چهارشنبه 9 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خودکشی جمهوری اسلامی! علی کشتگر

علی کشتگر
سياست سرکوب و ارعاب شکست خورده‌است. شش ماه اعتراضات و پايداری حماسی مردم، خامنه‌ای و حکومت کودتا را از درون و بيرون منزوی‌تر کرده. ادامه خشونت و سرکوب اوضاع ايران را انفجارآميز می‌کند و حل بحران را از دست حکومت و رهبران اصلاح‌طلب خارج می‌سازد. دراين صورت طبيعی است که در پائين گرايش‌های راديکال ميدان‌دار می‌شوند و در بالا نيز کنترل حاکميت بيش از بيش در دست نظاميان قرار می‌گيرد. نتيجه‌ی چنين وضعی البته که وخامت بحران و فروپاشی جمهوری اسلامی است. شايد هنوز اين فرصت باقی باشد که با دعوت رهبران شاخص جنبش سبز به ميدان و ابطال انتخابات بحران مهار شود، اما

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


از هيچ اصلی نبايد طنابی از دگم درست کرد و با آن دست و پای خود و مردم را بست. مردم از نخستين روز پس از کودتا مدام کوشيده اند اعتراضات خود را با روشهای مدنی و عدم خشونت بيان کنند. رای داده اند به موسوی و کروبی. پس از خيانت به آرای شان پرسيده اند "رای من کجاست؟" اما وقتی خامنه ای درپاسخ به اعتراضات مسالمت آميز و پرسش حق جويانه آنها لباس شخصی ها را به کشتن و دريدن جوانان به خيابان می فرستد مردم چه کنند؟ بروند در خانه هايشان بنشينند؟ و يا بگذارند سرکوبگران با گستاخی هرچه تمامتر زن و مرد را در کوچه و خيابان لت و پار کنند؟ اين که جوانان در برابر پرتاب گاز اشک آور، سطل های زباله را آتش می زنند و يا در برابر حملات وحشيانه آنان با دست خالی می ايستند و يا در خيابانها برای جلوگيری از پيشروی آنها مانع ايجاد می کنند و يا قربانيان و زخميها را از چنگال آدم کشان نجات می دهند را نمی شود راديکاليسم و يا گرايش به خشونت اسم گذاشت.

در اين ۶ ماهه ما مدام شاهد خشونت و قهر هرچه بيشتر از جانب کودتا و ايادی و اجامر آن بوده ايم. و در اين سوی نيز شاهد مقاومت حماسی و درخشان ملتی بوده ايم که مدام به شيوه های مدنی و متمدنانه حق خود را طلب کرده است! مردم دربرابر خشونت و قهر مقابله به مثل نکرده اند، فقط نشان داده اند که ترسشان ريخته است و از برابر آدم کشان و مزدوران فرار نمی کنند. می ايستند و نشان می دهند که نمی ترسند. می ايستند و زخمی ها را نجات می دهند. در برابر يکه تازی مزدوران و آدم کشان مسلح سينه سپر می کنند و با شجاعت سد راه بگير و ببندهای های آنان می شوند. اين يک پايداری حماسی و شجاعانه است که نبايد آن را با خشونت اشتباه کرد. خشونت و قهر را حکومت کودتا و مزدوران مسلح به خيابانها می آورند. مردم با دست خالی و غيرمسلح و با شعارهای حق طلبانه به ميدان می آيند.مردم فقط در برابر اين خشونت های لگام گسيخته مقاومت می کنند. هرکس اين مقاومت حماسی ملت را خشونت گرايی معنا می کند چه بخواهد و چه نخواهد به مبلغ رسانه های کودتا تبديل شده است.

ما در اين ۶ ماهه ای که آدم کشان مدام مردم را به خاک و خون کشانده اند، حتی يکبار هم نديده ايم که مردم از آنان انتقام گرفته باشند، برعکس بارها شاهد آن بوده ايم که وقتی يکی از آنان در ميان جمعيت گير می افتد، با متانت وی را رها می کنند.

۶ ماه است که خامنه ای پاسخ مردم را با گلوله و داغ و درفش می دهد، بدون آن که بتواند ذره ای مردم را مرعوب کند و يا آن که بتواند جنبش سبز را به قهر و خشونت بکشاند.

حضور ميليونی مردم معترض و مصمم در تهران و برخی از شهرهای ديگر از جمله اصفهان، اردبيل، تبريز، نجف آباد، شيراز، اراک و...درعاشورای خونين امسال بی سابقه بود. اين جنبش سرزنده و پويا که داس بيرحم سرکوبهای خونين و وحشيانه ۶ ماهه گذشته هيچ خمی به ابروی آن نياورده، اراده ای را بشارت می دهد که قوی تر از اراده و قدرت جهنمی سرکوبگران است.

جنبش سبز، جنبش حق طلبانه ملتی زخم خورده از خيانت و برخاسته عليه استبداد و بی عدالتی است که برای حق تعيين سرنوشت خود قدعلم کرده و دراين راه آماده پرداخت هزينه است. مردم حالا به ضرورت هم بستگی و هم راهی با يکديگر و قدرت اين هم بستگی پی برده و به ممکن بودن پيروزی نهايی براستبداد ايمان آورده اند. مردم به اين نتيجه رسيده اند که هزينه ادامه اعتراضات عليه حکومتی که تاکنون فقط به زبان زور و گلوله به آنها پاسخ می دهد هرچه باشد از زيان تسليم و زبونی کمتر است.

خامنه ای مثل همه خودکامگان متفرعن تاريخ تاکنون نفهميده است که حکومت او همه سنگرها را در حوزه ارزشهای ملی و اخلاقی و حتی دينی از دست داده است. پس از ۶ ماه سرکوب وحشيانه، حضور ميليونی مردم در عاشورا نشان داد که ملت از پيگيری حقوق خود و ابطال انتخابات ۲۲ خرداد ماه خسته و نوميد نشده است و اگر خامنه ای هرچه زودتر در برابر خواسته های برحق مردم معترض عقب نشينی نکند، وضع از اين هم وخيم تر خواهد شد، خامنه ای با ادامه اعتراضات مردم گام به گام جايگاه خود را در ذهن و روان فرماندهان نظامی و مزدورانی که در کوچه و خيابانهای ايران شهر بنام او جنايت می ورزند نيز از دست می دهد. بدينسان ترديد آنان کم کم موجب لرزش دستانی خواهد شد که خامنه ای برای بقای خود به آنها متکی است.در عاشورای خونين نشانه هايی از ترديد نظاميان در آتش گشودن به سوی مردم مشاهده شد که اين خود مقدمه همبستگی بدنه نيروهای مسلح با مردم است. و اينها همه دستاورد همين مقاومت شکوهمند و شجاعانه ای است که ملت در اين شش ماه از خود بروز داده و جهان را به تحسين واداشته است. به بهانه پاره کردن عکس آيت اله خمينی خواستند عده ای را تحريک و ملت را مرعوب کنند که مفتضحانه شکست خوردند. کار امروزشان هم که به بهانه اهانت به عاشورا و امام حسين مضحکه راه انداخته اند کسی را مرعوب نکرد و نمی کند، فقط رسواتر شدند. اگر فردا عده ای از جوانان وطن را نيز به اتهامات واهی به جوخه اعدام بسپارند پرونده جنايات خود را سنگين تر خواهند کرد و ميخی به تابوت رژيم خود خواهند کوبيد!

خامنه ای نمی تواند تا ابد با لشکری از مزدوران و اوباشان به جنگ با ملتی که حق تعيين سرنوشت خود را طلب می کند ادامه دهد.

افول قدرت خامنه ای از لحظه کودتا به بعد آغاز شده است. او پيش از انتخابات اين فرصت را داشت که با قبول رای ملت و گردن گذاشتن به آن، راه را بر برخی تغييرات اصلاحی در ساختار حقيقی نظام حاکم بازنگهدارد. امری که هم به سود ملت بود و هم به صلاح نظام جمهوری اسلامی.اما او که بنابه الزامات قانونی مقام خود بايد عادل، مدير و مدبر باشد با دست زدن به خيانت آشکار در آرای ملت و سرکوب های خونين پس از آن که نظام را در بحران فرو برد و نشان داد که فاقد هر سه شرط مصرح در قانون اساسی جمهوری اسلامی است.

شايد تا يک هفته پس از کودتا نيز خامنه ای فرصت آن را داشت که با شنيدن صدای ملت اشتباه تاريخی - خيانت - خود را اصلاح کند و با قربانی کردن دولت دست نشانده اش، حاکميت را از بلايی که امروز با آن دست به گريبان شده نجات دهد. اينک اما، عقلای جمهوری اسلامی- اگر هنوزعقلايی در مرکز قدرت باشند- بايد برای اجتناب از کشتار و خونريزی که نهايتا به فروپاشی کل نظام هم می انجامد، خود خامنه ای را قربانی کنند و يا دست کم او را به يک عقب نشينی بزرگ که پيامدش قطعا محدود شدن قدرت ولی فقيه است، ترغيب کنند.

اعتراضات گسترده عاشورا در تهران و اغلب شهرهای ديگر کشور نشان داد که اگرحاکميت هرچه زودتر ابطال انتخابات ۲۲ خرداد را نپذيرد و باند تروريستی احمدی نژاد را کنار نگذارد، کنترل جنبش اعتراضی از دست رهبران اصلاح طلب نيز خارج می شود. جريانات تندروی که پس ازکودتا دولت تشکيل داده اند هنوز ادامه سرکوبهای خونين را راه حل می دانند و هنوز بر اين گمانند که با کشتار هرچه بيرحمانه تر و دستگيری موسوی و کروبی و به قول خود کورکردن "چشم فتنه" بحران تمام می شود. اما اين محاسبه ای اشتباه است که در شش ماهه گذشته نادرستی خود را روز به روز آشکارتر کرده است. حتی اگر حاکميت به کشتن هزاران نفر از معترضان و تشديد جو نظامی و پليسی صدای مردم را برای مدتی خاموش کند- که بعيد می نمايد- اوضاع به شدت انفجار آميز باقی خواهد ماند و در نخستين فرصت، اعتراضات با شدت و حدتی بيشتر از قبل دهان بازخواهد کرد. بنابراين نتيجه ای که می شود از حوادث ايران و ادامه اعتراضات در شش ماهه گذشته گرفت آن است که:

۱- سياست سرکوب و ارعاب شکست خورده است. اين سياست نتيجه ای جز دورتر کردن مردم و نظام حاکم و گسترش بحران نداشته است.
۲- جنبش اعتراضی هم چنان در حال ژرفش و گسترش است.
۳- ادامه اعتراضات مردم خامنه ای و حکومت کودتا را از درون و بيرون منزوی تر کرده و شکافهای درون طيف اصول گرايان را عميق تر کرده است.
۴- ادامه خشونت و سرکوب کم کم اوضاع ايران را انفجار آميز می کند و حل بحران را از دست حکومت و رهبران اصلاح طلب خارج می سازد.
۵- دراين صورت طبيعی است که در پائين گرايش های راديکال ميدان دار می شوند و در بالا نيز کنترل حاکميت بيش از بيش در دست نظاميان قرار می گيرد. نتيجه چنين وضعی البته که قيام مردم وفروپاشی جمهوری اسلامی است، بدون آن که معلوم باشد چه نوع حکومتی جانشين آن خواهد شد.شايد هنوز برای جمهوری اسلامی اين فرصت باقی باشد که با دعوت رهبران شاخص جنبش سبز به ميدان و ابطال انتخابات بحران مهار شود و از انقلاب پرهيز گردد.

جنبش اعتراضی وسيع مردم ايران، به گوهر جنبشی مسالمت آميز است که از آغاز تا به امروز هرگز گرايش ها و شعارهای قهرآميز بر آن غلبه نداشته است. روی آوردن واکنشی گروههايی از مردم بويژه جوانان به شعارهای تند وانتقام جويانه که نتيجه مستقيم سرکوب های لگام گسيخته و خونبار حاکميت است ماهيت مسالمت جويانه جنبش سبز را منتفی نمی کند.

جنبش اعتراضی مسالمت آميز نمی تواند خواهان مبارزه قهرآميز باشد، چرا که طبعا خواهان استقرار دموکراسی از طريق انتخابات آزاد است. چرا که مردم و نخبگان به تجربه دريافته اند که از قهروخشونت، دموکراسی متولد نمی شود، حکومت کودتا بر آن است که با تشديد خشونت و سرکوب و تزريق قهر از طريق عوامل نفوذی خود در درون جنبش سبز اين جنبش را به راديکاليزم انقلابی بکشاند تا از اين طريق شرايط انزوا و سرکوب خونين آن را فراهم سازد. اگر خشونت و قهر در جنبش اعتراضی رسوخ کند، رويارويی جنبش اعتراضی و کودتاگران به ميدانی کشانده می شود- ميدان خشونت- که سرکوبگران در آن دست بالا و قدرت فائقه را دارا هستند.

اما رهبران شاخص و فعالان جنبش سبز تنها در صورتی می توانند از رشد خشونت و قهر در جنبش اعتراضی جلوگيری کنند که اشکال نوينی برای ادامه و گسترش جنبش پيشنهاد کنند. يکی از اين اشکال می تواند نوعی از اعتصاب باشد. به باور من زمان اعلام اعتصاب های مشخص و محدود که هم هزينه سنگينی ندارد و هم بسياری از مردم می توانند پذيرای آن شوند فرا رسيده است. مثلا آقايان موسوی، کروبی و خاتمی مشترکا در اعتراض به سرکوب و کشتار و يا در اعتراض به عدم صدور مجوز گردهمايی معترضان، مردم را برای يک روز معين به اعتصاب دعوت نمايند. چنين ابتکاری به جنبش سبز امکان می دهد که علاوه بر اعتراضات خيابانی اشکال ديگری از مبارزه عدم خشونت را تجربه کند و مبارزه را به ميدانی بکشاند که نه سرکوب خونين آن برای کودتاگران آسان است و نه به خشونت و قهر کشاندن آن به آسانی ممکن است. پيروزی جنبش سبز در گروادامه مبارزه و مقاومت شجاعانه در برابر سرکوبگران، وفادارماندن به شيوه های عدم خشونت و درعين حال پيدا کردن اشکال نوينی از نافرمانی مدنی است.

نهم دی ماه ۸۸
علی کشتگر


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016