گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
20 دی» دکتر محمد ملکی از بيماری و بلاتکليفی در زندان رنج می برد، خانواده ملکی4 دی» امام حسين، الگوی نافرمانی مسالمتجويانه، عمار ملکی 24 آذر» برای دکتر محمد ملکی، مرتضی کاظميان، جرس 21 آذر» امروز دادگاه دکتر محمد ملکی برگزار خواهد شد 7 آبان» بيانيه عفو بين الملل در باره وضعيت نگران کننده دکتر ملکی در زندان، عصرنو
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شب شعری با پدر در زندان، عمار ملکیبابا جان، می دانم که صدای بلبلان زندانی به گوش ات می رسد. همه مرغان عشق را به بند کرده اند. اينجا پرنده ای بيرون از قفس نمانده جز کلاغان که غارغارشان تمامی شهر را پر کرده. اما اين بار ديگر مردم گوش هايشان را با پنبه نپوشانده اند که اين بار مردم در گوش هم آواز اميد، شجاعت و مبارزه می خوانند و برای يکديگر سرود شورانگيز زمزمه می کنند تا که آواز دلخراش کلاغان آن ها را از جنبش باز نداردبه ياد مجيد توکلی، دکتر احمد زيدآبادی، عبدالله مومنی، مرتضی کاظميان، بهاره هدايت، عماد باقی، مهدی عربشاهی، دکتر ابراهيم يزدی، ميلاد اسدی، پيمان عارف، کيوان صميمی، کوهيار گودرزی و ديگر پرندگان دربند پدر جان؛ اينروزها هر کس که از من سراغت را ميگيرد، ميگويد باورش نبود که اين قوم جفاکار تا اين حد بيرحم باشند که با هجوم به بستر بيماری ات، عقده های ديرين از استادی کهنسال بگشايند و تو را با آن حال ماهها به زندان افکنند. لحظه ای پشت خميده ات که نشان جور جلادان است در نظرم آمد و با چشمانی تار دفترت را ورق ديگری زدم و از پشت پرده اشک، شعر «شناسنامه» تو را ديدم: بابا ناصر امان از اين زمستان ديرپا پدر. و يادم می آيد که هميشه پس از آن، اين شعرت را ميخواندی که بابا جان، ميدانم که صدای بلبلان زندانی به گوش ات ميرسد. همه مرغان عشق را به بند کرده اند. اينجا پرنده ای بيرون از قفس نمانده جز کلاغان که غارغارشان تمامی شهر را پر کرده. اما اينبار ديگر مردم گوشهايشان را با پنبه نپوشانده اند که اينبار مردم در گوش هم آواز اميد، شجاعت و مبارزه ميخوانند و برای يکديگرسرود شورانگيز زمزمه ميکنند تا که آواز دلخراش کلاغان آنها را از جنبش باز ندارد. دفترت را ورق ديگری زدم و به شعر «پرواز در قفس» رسيدم: راستی امروز تمامی روزهای زندانت را در نظام ولايی شمردم. ميدانی که امروز دو هزار و دويستمين روزيست که در زندانهای جمهوری اسلامی بوده ای: ۱۸۸۰ روز در دهه پنجم زندگی ات با تحمل شکنجه های سياه دهه شصت...۱۷۰ روز در آخرين سالهای دهه ششم زندگی ات با تحمل شکنجه های سفيد و امروز ۱۵۰ روز است که در ميانه دهه هفتم زندگی، باز هم در خانه سوم خود يعنی زندان هستی. (خانه دومت دانشگاه است) و اينبار نميدانم که رنگ شکنجه ات چيست که دارد جسمت را ذره ذره آب می کند. "از تفاوت شکنجه سپيد و سياه می پرسند، می گريم: پدر اين روزها اگر چه زمانه ايست که سنگها را بسته وسگها را رها کرده اند، اما نسلی در مقابل ظلم ايستاده و برای گرفتن حقش به مبارزه برخاسته که ترس را به خود راه نميدهد. ورقی ديگر به دفترت زدم و ديدم که تو به اين نسل اميد بسته بودی و درباره اش سروده بودی: پدر جان، ميدانم که تو استوار ايستاده ای و خم به ابرويت نمی آوری و درد و سوز را در خود ميريزی و دم برنمی آوری تا مبادا که جوانان زندانی از ديدن رنج تو بشکنند و بی طاقت شوند. اما بدان همگان نگرانت هستند که گذر زمان و بی رحمی حاکمان، جسمت را فرسوده و جانت را خسته کند و اين اضطراب، غم به جان همه دوستدارانت ميريزد. پی نوشت: Copyright: gooya.com 2016
|