ستيز ولايت فقيه با انسان و علوم انسانی، فرهاد سلمانيان
پيشزمينهی اين نوشته ستيز حکومت ايران با علوم انسانی و دانشگاههای مستقل است. هدف، تأکيدی دوباره بر ناسازگاری ذاتی حکومت ولی فقيه با ماهيت انتقادی علوم انسانی است. اصل ولايت فقيه از يک سو بر تعطيل يا محدود کردن قوهی نقد در خط قرمزهای حکومتی مذهبی و از سوی ديگر به واسطهی پيشفرض برتری فقيه بر شهروندان در تصميمگيری، بر تحقير لايههای اجتماعی استوار است که نيازمند سرپرستی ديندار هستند. حکومت مذهبی مجبور است برای مهار ماهيت انتقادی علوم انسانی آنها را تصفيه کند.
۱. رشتههايی مانند علوم سياسی، فلسفه، جامعهشناسی، مديريت، حقوق در تقسيمبندیهای رايج از شاخههای علوم انسانی به شمار میروند. اين علوم، با روشی انتقادی و تحليلی فرايندها و پرسشهايی را بررسی میکنند که با سياست، رسانهها، فرهنگ، زبان، روان انسان، هنر، اجتماع و تاريخ پيوند میيابند.
در نظام سياسی بستهی ايران، توانايیهای علمی و تخصص سياسی و تحصيل در رشتههای ياد شده، در ارتقاء سياسی و مديريتی افراد در دستگاه قدرت نقش محوری ندارند. از سوی ديگر گسترش چنين علومی که میتوانند از راه يادگيری و آموزش دانش سياسی، حقوقی يا مديريتی راهگشای تکتک شهروندان به قدرت سياسی يا مشارکت در آن باشند و قوهی نقد را بر مراجع اقتدار سياسی و دينی تقويت کنند، برای حکومت چندان خوشايند نيست؛ زيرا حکومت اسلامی و اصل ولايت فقيه در نبود نقد اساسی و آزاد ريشه دارند. فروبستگی و تحقيرآميزی و انسانستيزی نظام ولايت فقيه را نيز میتوان -از جمله- در گشودگی زندانهای آن به روی همهی لايههای اجتماعی ديد.
ايدئولوژی سياسی و مجموعه-باورهايی که حکومت فقهی ايران را سر پا نگه داشته، با رشد علوم انسانی و رعايت ماهيت انتقادی آنها، از هم فرو میپاشد و چيزی جز انگارههای اسطورهوار و غيرعقلانی و ناروزآمد باقی نمیماند. رواج علوم انسانی در شکل انتقادی آن همزمان میتواند باعث دگرگونی ذاتی کسانی شود که آنها را دريافتهاند. نيروی اين پرسشگری پيوسته تهی بودن دست گفتار فقهی را در سياست رو میکند.
يکی از علتهای اصلی احساس ترس رهبر کنونی و مشاوران سپاهی و ايدئولوگهای حکومتی از اين علوم نيز نيروی پرسشگری و شک آنها در اصول بديهی حکومت فقهی حديثمحور، و توانايی در تحليل و ارائهی جايگزينهايی برای شکل و درونمايهی حکومت کنونی است. حکومتی که خود از بزرگترين انحرافها از مسير طبيعی جهانی است که رو به دولتهای دموکراتيک در حرکت است و هر فکری غير از خود را انحراف میداند. برخورد علوم انسانی - برای نمونه در زمينهی نظريههای نوين دولت و حکومت در علوم سياسی- با اصل ولايت فقيه چه بر جای خواهد گذاشت جز خرابهای از آيهها و دليلها و روايتهای ويران شده؟ حکومت مذهبی مجبور است علوم انسانی را از ماهيت انتقادی آنها خارج کند و آنها را تعديل يا پاکسازی کند، يا آنها را بومی کند، يا "فرياد انقلاب فرهنگی" سر دهد تا روشنفکران مذهبی آن با يافتن زمينهی تزريق دين به رگهای اين علوم، در دانشگاهها "مشام دانشجويان را به بوی دلنواز آن عطرآگين کنند"!!
پيامدهای عملی اين "عطرآگين" شدن فضای دانشگاه را نيز در رخدادهايی مانند ۱۸ تير و حملههای گاه و بيگاه به دانشجويان و خوابگاههای آنها میبينيم.
۲. شايد رهبر ايران از شکل ترجمهای علوم در نهادهای امنيتی و سپاهی خود خبر ندارد؛ زيرا در آنجا نيز علوم انسانی در کارند تا سربازان گمنام او "نانی به کف آورند"... او خبر ندارد که "جنگ روانی" و "جنگ نرم"، مفهومهايی محصول ترجمه در مراکز پژوهشی سپاه پاسداران هستند.
موضوعی که نگرانی افرادی مثل خامنهای را ناشيانهتر میکند، بیتوجهی آنها به وضعيت معيشتی اهل علوم انسانی است؛ زيرا در جامعهی کنونی آنها از فرصتهای شغلی مناسب و درآمد کافی برای ادامهی فعاليت خود برخوردار نيستند. آيا با باز شدن پای سپاهيان و فقيهان به سمتهای دولتی جز برای مقربان درگاه، جايی برای ديگران در ردههای گوناگون میماند؟
در بسياری از بخشهای نشر و پژوهش علمی، بودجههای پژوهشی دولتی شکل رانت به خود گرفتهاند. اين پديده موضوعی جدا از نظارت موضوعی هستههای علمی دانشکدهها و دانشگاههاست که در گزينش موضوعهای پژوهشی محافظهکار هستند!
۳. شاخههای گوناگون علوم انسانی که امروز از جمله با ترجمه و اقتباس و پژوهشهای گوناگون در حال گسترش کمی هستند، رقيبی نيرومند برای مذهب و به دنبال آن ايدئولوژی مذهبی حکومت کنونی به شمار میروند.
دانشجو به جای توجه به علوم حوزوی، ممکن است در دانشگاه، فلسفهی غرب بخواند و با پرسشگری، پايههای جهانبينی اسلامی، خاستگاههای آن و فکر ولايت فقيه را به نقد بکشد و سست کند! دانشجويان رشتههای علوم انسانی در زمانهای که حکومت بيش از هر چيز به رواج اسلام فقهی و سرکوب عقل و پرسش و نقد علاقه نشان میدهد، به گونهای پيچيدهتر از قشر امنيتی و روحانی، به امور مینگرند و اين عامل بینظمی در سامانهی اجتماعی است.
۴. رويارويی خامنهای با علوم انسانی را میتوان شکل معاصر درگيری جريانهايی چون اشعريان و اخباریها، با شيوهی عقلگرايانهی معتزليان در فرقهی تشيع دانست. جريان اخباریگری در قرنهای دهم و يازدهم و پس از آن، جريان مسلط در عالم اسلام بود و در برابر روشهای استدلالی و استنباط عقلی در فقه شيعی و پرسشگری ايستاده بود تا سرانجام عالمانی مانند وحيد بهبهانی به چيرگی آن پايان دادند و با آن به مبارزه برخاستند. لب کلام اخباریگری بسنده کردن به ظواهر شرع، آيات و روايات بر جای مانده بود و پرسش و چون و چرا را در آيههای قرآن روا نمیدانست.
خامنهای در برخورد با علوم انسانی و عقلانيت آنها، ادامهدهندهی راه اين جريان است که در قرنهای دهم و يازدهم هجری، در جهان اسلام بزرگترين مانع را در برابر شکلگيری نوعی ابتدايی از عقلانيت پديد آورد. پيروزی جريان اخباریگری بر معتزليان و بسنده کردن به حديث و روايتها و قشر دين نيز در زمان خود مقدمهای بود برای تعطيل عقل که ايران نيز هنوز با پيامدهای آن از جمله فقر دانش و تفکر دست به گريبان است. دشمنی امروزی نهادهای محافظهکار با علوم انسانی نيز تا حدی ريشه در منش شبه-اخباريونی و شبه-اشعریهايی نظير خامنهای دارد.
ذات علوم انسانی با رد و قبول کسی که خود را مصداق فقاهت و ولی فقيه میداند، تغييری نمیکند. پيش از اين همه نيز خامنهای بايد ثابت کند امام زمانی که او خود را نايب وی میداند، همان امام زمانی است که در تشيع از او سخن میرود و خود او نيز همان فقيهی است که در خوانش اصل ولايت فقيه آمده است و توانايیهای لازم را دارد. پيش از آن همه نيز او بايد توضيح دهد امام زمانی که نيابت خود را به عهدهی فقيهی چون او گذاشته، چرا فقط در شاخهی شيعی اسلام حاضر است و اکثريت اهل سنت منتظر او نيستند! منجی بشريت فقط خود بشريت است، نه هيچ قديس و مقدس و موجودی که همزمان پيدا و ناپيداست.
فقه و حکومت مذهبی صورتهايی برای دوران پيش از توانمندی انسان برای انديشيدن و آموختن هستند. خوانش فقهیای که ابزار حکومت خامنهای است نيز چيزی جز گزينشی از ميان روايتهای گوناگون برای توجيه حکومت فقيهان نيست، که برخلاف اصل همزيستی ديدگاههای سياسی، پيشاپيش نظريههای رقيب اين شکل حکومتی را حذف میکند.
۵. واپسگرايی جريانی که مصباح يزدی نقطهی مهمی در آن به شمار میرود، در برابر ديدگاههای فقيهانی مانند صانعی و منتظری، فقط به روشهای فقهی و استدلالها محدود نمیشود. به دليل نقش گروه نخست در نظريهپردازی برای اسلامی کردن دانشگاهها و عرصهی عمومی، آنها قدرت تأثيرگذاری در فرايند خشونت سياسی و بسيج تحجر و فراخواندن لايههای تندروی مذهبی را نيز به دست آوردهاند. طنز ماجرا آنجاست که مصباح يزدی زمانی پشت بلندگوی نماز جمعه، نيچه، فيلسوف آلمانی را نظريهپرداز خشونت خوانده بود و اکنون خود او معلم خشونت حکومتی است.
۶. علم حقوق در شکل مدرن آن میتواند جامعه را از رجوع دائمی به احکام جزائی که با نيازها و شرايط روز نيز سازگار نيستند، بینياز کند. (احکامی مانند سنگسار، شلاق، قصاص که اساس آنها کينه و انتقام و خشونت و ادامهی چرخهی نفرت است.) حقوق به مفهوم نوين آن، در راستای غايتی حرکت می کند که بسياری از قوانين فقه ادعای تلاش برای رسيدن به آن را دارند. خروج دستگاه قضايی از دست فقيهان شرعانديش نيازی است که دانشآموختگان رشتهی حقوق و حقوقدانان دانشگاهی میتوانند پيگير آن باشند.
اگر قرار باشد طبق ادعای خامنهای، همهی علومی که رقيبی برای خوانش فقهی از دين هستند، حکومت و ديدگاههای رسمی را سست کنند، علم بهداشت نيز که از علوم تجربی است، میتواند دردسر بسيار بزرگی برای حکومت فقهی فراهم کند، زيرا با علم پزشکی میتوان نادرستی بسياری از احکام فقهیای را که به بهداشت مربوط میشوند، ثابت کرد و جايی برای اعتقاد به آنها باقی نگذاشت. (نمونه: غيرعلمی و غيربهداشتی بودن احکام آب کر در فقه اسلامی يا احکامی مثل تکيه بر پای چپ در دستشويی: البته برادران مسلمان در اروپا که شکل ديگری از دستشويی و نظافت را به کار میبرند، پيشاپيش شامل اين حکم نمیشوند!!)
طيف گستردهای از طرفداران دولت کنونی با تأکيد بر "کار بومی و تحقيقات اسلامی" در علوم انسانی، ناديده میگيرند که بسياری از روشهای پژوهشیای که اکنون برای نمونه در حوزهی علميهی قم و ... به کار میروند، محصول ترجمه و از دستاوردهای علوم انسانی در شکل غربی آنها هستند و حوزههای عمليه به هيچ وجه سنت روششناسی و پژوهشی به آن شکل را نداشتهاند. اين يعنی تناقضی که ستيز ولی فقيه با علوم انسانی گرفتار آن است، البته گذشته از برگرفتن علومی مانند فيزيک هستهای و... حکومت ايران از مدرنيته آنچه را که به نفع سلطهی خود باشد برمیگيرد و ساير محصولات آن را طرد میکند!
۷. زورگيری انتخاباتی خامنهای و گروگانگيری از جامعهی مدنی، کودتايی فرهنگی و شبيخونی به فرهنگ، علوم انسانی و اهل آنها را نيز به دنبال داشته است. نبرد سخت و نرمی که سپاه پاسداران و تفنگدار- نظريهسازان اتاقهای مشورتی آن با علوم انسانی ادامه میدهند، بيشتر تلاشی برای حفظ منافع سياسی، اقتصادی و اجتماعی قشر امنيتی و سپاهی از راه سر پا نگهداشتن ايدئولوژی ولايت فقيه است.
۸. خامنهای میگويد که علوم انسانی به شکل ترجمهای تدريس میشوند و کتاب آماده برای آن وجود ندارد. در پاسخ به اين سبک استدلال و اعتراض بايد ابتدا به وزارت ارشاد و روند فرسايشی بررسی کتابها- از جمله در زمينهی علوم انسانی- اشاره کرد. پس از آن نيز بايد سيری تاريخی در ريشههای از بين رفتن منابع دانش در ايران داشت تا پاسخی به سبک پرسش رهبر کنونی به دست آيد: کتابخانههای بسياری در حملهی اعراب به ايران که باعث شده است ولی فقيه امروز از نعمت اسلام برخوردار باشد، در آتش سوختند. کتابخانههايی که دست کم منابع بسيار مهمی برای شناخت شيوهی کشورداری و نظام اداری ايران باستان به شمار میرفتند. بنابراين يکی از ريشههای نابودی صورت و منابع آغازين دانش، و نياز امروز به ترجمهها و دانش ترجمهای در ايران آشکار میشود.
بسياری از منابعی نيز که از نهضت ترجمهی قرن دوم هجری از دانش و فلسفهی يونانی به ايران راه يافته بود، در حملهی مغول به ايران نابود شد، بنابراين امروز، بخشهايی از دانش و علوم انسانی بايد از راه ترجمه يا اقتباس، به زبان فارسی وارد شوند؛ زيرا آن پيشينه و سنت علمی ريشهدار را ندارند.
مخالفان علوم انسانی يا -به تعبير خود آنها- علوم ترجمهای فراموش میکنند که آنچه امروز به عنوان فلسفهی اسلامی شناخته میشود، در صورت ابتدايی و سرآغاز خود، محصول ترجمههايی است از فلسفهی يونانی که به جهان اسلام راه يافت و بعدها آن را گسترش و تغيير دادند! علم منطق نيز همين وضع را دارد.
چرا علوم عقلانیای که از زمان نهضت ترجمهی قرن دوم هجری وارد جهان اسلام شدند و امروز بخشهايی از آنها در قالب منطق و فلسفهی اسلامی در همان حوزههای علميه و دانشگاهها تدريس میشوند، تحقير و پاکسازی نمیشوند؟ آنها نيز ممکن است طلبهای را به فکر فروببرند که آيا ولايت فقيه شکل کارآمد حکومت برای جامعهی امروز ايران است.
۹. سپاه يک اقليت نظامی است که در يک شبکهی اجتماعی با تمام تأثيرپذيریهای خود قرار گرفته و از جريانهای اجتماعی بیتأثير نيست. بزرگترين فراریهای نظام، با اطلاعات "بسيار محرمانه" نيز از ميان قشر امنيتی و نظامی و هستهای هستند (عليرضا عسگری، شهرام اميری)!
کوچکترين تأثير علوم انسانی بر بسياری از اين سپاهيان در بلندمدت شايد اين باور باشد که حکومت مذهبی چيزی بيش از يک خوانش ناکارآمد سياسی از مشتی حديث و روايت و آيه نيست و نيروی نظامیای که وارد سياست و اقتصاد میشود، نخست به وظيفهی تخصصی خود که امور نظامی است، پشت میکند و بنابراين بهتر است لباس نظامی را از تن درآورد.
تاختن ذهنيت سپاهی و امنيتی به علوم انسانی به تبعيت از خامنهای، و تلاش برای گماشتن استادهای ديندار در دانشگاهها و اسلامی کردن آنها، بيراههای است که دير يا زود پوچی آن آشکار میشود. اين ذهنيت هنوز مقاومت موجود در دانشگاهها را در برابر خود درست ارزيابی نکرده است. مشخص نيست وقتی اين اسلامی شدن آغاز شد دامنهی آن تا کجا و در چه علومی خواهد بود. برای نمونه آيا روزی حشرهشناسی اسلامی يا جانورشناسی اسلامی نيز خواهيم داشت؟
تجربهی تاريخی نشان داده است که در غرب نيز نه تنها دانش و علوم انسانی مسيحی نشدند، بلکه بخشهای مهمی از علوم عقلی نيز در ستيز، رويارويی و نقد مسيحيت و نهاد کليسا شکل گرفتند.
در ايران نيز علوم انسانی، اسلامی نمیشوند و دانشگاه، تبديل به حوزهی علميه نخواهد شد. آميزشهايی از اين دست ميان علوم و مذهب، ترکيبهايی ناپايدار و ناکارآمد پديد میآورند که برای عرضه در بيرون از شهرهای مذهبی ايران به کار نمیآيند.
برای نمونه چند درصد از کتابهای بنجل حوزوی که با استانداردهای بينالمللی نيز حروفچينی و چاپ شدهاند، کاربردی بيرون از همان چند شهر مذهبی محل چاپ خود دارند؟ از اين گذشته هزينههای هنگفتی در سازمان تبليغات اسلامی نيز صرف ترجمهی اين کتابها میشود که در زبانهای اروپايی مقصد هيچ خريداری ندارند. علوم انسانی اسلامی شده و دينآلود نيز به فرض تحقق همين وضع را خواهند داشت. گذشته از اين در اين - به اصطلاح - فرآيند اسلامیسازی، صورت هماهنگیبخش و بينالمللی اين علوم ناديده گرفته میشود.
۱۰. با راهاندازی دانشگاههای باز در اينترنت و فعاليت تخصصی شبکههای ماهوارهای برای تدريس علوم انسانی، شبيخون سپاه به اهل فرهنگ نيز به زورآزمايی کشيده خواهد شد. جنبهی مهم چنين شبکههايی آن است که مرزبندی ميان ايرانی داخل و خارج را دست کم در عرصهی رسانهای از بين ببرند تا شبکهای درهمتنيده برای رسيدن به شکلهای جديدی از تبادل پديد آيد.
۱۱. جمهوری اسلامی با طرح دوبارهی اسلامی کردن دانشگاهها به تکرار در خود، و تکرار بازگفتهها و بازکردهها روی میآورد و اين بنبست نظام را نشان میدهد. خطر بزرگ اين نظام مبتذل سياسی اين است که با درجا زدن خود، نقد و منتقد سياسی را نيز به ابتذال و تکرار کشيده است.
۱۲. حکومت خامنهای در نهايت سرشکستگی، همچنان از رواج علوم انسانی و افراد دگرانديش در هراس است؛ زيرا از تقويت قدرت نقادی میترسد. ضعف بزرگ جناح امنيتی-نظامی غالب در ايران، بیتوجهی به تحليلگران بیطرف در رشتههای علوم انسانی است که میتوانند فهم و تحليل درستی از وضعيت موجود جامعهی ايرانی به آنها ارائه کنند. تلاش بسياری از محافظهکاران نيز برای توضيح شورشها با واژههايی مانند "فتنه" و "هوای نفس" و "لجاجت" و "اختلاف" دو جناح، به راههايی جز دادگاههای نمايشی نمیرسد و فقط بدفهی وضع موجود را در خود دارد.
۱۳. بحرانی که جمهوری اسلامی و در بعدی وسيعتر، جامعهی ايرانی گرفتار آن است، با ادامهی شکل کنونی حکومت و تقابل آن برای نمونه با نهاد دانشگاه مدام پيامدهای جديدتری میيابد. دانشآموختههای دانشگاه- برای اشتغال در حوزههای تخصصی خود با طيف روحانيان حکومتی و نظاميان و جلوگيری آنها از تخصصی شدن امور روبرو هستند. تا زمانی که روحانيان و نظاميان به زمينهی حرفهای خود يعنی حوزههای دينی و نهادهای نظامی بازنگردند و حکومتی غيردينی شکل نگيرد، آشفتگی موجود همچنان ادامه میيابد، هر چند به شکل شورش و اعتراض بروز نکند. بحرانهای اقتصادی و مديريتی و در رأس آنها، بحران منابع انسانی ِجمهوری اسلامی بسيار جدی و در مواردی ناشی از دخالتهای روحانيان و نظاميان در سمتهای تخصصی دستگاههای دولتی هستند.
۱۴. گسترش علوم انسانی و ترجمه و تأليف حتا با همين وضع امروزی، با افزايش ترديد نسبت به وضع موجود و آگاهی رساندن از صورتهای ديگر حکومت، بندهای نياز به فقيه سياسی را يکی پس از ديگری از ذهنها میگسلد و اين نفی ولايت فقيه است؛ هر چند ترس از خشونت حکومت، اجازهی بيان همگانی و آشکار آن را ندهد. پذيرش حکومت نيرنگباز خامنهای بعد از رويدادهای کهريزک، با هيچ مصلحتی توجيهپذير نيست
تا زمانی که حکومت مذهبی کنترل دانشگاهها را به دست داشته باشد، علوم انسانی بايد جدا از جوهرهی انتقادی تدريس شوند و اين تلاش برای مسخ ماهيت آنهاست. ماهيت ولايت فقيه و نظامی که سپاه پاسداران وارث آن است، بر جلوگيری از نقد آزاد و نفی آزادی بيان استوار است. نه فقيه قدرتطلب و نه سپاهی مذهبزده تاب پرسشگری علوم انسانی را ندارند.