گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
6 آبان» در باره "تاريخ مصرف" کشتار دگرانديشان، مسعود نقره کار20 مهر» ديکتاتور حقير و "بوی گند دروغ"، مسعود نقره کار 5 مهر» "روح آسمانی نيست"، در ميلاد ايوان پتروويچ پاولف، مسعود نقره کار 2 مهر» احمدی نژاد، شارلاتانيسم ِ روان پريشانه (بخش پايانی)، مسعود نقره کار 29 شهریور» احمدی نژاد، شارلاتانيسم ِ روان پريشانه (بخش سوم)، مسعود نقره کار
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "چشم هايم را نبنديد، آفتاب زيباست"، مسعود نقره کارچرا هنوز در پاريس عکس و خنده اش خانه ی پرويز قليچ خانی را معطر می کند، چرا در اورلندو مسعود نقره کار دلتنگ نگاه های مهربانانه ی اوست، چرا در فرانکفورت مهدی اصلانی پيمانه های "خيرآب" را به ياد او می نوشد؟ مگر از قلب شرحه شرحه ی ما فقط همين يک تکه سلاخی شده است؟
می گويند ۹ شهريور سال ۶۷ به دار آويخته شد و "سربازان گمنام امام زمان و آيت الله خمينی" پيکر او را همچون پيکر بسيارانی از قربانيان دگرانديشی، در خاوران در گوری دسته جمعی بر خاک انداختند. خبرراست و درست است. من اما باور نکرده و نمی کنم . نمی تواند هم به دار آويخته شد ه باشد , هم در خاوران خفته باشد و هم در پاريس همخانه ی پرويز قليچ خانی باشد , يا کنار کاج های جلوی خانه ی مسعود نقره کار در اورلندو به تماشای رقص باد و آب و پرنده ها ی "درياچه ی گمشده " نشسته باشد ,يا يک پای سفره ها ی باصفا و رفيقانه ی ِ مهدی اصلانی در فرانکفورت باشد . آری , همايون پيش ماست , اين سوی جهان, و خود ِ خودش است ,کس ديگری نمی تواند باشد . با همان نگاه و کلام و رفتارمهربانانه ای که در ميان اهل سياست کمياب اند. اريش فريد , " مهربان ترين شاعر بی خانمان جهان" ," عاشق انسان و صلح " و " روايتگر مهربانی و عشق " در دفتر شعر اش: " تلاش های آغازين برای معجزه , شعرهای خشم و عشق", سروده ای" برای رودی دوچکه " دارد , برای همان که به " رودی سرخه" معروف شد و از رهبران برجسته ی جنبش دانشجويی دهه ی ۶۰ در آلمان غربی بود : "هرکس جايگزينی دارد سال ۶۸-۶۷ , در گريزگاه تلخ ام آلمان, به خواندن آثار اريش فريد و گهگاه ارتکاب ترجمه ی کارهای اش روی آوردم . کشتار بزرگ سال ۶۷ و خبر اعدام همايون " هبت معينی " مرا به اريش فريد و رودی سرخه اش نزديک تر کرد , فريد با رودی سرخه سخن می گفت اما انگاری خطاب به همايون حرف ِ دل من می زد. " مبارزه ***** آبانماه سال ۱۳۶۲ بود , تلفن کرد که " ميهن" خردسال اش در تب می سوزد , قرار شد ميهن اش را بياورد تا ببينم . نيامد. می گويند توابی در گشت زنی خيابانی او را شناسايی کرد تا لای زخم ِ بی علاج ِ خودکشی بهروز سليمانی و دستگيری مهرداد پاکزاد و ياران ديگر,استخوانی ماندگار وجانسوزتر گذاشته باشد. خبر دستگيری اش لرزاندم , پوستی تهی شده و سرد و ماسيده برزانوهايی بی تاب و نا آرام , سينه ای سرشار از تپش . ناباوری بود و انکار, و سرانجام پذيرش درد و اندوه و هراس ,و سؤال هايی که جذام وار به جسم و جانم افتاده بودند. زخم وکابوس بود آن روزها و شب ها , زخم و کابوس شکستی شرم سازانه وننگين , کابوس سرداران و سربازان شکسته و شکست خورده ا ی که می رفتند تا در قربانگاه قاتلان انسان و انسانيت سنگينی ِی تلخی و رنج سياستی ناباورانه و تحقير کننده , و شکستی دردناک را با شجاعت کاهش دهند. همايون چاووش خوان اين قافله بود. آيا قافله سالار بر آنچه در نوشته های اش آورده است خواهد ايستاد ؟ آموزش دهنده ی " مقاومت"در زندان و زير شکنجه چگونه ازآزمون بيرون خواهد آمد ؟. گويی دستگيری اش را پيش بينی کرده بود . روان شناسی می دانست و تجربه ی زندان و شکنجه داشت, ونوشته بود به وقت دستگيری و شکنجه چگونه بايد مقاومت کرد. امروزشاهدان کشتار بزرگ سال ۶۷, شجاعت ِ اين شير شرزه را روايت می کنند (۱). قلمی که با کلام اش يگانه بود. چه روايت تلخی ست اين حکايت يگانگی و شجاعت , و چه ديار و دنيايی ست که مهربانی وعشقی شکنجه شده می بايد جسورانه بر دار بوسه زند . پيش از آنکه طناب دار بر گردن اش بياندازند , يا هنگام که چنين کردند به چه فکر می کرد؟ کدام تصوير پيش رو داشت ؟ ميهن , فرشته, مادر و....نه , نه , تمامی نداشتند اين تصاوير . و کدامين آوا با معجونی از اندوه و شجاعت هماوای اش بود , نوای آرام " نی نوا " ی "حسين عليزاده ", که جان بی تاب اش را بی تاب تر می کرد ؟. می گفت : " نی نوا مرثيه شکست است " , و با آن زمزمه می کرد :" چه کند با دل چون آتش ما, آتش تير". اين کلام نيچه را از او به ياد دارم : " اگرموسيقی نبود, زندگی هيچ بود" . شايد هم برای جلادش زمزمه می کرد : زياد ديده ام "رهبر" و "عشق رهبری"، اما اين گونه اش را تاکنون نديده ام . هنگامه ای که نورالدين کيانوری و فرخ نگهدار ترور شخصيت هم می کردند همه را به آرامش فرا می خواند : به وقت خطر به نجات ديگران فکر می کرد , پيشمرگه ی رفيق بود و......نه , نه , اصلن به رهبرها و عشق رهبری ها نمی خورد , سرشته ای از جنس ما نمی نمود. اگر چنين نمی بود اين سوال ها هم دست از سر پرويز و مهدی و من و همه ی آنان که با او بودند , برمی داشتند. براستی چرا هنوز پس از بيست و اندی سال می بايد عکس او خانه ی پرويز قليچ خانی را در پاريس معطر کند ؟ چرا هنوز می بايد در اورلندوی امريکا روبروی مسعود نقره کار نشسته باشد و از پشت چشم های زيبای اش اشک های چشمی ريز و تيز را در آورد ؟ چرا هنوز بايد پيمانه های " خيرآب " را با مهدی اصلانی به ياد او نوشيد ؟ مگر از قلب لت و پاره شده ی پرويز و مسعود و مهدی همين يک لت را سلاخی کرده اند ؟ چرا اين جوان دست از سر من و ما , که بر آستانه ی پيری ايستاده ايم , بر نمی دارد؟ راز ماندگاری او چيست ؟ شهادت پروری , قهرمان سازی , شيفتگی يا سحر جادوی مهربانی و عشق و شجاعت؟ ــــــــــــــــــــــــــــ ۱- به نقل از مصاحبه راديوی دولتی دويچه وله با محمود روغنی مسئول کارگری و از زندهماندهگان حزب توده: ۲- چشمهايم را نبنديد آفتاب زيباست. فرزند لُر تا دم مرگ چو شير میجنگد. Copyright: gooya.com 2016
|