دوشنبه 4 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فتح جهان پيشکش تان باد، ايران را کنيم آزاد! احمد وحدت خواه

احمد وحدت خواه
در زمانی که حتی کودن ترين عناصر حکومت جمهوری اسلامی هم امروز يکی از مهم ترين دلايل وجود بحران های اقتصادی - سياسی جامعه ايران را غفلت و دوری از تامين منافع ملی کشور معرفی می کنند پيوند زدن سرنوشت ميهن و مردم ما با بحران های جهانی و منطقه ای زير عناوين "دفاع از خلقهای جهان يا مستضعفان عالم"، جز انحراف عقيدتی و بی تفاوتی به منافع ملی و مردم معنايی ندارد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دوستی قديمی و محترم که ۳۵ سال پيش با معرفی آثار علی شريعتی در لندن ما را با دنيای سياست و کتاب آشنا کرد، پس از سالها بی خبری و در پی مقاله اخير من در گويا (کوروش: لوح يا روح) با من تماس گرفت و ضمن مثبت خواندن اين مقاله از من خواست اندکی فيتيله ناسيوناليسم در مقالاتم را پايين بياورم.

بحث اين دوست که امروز درصفوف چپگرايان جا دارد اين بود که ناسيوناليسم به غفلت از ريشه های عميق تر گرفتاری های بشريت ختم می شود و فی المثل مبارزان راه آزادی ايران می بايستی از مشکلات مردم آفريقای جنوبی نيز غافل نباشند و در راه حل آنها هم بکوشند.

سالها پيش که بيت آيت الله منتظری در قم مورد حمله هواداران خامنه ای قرار گرفت و او را مضروب کردند من در نکوهش اين عمل جاهلان حزب اللهی و حمايت يک فرد ايرانی از موضع آيت الله منتظری در محکوم کردن استبداد ولايت فقيه به دفتر ايشان ايميلی فرستادم و نوشتم ميهن پرستان ايرانی از هر حرکت آزاديخواهانه رهبران دينی جامعه خود پشتيبانی می کنند. آيت الله منتظری در پاسخ شخصی خود که نشان از مردمداری او داشت و دارد پس از يادآوری واقعه در انتهای پيام خود نوشته بود «درضمن دقت نماييد فعل ميهن دوستی که يک فضيلت اخلاقی هم است صحيح تر است زيرا پرستش تنها لايق پروردگار است».

دوست داشتن يا پرستيدن ميهن بحثی به درازای تاريخ است. امروز ديگر از نظر علمی هم ثابت شده است که بسياری از فطرت های آدميان مانند يادگيری زبان و احساس تعلق خاطر به يک مليت بيش از آنکه اکتسابی باشند ژنتيک و با انسان زاده می شوند و تنها محرک های آموزشی و اجتماعی آنها را تکامل می بخشد. به عبارت ديگر، همانطور که خود مارکس مورد تقليد اين دوست گرامی هم ميگويد، انسانها با حداقل دو سه هزار سال ميراث تحولات فکری و عاطفی و فطری پيشينيان خود متولد می شوند.

بانوی شعر ايران خانم سيمين بهبهانی در يک ميهمانی در لندن در پاسخ به تعريف حس ميهن دوستی، آن را ضمير خود آگاه انسان از خاطرات دوران خردسالی و رشد اوليه خواند که البته در ميان ما ايرانيان به خاطر پرحادثه بودن دوران طفوليتمان در طول تاريخی پر حادثه تر، احساساتی قويتر و ملموس تر است که در نتيجه ضريب حس ميهن دوستی ما را بالا برده است.

از آنگذشته، تمدن ديرپا و فراگير، فرهنگ عاطفی، تربيت های سنتی، تنوع اقوام و بالاخره طبيعت سحرانگيز در ايران ما ايرانيان را با آب و خاک زادگاه خود در پيوندی استثنايی پرورش داده است که همان راز جاودانگی اين مرز بوم در مقابل توفانهای تاريخی به شمار می رود.

بهر جهت ميهنی است به نام ايران و ما هم همه ايرانی. هر کس می تواند آن را دوست داشته باشد و يا خدای ناکرده نداشته باشد، اما روی سخن من با آن دسته از دوستانی است که مانند دوست نامبرده از ميهن دوستی ما دلگير هستند.

هيچ جای شکی نيست که در مقام انسانيت غم و درد مردم ستمديده آفريقا نيز غم و درد نه تنها ما ايرانيان بلکه همه همنوعان آنها می باشد و نوع بشر خانواده ای بهم پيوسته است.

اما من معتقدم بسياری از گرفتاريهای های دوران معاصر ميهن ما اتفاقا غفلت از همين ميهن دوستی ما بوده است. روزی که خمينی انقلاب سی سال پيش را با عوامگرايی و وعده های سرخرمن به ملت ما به حساب پس انداز نيروهای مذهبی پيرو خود واريز می کرد چپ گرايان ما، از جمله خود من، بر سر اينکه آيا انور خوجه راست می گويد که شوروی يک نيروی امپرياليستی است يا صدر مائو اشتباه می کند که انقلاب بايد از دهات شروع و به شهرها برسد در دانشگاههای خارج کشور بر سر و کول هم می زديم.

روشنفکر چپ ايرانی دوران پيش از انقلاب تمام هم و غم خود را برای گسستن زنجيرهای امپرياليسم در عالم گذاشته بود و در اين ميان شايد اصلا يادش رفته بود کشوری هم به نام ايران وجود دارد.

در همين لندن دوست خوب من بياد دارد که در اوج آشوب های اجتماعی که سرانجام به سقوط شاه منتهی شد هيئتی به نمايندگی از سوی کنفدراسيون در مراسم سالگرد تاسيس حزب کمونيست انگلستان شرکت کرده بود تا پيام تبريکی را برای آنها بخواند. به محض آنکه نماينده کنفدراسيون پس از خواندن پيام کوتاه قصد داشت درمورد اوضاع ايران و کسب حمايت حضار از نيروهای مخالف شاه صحبت کند و برای دردهای بشريت نسخه درمان بپيچد به او تذکر داده شد که از روی صحنه خارج شود زيرا اين مراسم مربوط به حزب کمونيست انگلستان و مشکلات مردم و جامعه اين کشور است و ايرانيها اين مراسم را بهم نريزند!

عليرغم همه از خودگذشتگی و مرارت های آنها، نتيجه اين غفلت که خود را در پشت انترناسيوناليسم و خدمت به خلق های جهان پنهان می کرد سپردن سرنوشت ميهن به دست گروهی ديگر افتاد که اين بار اصلا حتی منکر وجود ملتی به نام ايران هم بودند و ما را بخشی از امت اسلامی خوانده اند!

در زمانيکه حتی کودن ترين عناصر حکومت جمهوری اسلامی هم امروز يکی از مهمترين دلايل وجود بحرانهای اقتصادی-سياسی جامعه ايران را غفلت و دوری از تامين منافع ملی کشور معرفی ميکنند پيوند زدن سرنوشت ميهن ومردم ما با بحرانهای جهانی و منطقه ای زير عناوين «دفاع از خلقهای جهان يا مستضعفان عالم»، جز انحراف عقيدتی و بی تفاوتی به منافع ملی و مردم معنايی ندارد.

با اين حال شعله اين ميهن دوستی در سرزمين ما خاموش ناشدنی است . نسل سبز در تمامی حرکات سياسی و پيام های آزاديخواهانه خود به ايران و جهان نشان داه است که مشعل فروزان اين ميراث جاودانی و بازمانده از نياکان ما را در مبارزه خود با استبداد حاکم به دست گرفته است و چه خوب بود دوست قديمی ما به جای نصيحت به پايين کشيدن شعله های اين مشعل اندکی از گرمای حيات بخش آن بهره می برد.

احمد وحدت خواه
avahdatkhah@gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016