جمعه 15 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تغيير تاريخی در راه است، الاهه بقراط، کيهان لندن

الاهه بقراط
برخی انقلاب را معادل يک روند خونين و خشونت‌بار و اصلاح را معادل روندهای مسالمت‌آميز و صلح‌جويانه قرار می‌دهند. ليکن قتل‌های زنجيره‌ای در دوران "اصلاحات" و به ويژه رويدادهای اخير نشان داد که گاه "اصلاح" می‌تواند بسی خونين‌تر از "انقلاب" باشد. تازه حوادث اخير، پيامد اعتراضات کاملا مسالمت‌آميز به نتيجه يک اقدام کاملا قانونی است: شرکت در انتخابات! مگر اصلاح‌طلبانه‌تر از شرکت در انتخابات هم ممکن است؟! واقعيت اين است که مدافعان "اصلاحات" مفهوم سياسی "اصلاح" را نمی‌شناسند و آن را فقط در "عدم سرنگونی" تعريف می‌کنند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کيهان لندن ۵ نوامبر ۲۰۰۹
www.alefbe.com


حالا شما اسمش را هر چه دلتان می‌خواهد بگذاريد: اصلاح، انقلاب، گذار مسالمت‌آميز، جنبش سبز و يا درخت گيلاس! اين نامگذاری و اعتقاد به اين يا آن نام يا اصرار بر اين يا آن راه و روش، هيچ تغييری در آنچه در حال روی دادن است و نتايج آن، نمی‌دهد! اين تقديرگرايی و گردن نهادن بر سرنوشت نيست چرا که تقدير و سرنوشت هرگز بدون دخالت مجموعه عواملی که آنرا رقم زده‌ است، نمی‌تواند شکل گيرد. هم «اصولگرايان» و هم «اصلاح‌طلبان» چشم بر اين عوامل بسته‌اند. «اصولگرايان» اساسا آن را انکار می‌کنند و فکر می‌کنند در بهترين شرايط ممکن بسر می‌برند. «اصلاح‌طلبان» در بهترين حالت، درباره پيامدهای آن عوامل که به صورت ناهنجاری‌های سياسی و اقتصادی و اجتماعی بروز کرده است، افشاگری می‌کنند تا حريف و رقيب را از ميدان به در کنند. سود و زيان هر دو به مردم نيز می‌رسد. مردمی که تا کنون در برابر سرکوب شديد و با کمترين امکانات توانسته‌اند از اين جنگ قدرت، بهترين سود را ببرند که کمترين آن همانا توجه افکار عمومی جهان و برهم ريختن تصويری بود که از آنها در ذهن جامعه بين‌المللی نقش بسته بود.

اصلاحات انقلابی
جنگ، جنگ قدرت است. در اين ترديدی نيست. مهدی کروبی در نخستين پيام ويدئويی خود (۴ آبان) که پس از حمله به وی در نمايشگاه مطبوعات (۱ آبان) پخش شد به يک نکته بسيار مهم اشاره کرد. وی با اشاره به «دو بال نظام» (به قول خامنه‌ای) و تهديدات طرف مقابل گفت: «تنها وقتی که يا هر دو در قدرت باشند و يا هيچ کدام در قدرت نباشند، آن وقت معلوم خواهد شد که چه کسی بايد توبه کند!» ترازوی نظام جمهوری اسلامی که زمانی با مشارکت «دو بال نظام» در قدرت به يک توازن نسبی از جمله در تقسيم منابع سياسی و اقتصادی رسيده بود، امروز به جايی رسيده که برای کسب آن توازن يا هر دو بايد در قدرت باشند (برای اين بازگشت الزاما بايد از «اصلاح‌طلبان» دلجويی شود و عده‌ای از اصولگرايان قربانی شوند و «توبه» کنند، پس حرف کروبی درست است) و يا اينکه هيچ کدام در قدرت نباشند! آن وقت دامنه «توبه» از جمهوری اسلامی فراتر رفته و «اصولگرايان» بايد در پيشگاه مردم «توبه» کنند چرا که بسياری از «اصلاح‌طلبان» با دفاع امروزين خود از حقوق مردم، با آنها همراه شده‌اند که در اين صورت باز هم حرف کروبی درست است! در حالت اول، جنگ قدرت با تقسيم دوباره، برای مدتی به توازن و صلح می‌ انجامد (بدون در نظر گرفتن نقش مردم و شرايط انفجاری جنبش اعتراضی) و در حالت دوم، با خلع اين دو از قدرت، اساسا جنگ قدرت آنها به پايان می‌رسد، و مهدی کروبی اين را هم پيش‌بينی کرده است.
در اين ميان، مرغ برخی «اصلاح‌طلبان» نيز مانند مرغ «رهبر» يک پا دارد. آنها حاضرند مضمون «اصلاح» را تغيير دهند و حتی آن را چنان تعريف کنند که از آن چيزی جز نتايج انقلابی حاصل نشود، ليکن حاضر نيستند از «اصلاح» کوتاه بيايند حتی اگر آن را «اصلاحات انقلابی» بنامند آن هم در شرايطی که «اصلاحات» بدون پسوند «انقلابی»، در چهارچوب جمهوری اسلامی به اينجا رسيد که می‌بينيد، حال تصور کنيد «اصلاحات» با پسوند «انقلابی» آن هم باز در چهارچوب جمهوری اسلامی ممکن است به کجاها برسد!
برای دريافت اينکه شعار «اصلاحات» تا چه اندازه می‌توانست و می‌تواند واقعی باشد، کافيست نگاهی به پيامدهای «انتخابات» ۲۲ خرداد انداخت. مشارکت ۸۵ درصدی در آن «انتخابات» به سود همه تمام شد، جز کسانی که معتقد به «اصلاح» رژيم هستند! از يک سو، رژيم از آن به سود تبليغات خود بهره‌برداری کرد و مدعی شد رأی‌دهندگان همگی از وفاداران نظام هستند. ولی از سوی ديگر، اين مشارکت به سود آن سياست و فکری تمام شد که به دلايلی که حالا ديگر گويا بر همگان روشن شده است، آن را تحريم کرده بودند! فقط کافی است به چرخش قلم‌ها و زبان‌ها توجه کنيد حتی زمانی که همچنان بر «اصلاح» اصرار می‌ورزند! به اين می‌گويند بازی نغز روزگار! اگر منظور از «اصلاح» رژيم آن چيزيست که از ۲۲ خرداد به بعد حاصل شد، يعنی گسترش جنبش‌های اعتراضی و تعميق مطالبات دمکراتيک جامعه، در اين صورت به نظر می‌رسد همه، جز رژيم و وابستگانش، طرفدار سرسخت «اصلاحات» باشند! اما بخش سرکوب و شکنجه و توبه و قتل و تجاوز را که پيشينه‌اش به قتل‌های زنجيره‌ای می‌رسد، معلوم نيست در کجای «اصلاحات» و ادعای تزيينی مسالمت و عدم خشونت بايد جای داد!

انقلاب اصلاحی
من بارها درباره تحريف مفاهيم از سوی وابستگان و دلبستگان جمهوری اسلامی (از جمله در طيف چپ سنتی) نوشته‌ام. واقعيت نشان داد که تعاريف آنها به واقع جز تحريف نيست. برای مثال آنها انقلاب را معادل يک روند خونين و خشونت‌بار و اصلاح را معادل روندهای مسالمت‌آميز و صلح‌جويانه قرار داده و می‌دهند. هم قتل‌های زنجيره‌ای و کشتارهای خارج از کشور که همزمان با نظريه‌های «استحاله» و «اصلاح» صورت گرفت و هم به ويژه رويدادهای اخير نشان داد که گاه «اصلاح» می‌تواند بسی خونين‌تر از «انقلاب» باشد. انقلاب‌های بدون خشونت کشورهای بلوک شرق را که به تغيير نظام سياسی و اقتصادی آنها انجاميد (و اين رويداد که از فروپاشی نظام اين کشورها حاصل شد قطعا اسمش انقلاب است و نه اصلاح!) مقايسه کنيد با تلاش معتقدان به «اصلاح» در جمهوری اسلامی! زندان و شکنجه و قتل تا به امروز هرگز در جمهوری اسلامی قطع نشده است. تازه حوادث اخير، پيامد اعتراضات کاملا مسالمت‌آميز به نتيجه يک اقدام کاملا قانونی است: شرکت در انتخابات! مگر اصلاح‌طلبانه‌تر از شرکت در انتخابات هم ممکن است؟! به راستی اگر مشارکت ۸۵ درصدی در يک انتخابات غيرآزاد و غيردمکراتيک نتواند نه تنها نقشی در «اصلاح» رژيم نداشته باشد، بلکه به دستگيری و شکنجه و قتل و تجاوز عليه مردم بيانجامد، پس به چه ابزار صلح‌آميز و اصلاح‌طلبانه ديگری می‌توان دست يازيد؟! اين واقعيت نيز بار ديگر نشان داد که از «پايين» نمی‌توان «اصلاحات» کرد.
اصلاح به اراده، ظرفيت و ايدئولوژی حکومت بستگی دارد. اين حکومت است که می‌تواند (اراده کند) دست به اصلاحات بزند. هيچ ملتی تا کنون نتوانسته است از پايين، حکومتی خودکامه را وادار به اصلاحات کند. انقلاب‌ مخملی که رژيم «اصلاح‌طلبان» را به آن متهم می‌کند، در جوامعی ممکن است که در آنها قواعد بازی دمکراسی تا اندازه‌ای رعايت شود. با قانون اساسی ولايت مطلقه فقيه نمی‌توان انقلاب مخملی کرد مگر آنکه کسی روی کار آمدن حجت‌الاسلام محمد خاتمی در دوره‌های پيش و يا فرضا ميرحسين موسوی و کروبی را در «انتخابات» اخير «انقلاب مخملی» بنامد!
گاه برخی «اصلاح‌طلبان» در اثبات خود اين پرسش را مطرح می‌کنند که کسانی که می‌خواهند انقلاب کنند، با کدام ابزار و چگونه می‌خواهند انقلاب کنند؟ و بعد هم اين اختيار را به آنها می‌دهند که اگر می‌توانند، بروند انقلاب کنند! آنها اثبات خود را از نفی و بی‌ابزار بودن مخالفان خود نتيجه می‌گيرند! آنها متوجه نيستند نه تنها عين همين پرسش را می‌توان از آنها نمود بلکه اتفاقا به دليل ابزاری که آنها در دست داشتند و هيچ به کارشان نيامد، اين پرسش بن‌بست و تنگنای آنها را بيشتر به رخ می‌کشد. آيا «اصلاح‌طلبان» چه ابزاری برای اصلاح رژيم در اختيار دارند؟! ولی نه، بايد کمی به عقب باز گشت و ابتدا اين پرسش را مطرح کرد که مگر آن سال‌هايی که «اصلاح‌طلبان» ابزار مهم و حياتی مانند قوه مجريه و قوه مقننه و حمايت بخش مهمی از نيروهای اطلاعاتی و امنيتی و سپاه و بسيج و همچنين آرا و پشتيبانی ميليونی مردم را داشتند، توانستند چيزی را در رژيم «اصلاح» کنند؟! آيا با آن همه ابزار، احمدی‌نژاد حاصل انقلاب مخالفان بود و يا از درون اصلاحات آنها در آمد؟ آيا امروز که «اصلاح‌طلبان» هيچ ابزاری در دست ندارند و نوبت قلع و قمع خود و يا بازگشت به قدرت را انتظار می‌کشند، با کدام ابزار می‌خواهند رژيم را «اصلاح» کنند؟! امروز شرايط طرفداران «اصلاح» و «انقلاب» تقريبا يکسان شده است! «اصلاح‌طلبان» آن زمان که در حکومت بودند، نتوانستند (و اصلاح تنها از حکومت بر می‌آيد) چه برسد به حالا که حتی ابزار شهروندی نيز از آنها دريغ می‌شود. آيا اين همه نشان نمی‌دهد که آنها اساسا مفهوم سياسی «اصلاح» را نمی‌شناسند و آن را تنها در «عدم سرنگونی» تعريف می‌کنند؟ «سرنگون» شدن يک رژيم اما در دست هيچ کس نيست جز خودش!
اعتراضات مسالمت‌آميز مردم پس از ۲۲ خرداد کاملا انقلابی بود. اما راهی که جمهوری اسلامی در پيش گرفته است، نه اصلاحات است و نه تحميل انقلاب. در بهترين حالت، فروپاشی است البته به شرطی که پيش از آن، غرب را به اقدام نظامی عليه خود برنيانگيزد.
جنبش‌های اجتماعی يعنی فرصت و امکان برای همه، از جمله حکومت. برای پيروزی و موفقيت اين جنبش‌ها هيچ گارانتی و تضمينی وجود ندارد. ايران امروز رويدادهايی را از سر می‌گذراند که در آنها تجربه‌ای ندارد. قطعا از نظر مضمون و هدف می‌توان شباهت‌هايی با رويدادهای پيشين، از انقلاب مشروطه تا انقلاب مشروعه يافت، ليکن آنچه امروز در حال روی دادن است، تجربه‌ای نو و بی‌همتاست. برای حکومت، فروپاشی است. برای جامعه اما بسی فراتر از فروپاشی يک حکومت است: يک تعيين تکليف نهايی است با خود، با تاريخ خود، با فرهنگ و سنت خود، و با امروز و با جهان. اين يک تغيير تاريخی است، حالا شما اسمش را هر چه دلتان می‌خواهد بگذاريد: اصلاح، انقلاب، گذار مسالمت‌آميز، جنبش سبز و يا درخت گيلاس!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016