گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
6 آذر» "جمهوری سبز"، بابک داد2 آذر» ما يك "تشييع سبز" به كردان بدهكاريم!، بابك داد 24 آبان» ما يک "ملت" هستيم! آقای اوباما با "کودتاچيان" به جايی نمی رسد! بابک داد 12 آبان» پاسداران! شما در "گارد کودتا" نمانيد و به مردم بپيونديد! بابک داد 8 آبان» سرلشگر منصوب "فتوا" می دهد! بابک داد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خيابانها، آخرين باخت نظام بود! شكست بي سابقه جمعه!، بابک دادتظاهرات كم شمار حكومتي روز جمعه نشان داد حكومت ديگر نمي تواند بر موج احساسات همان اقليت "امت هميشه در صحنه!" سوار شود. آنها هم از بازيهاي سي ساله خسته شده و ديگر حاضر نيستند سياهي لشگران ظلم باشند. اين قدرت جنبش سبز است كه وقتي نداي زندگي سر داد و "ندا"هايش قرباني زندگي شدند، وقتي از طبيعت واز فطرت آدمي سخن گفت، شهرها را فتح كرد.تظاهرات روز جمعه، "بي سابقه" بود! از آن جهت كه خودبخود سندي شد بر پايان نمايش تكراري "امت هميشه در صحنه"! حكومت در پي آن بود تا هزينه محاكمه سران جنبش را از جيب "امت هميشه در صحنه" بپردازد تا از خشم ملت در امان بماند، اما امت هميشه در صحنه آنقدر اندك بودند كه حكومت را از تصميمي كه داشت منصرف نمود! براي همين اين تظاهرات كم شمار "بي سابقه" بود و آغازي بر پايان يك بازي رواني سي ساله است! بعد از سي سال، حكومت ايران هنوز يك "دولت مستقر" نيست. نظام جمهوري اسلامي با آنكه تمام ابزارهاي يك دولت و حاكميت اقتدارگرا را در اختيار دارد، و ظاهرا" با اينكه بر تمام شئون زندگي شهروندان ايراني دخالت مستقيم و غيرمستقيم دارد، اما باز هم يك "دولت مستقر" نيست و هنوز بعد از سي سال بايد براي هر گامي كه بر مي دارد، اثبات كند "مردمي" است. برخاسته از متن مردم است و به حمايت توده هاي ميليوني پشتگرم است. نظام هنوز گمان مي كند بايد با كشاندن مردم به خيابانها و فرياد زدن و "... بايد گردد" زمينه سازي رواني كند تا تصميماتش موجه و ملي به نظر بيايند اما؛... اما ديگر همان مردمي را هم كه تا سالها قبل به همراه داشت (همان راهپيمايان و امت هميشه در صحنه) را هم ديگر در اختيار ندارد! روز جمعه، نظام اسلامي كه حالا ديگر كودتايي هم هست و فرزندان انقلابيش را هم فداي قدرت طلبي خود مي كند و مصداق پرده داري شده كه حافظ فرمود:"چنين كه پرده دار ميزند همه را، كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند"، سعي كرد با نمايش احساسات و خشم مردمي، مشكلاتش را با مخالفان و منتقدانش رفع و رجوع كند و هزينه زنداني كردن سران جنبش سبز را از جيب امت هميشه در صحنه اش پيش پرداخت كند، اما نتيجه مطلوب را نگرفت. همين است كه مي گويم اين نظام هنوز يك دولت مستقر نيست. اين حكومت، بعد از سي سال از ايجاد نهادهاي اساسي مثل قوه قضائيه و دادگاه و وزارتخانه هاي مختلف و در اختيار داشتن تمام اين نهادها، هنوز نمي تواند مشكلاتش را بر اساس ضوابط و قوانين حل كند و بايد هزينه اين سركوبهاي غيرقانوني را از جيب امتي هميشه در صحنه بپردازد كه حالا تشت حقوق بگيري آنها از بام بر زمني افتاده است. زيرا خود نظام نيز به همين قوانين غيرعادلانه اي كه وضع كرده پايبند نيست و لازم دارد كه براي هر منظور فراقانوني خويش، نظير اعدام نامزدهاي معترض(!)، يك نمايش از "حضور امت هميشه در صحنه" به راه بيندازد تا اقدامات بعدي خود را رنگ مردمي بزند و به رفتارها و سركوبهاي غيرقانوني اش "مشروعيت مردمي" ببخشد. روز جمعه جعيتي كم شمار و عمدتا" از نيروهاي سرباز وظيفه و بسيجي؛ در يك تظاهرات سرد خواهان محاكمه و "اعدام!" سران جنبش سبز شدند. نكته جالب حضور نماينده رهبري (رحيميان) در اين تجمع مردمي(!) و فرياد "اعدام بايد گردد" ايشان از بلندگوها بود. اين يعني حتي رهبر مطلقه ايران هم با تمام رفتارهاي خارج از قانونش در اين ايام، باز هم قادر نيست مخالفانش را به سهولت زبر آب كند و به يك نمايش اين چنيني از "خواست امت هميشه در صحنه" نياز دارد. اما به رغم پوشش خبري و تبليغي گسترده اين تجمع توسط صداوسيما، شمار جمعيت حامي رهبري چنان اندك بود كه براي چندمين بار نشان داد جمهوري اسلامي ديگر از حمايت همان مردم سابق هم برخوردار نيست و حتي قدرت ندارد مزدبگيران بسيجي و نمازگزاران كليشه اي نمازهاي جمعه را هم به عرصه نمايش هاي خياباني خود بياورد. اكنون نظام در همان صحنه اي يك بازنده تمام عيار شده است، كه سالها به آن افتخار مي كرد؛ "خيابان". اكنون خيابانها در تصرف ميليونها مردمي است كه در آن "مخالفت و اعتراض" خود را زندگي مي كنند. كه اعتراض خود را با سكوت نمايش مي دهند. ديوارها اكنون در تصرف شعارنوشته هاي رسمي و حكومتي نيست، در تصرف اعتراضهاي ملتي است كه از ظلم و نفاق حاكمان به ستوه آمده و چنان پرشمارند كه نمي توان با نمايش هاي خياباني مزدبگيران، حضور ميليوني آنها را انكار نمود. رنگهاي شهر اكنون مغبون رنگ سبز حضور ملتي شده اند كه مي خواهند زندگي خود را از سياهي پس بگيرند، شاد زندگي كنند، انسانهاي مختار و با كرامتي باشند و بدون دخالت حاكمان، بر سرنوشت خويش حكم برانند.اين خواسته چنان فطري و اساسي است كه تمام خيابانها و شهرها را فتح كرده و انساني نيست كه در او نشاني از آدميت باقي مانده باشد اما به اين نياز فطري بي توجهي كند؛ به زندگي. تظاهرات كم شمار حكومتي روز جمعه نشان داد حكومت ديگر نمي تواند بر موج احساسات همان اقليت "امت هميشه در صحنه!" سوار شود. آنها هم از بازيهاي سي ساله خسته شده و ديگر حاضر نيستند سياهي لشگران ظلم باشند. اين قدرت جنبش سبز است كه وقتي نداي زندگي سر داد و "ندا"هايش قرباني زندگي شدند، وقتي از طبيعت واز فطرت آدمي سخن گفت، شهرها را فتح كرد. طبيعت آدمي، حتي اگر نمازگزاري باشد كه به امامت جنتي و احمدخاتمي نماز بگذارد، بالاخره روزي از اين انبوه دروغ و ريا و نفاق خسته و دلزده مي شود و به ظلم "نه" مي گويد. نمازگزاران بسياري بعد از نماز جمعه از كنار نمايش خياباني "فدائيان رهبر" گذشتند و به آن نپيوستند. تمام آن تبليغات نتوانست جمعيتي بيش از دو هزار نفر را پاي سخنان نماينده عصباني و كف كرده رهبري (حجت الاسلام! رحيميان) بكشاند و اين پيام بزرگي در خود داشت. اينكه جمهوري اسلامي ديگر نمي تواند با نمايش ساختگي "امت هميشه در صحنه" براي خود مشروعيت دست و پا كند و "در كف خيابانها" حاكميت خود را به رخ بكشد و تصميم سازي هاي هزينه سازش را در كف خيابانها به نمايش بگذارد. نظام بايد بپذيرد كه مانند تمام دنيا بايد از دل صندوقهاي رأي(و نه كف خيابانها)، مشروعيت بگيرد و نمي تواند با غصب آراي مردم و تقلب در صندوقهاي رأي، حكومت مستدامي داشته باشد. روز جمعه اين حقيقت به تمامي اثبات شد كه كف خيابانها براي نظامي كه ديگر به هيچ وجهي مردمي نيست و نظامي سراسر "نظامي" است، محل مناسبي براي كسب مشروعيت يا تصميم سازي و "اعدام بايد گردد" نيست. حتي اگر "بهانه" اش دفاع از حرمت بنيانگذار جمهوري اسلاي باشد. زيرا كف خيابانها هم مانند صندوقهاي رأي، اينك به تسخير ميليونها مردم معترض و مخالف در آمده و اين قابل انكار يا سركوب نيست. نظام بايد تسليم رأي مردم شود. شمار اندك راهپيمايان روز جمعه، اين را حكم كرد.كي بر اين حكم گردن بنهند معلوم نيست، اما از آن گريزي هم نيست! فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد تماس: Copyright: gooya.com 2016
|