جمعه 2 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

منتقدان مهار شدنی! بابک داد

بابک داد
مردم اکنون ام الفساد همه جنايات اخير را در بنيان اين نظام ولايتی يافته اند و هيچ چيز جز برکناری و مجازات اين حاکمان فاسد آنان را التيام نخواهد داد. بازی های نمايشی تيم های خودی نيز، اگر چه ممکن است هيجانات گذرا و کاذبی به جامعه منتقل کند، اما ديگر عطش دانستن جامعه را سيراب نمی کند. جامعه بيشتر از آن چه برای برخاستن نياز باشد، دانسته و فهميده است و اکنون در کمين فرصتی است برای عمل به آن چه می خواهد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نمی دانم چرا چهره آقای لاريجانی يا رضايی يا قاليباف و امثال اينها، تا اين اندازه شبيه به "قربانيان بالقوه نظام" هستند؟ شايد چون درخت اين نظام خونريز، به خون خوردن تنومند شده و با خون آبياری می شود! يا شايد بدليل اينکه لاريجانی ها بدون داشتن عقبه سياسی قدرتمندی، حالا در رأس دو قوه کشور نشسته اند و اين با ساير معادلات حکومت کودتايی تناقض آشکاری دارد. به هر حال، اين تصوری است که خيلی ها دارند! نقش امثال آنها در يک داستان دراماتيک، غالبا" به اين دليل پررنگ می شود که در جايی از داستان، لازم است قربانی شوند! وگرنه شخصيت قابل توجه و با اهميتی ندارند!

در يکی دو سال اخير، هر از گاهی فردی مانند علی لاريجانی در نقش يک منتقد دولت احمدی نژاد وارد کارزار می شود، انتقادی حساب شده و استرليزه می کند و بعد محو می شود! هر از گاهی او در نقش يک ميانجی منصف، شيخ شجاع اصلاحات کروبی را به مجلس دعوت می کند تا شکايات او را بشنود اما مدتی نمی گذرد که نقش نمايشی خود را از ياد می برد و به عنوان يک طرفدار دوآتشه حاکميت، کروبی و موسوی را سرزنش يا تهديد می کند! آيا انتقادهای بهداشتی افرادی مثل علی لاريجانی و محسن رضايی و باقر قاليباف به احمدی نژاد، و يا انتقادهای اصولگرايان به اصولگرايان، انتقادهايی واقعی هستند و اين سخنان گاه و بيگاه آنها برای دفاع از حقوق ملت است؟ آيا اين طيف های درون اصولگرايان که گاهی به همديگر انتقادهای شديدی هم می کنند، حقيقتا" در پی کسب حقوق واقعی مردم هستند؟ آيا جنگ درونی آنها، جنگی بر سر قدرت و تقسيم غنايم است؟ و يا نمايشی است از يک دموکراسی کنترل شده و قابل مهار درون نظام؟ اگر امثال لاريجانی يا محسن رضايی حقيقتا" بدنبال حقوق ملت هستند، چرا در برابر کشتار و سرکوب مردم بدست حکومت واکنش جدی نشان نمی دهند و چرا نهايتا" انتقادهای "کنترل شده" ای به اوضاع می کنند و بلافاصله محو و خاموش می شوند؟

وقتی به نقش افرادی در کاليبر اصولگرايان منتقد(!) مثل آقای لاريجانی و رضايی و حتی قاليباف نگاه می کنيم، چند ويژگی را به خوبی می توانيم ببينيم: امثال آقای لاريجانی يا رضايی پرستيژ مخالفت با نظامی را ندارند که آنها را تبديل به شخصيتهای محوری کرده است! اين افراد نهايتا" می توانند "نقش" يک مخالف خوان کنترل شده و يک منتقد مهار شدنی را درون حاکميت ايفا نمايند. آن هم با يک بازی ناپخته و ساختگی! مدتهاست حکومت تلاش دارد يک "اپوزيسيون کنترل شده و درونی" برای خود بسازد تا گهگاه نقش سوپاپ اطمينان را ايفا کند و قابل مهار هم باشد و در ضمن جايگزينی باشد برای اصلاح طلبان و تغييرخواهان حذف شده و زندانی. اصولگرايان درون حاکميت، البته آنقدر بازيگران بدی هستند که نتوانسته اند اين نقش را به خوبی ايفاء کنند و وجود يک اپوزيسيون تاز را برای مردم باورپذير کنند. حکومت بعد از حذف اصلاح طلبان پيشرو و تغييرخواهانی مانند کروبی و موسوی، تلاش دارد يک بازی نمايشی با دو تيم از اصولگرايان برگزار کند و تمام جوانب بازی را نيز در کنترل خود داشته باشد. يکسوی اين ميدان، افرادی مثل احمدی نژاد و سوی ديگر افرادی مثل لاريجانی و رضايی را می گمارد تا به زگمان خود، يک بازی پرهيجان را سامان بدهند اما در نهايت، داور مسابقه به سود گروهی داوری خواهد کرد که دوام اين حکومت را تضمين کند و گروه مقابل را قربانی خواهد کرد تا ضامن مشروعيت(!) حکومت باشند. مناظره های اخير تلويزيونی، مصداق همين بازيهای کنترل شده است که بدليل سوء مديريت حاکميت، همين بازی نيز به رسوايی تازه برای حاکميت تبديل شده است. برخی انتقادهای اصولگرايانی مثل لاريجانی و قاليباف و رضايی، برای تسکين مردمی بيان می شود که ديگر با اين انتقادهای ملايم و بی اثر، آرام نخواهند شد.

از طرفی بدليل اينکه تمام سرنخهای کنترل اين منتقدان نمايشی در دستان مقتدر حاکميت است، کنترل و حتی حذف آنها برای حکومت کار سختی نيست و در وقت مناسب می توان برای "حفظ نظام" برخی از آنها را قربانی نمود و بعد از قربانی کردن، از آنها به عنوان شهيد برای بقای نظام استفاده کرد! حاکميت از زنده و از جنازه اين فدائيان رهبری برای بقاء استفاده می کند!

آقايان علی و صادق لاريجانی که در ظاهر دو قوه اصلی از قوای سه گانه کشور را در اختيار دارند، همه خصوصيات "قربانی ها" را دارند. آنها اتفاقا" به همين دليل در رأس دو قوه قضائيه و مقننه قرار گرفته اند تا مردم به اشتباه آنها را جزو بدنه اصلی حاکميت محاسبه کنند و گاهی به تناوب "سيبل اعتراضها" باشند و گاهی متقابلا" نقش "سوپاپ اطمينان" را اجرا نمايند و در وقت ضرورت هم "قربانی" شوند. اگر آنها توانستند در وقت مقتضی حکومت را از چالش های پيش روی نجات بدهند و به صفت شخصی توانستند کاری برای بقای نظام بکنند، شايد مثل آيت الله جنتی روزی از مقام يک مهمان افتخاری به مقام يک صاحبخانه دائمی در سفره گسترده نظام تبديل شوند! اما ضمنا" هميشه اين امکان برای حاکمان اصلی وجود دارد که برای حفظ نظام، آنها را قربانی کنند. طبيعی است دستور قربانی شدن آنها از همان جايی صادر خواهد شد که دستور حذف ياران صديق رهبری مانند "لاجوردی"، "صيادشيرازی"، "احمدکاظمی"، "سعيد اسلامی" و به زودی "سعيد مرتضوی" را داده است.

مردم اکنون ام الفساد همه جنايات اخير را در بنيان اين نظام ولايتی يافته اند و هيچ چيز جز برکناری و مجازات اين حاکمان فاسد آنان را التيام نخواهد داد. بازيهای نمايشی تيمهای خودی نيز، اگر چه ممکن است هيجانات گذرا و کاذبی به جامعه منتقل کند، اما ديگر عطش دانستن جامعه را سيراب نمی کند. جامعه بيشتر از آنچه برای برخاستن نياز باشد، دانسته و فهميده است و اکنون در کمين فرصتی است برای عمل به آنچه می خواهد. عاقلانه است که حاکميت، "انتظار فعال" اين جامعه را به "انفعال" تعبير نکند، که بد اشتباهی است.

اشتباه بزرگتر را بازيگران نابلدی مثل آقايان لاريجانی و رضايی می کنند که به زودی و بعد از تمام خيانتهايی که به اعتماد مردم کرده اند، خود نيز قربانی خيانت ديگران خواهند شد و روزی شمشير "بروتوس" را در پشت خود احساس خواهند کرد. معلوم نيست آنها شانس داشته باشند که برگردند و "بروتوس خائن" را ببينند و به او جمله مشهور را بگويند:"بروتوس! تو هم؟" واقعيت آن است که نقش آنها به عنوان يک منتقد مهار شدنی، پايانی به همين اندازه رقت انگيز و سوزناک خواهد داشت. امروز دعوای حقيقت با خيانت برپاست و هرکسی بخواهد ميانه روی اتخاذ کند و زيگزاگ برود، در اين ميانه ديری نخواهد پائيد.

فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
تماس:
[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016