کاهنده هزينه ها خواهد بود و هم افزونه ای برای ظرفيت های ثبات و رشد همه جانبه کشور، گسترش دهيم.
آری تا دير نشده بايد صدای دادها را شنيد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016