دوشنبه 5 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نقدی روش‌شناسانه بر اکبر گنجی، علی پایا، جرس

علی پايا
آقای گنجی که سابقه‌ دوستی و آشنایی نگارنده با وی به حدود دو دهه پیش باز می‌گردد در چند مقاله اخیر خود به شماری از باورهای دینی نقدهایی وارد آورده‌است. در این یادداشت کوتاه نگارنده بی ‌آن‌ که به محتوای دعاوی آقای گنجی بپردازد مایل است چند نکته را به اجمال هرچه تمام‌تر در نقد روش وی مطرح سازد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نخستین نکته آن که هرچند از یک منظر فلسفی، آنهم فلسفه عقلانیت نقاد، که ظاهرا آقای گنجی نیز به آن پای بند است، هدف هر تکاپوی عقلی، دستیابی به حقیقت است، اما همان گونه که فلاسفه عقل گرای نقاد تاکید می کنند، تنها راه به سمت حقایقی که بتوان در عرصه عمومی در خصوص آنها سخن گفت و آنها را مورد ارزیابی نقادانه قرارداد، حدس و فرض هایی است که پژوهشگر بر می سازد و به کمک آن می کوشد به حقیقت مورد نظر نزدیک تر شود.

اما اگر آنچه که هر پژوهشگر در اختیار دارد چیزی بیش از حدس و فرض نیست، عقلانیت اقتضاء می کند در ارائه آن همه جوانبِ احتیاط معرفت شناسانه رعایت شود. از همین روست که فیلسوفان و محققان همواره در عرضه نظرات خود از عملگر ها (operators) یی نظیر "به نظر می رسد"، "شواهد موجود این گونه نشان می دهند"، "اگر مقدمات درست باشند در آن صورت ..."، و ... استفاده می کنند. مطالب آقای گنجی به گونه ای تحریر شده است که این قاعده مهم روش شناسانه را زیر پا می گذارد.

ایشان چنان می نویسد که گویی وجهی که مورد نظرش است به صورت قطعی اثبات شده است. حال آن که یکی از نخستین آموزه های عقلانیت نقاد این است که در حوزه معرفت هایی که در عرصه عمومی دسترس پذیر است و از زبان و مفاهیم برای انتقال بهره می جوید، هیچ چیز قطعی و یقینی وجود ندارد. این نکته البته به این معنی نیست که هر مدعایی در این عرصه رواست و بنابراین باید به نسبی گرایی معرفتی (که به قیاس ناپذیری میان نظام های باور می انجامد) تن داد. سخن صرفا آن است که در بیان هر دعوی، حتی دعاوی متکی به قدرت مند ترین بینه ها، بیش از این نمی توان ادعا کرد که فرضیه پیشنهادی احیانا بهتر از فرضیه های رقیب، از عهده تبیین شواهد موجود بر می آید. هرچند که در مورد خود آن نیز نمی توان حکم به قطعیت صدقش داد.

نکته دوم آن که، آقای گنجی، که چنان که گذشت ظاهرا به عقلانیت نقاد پای بند است، در نقد دیدگاه مخالفان مکررا بر این نکته تاکید می کند که "معرفت عبارت است از باور صادق موجه"، و قصد او این است که این نکته را موجه سازد که باور هایی که او در پی نقدشان است نه صادقند و نه موجه.

به این شیوه نقد آقای گنجی، باز از منظر عقلانیت نقاد، دو انتقاد جدی وارد است. نخست این که عقل گرایان نقاد اساسا معرفت را باور صادق موجه نمی دانند. از دیدگاه آنان، معرفت چنان که اشاره شد، چیزی نیست جز مجموعه ای از حدس و فرض ها. حدس فرض هایی که علیرغم بهترین کوشش ما برای ابطالشان به شیوه های تجربی یا عقلانی، همچنان مقاوم در صحنه بر جای ایستاده اند. مجموعه این دسته از حدس های تا این زمان ابطال نشده، معرفتِ (موقت ما را تا این زمان) تشکیل می دهد. در پرتو حدس های تازه ای که از حدس های پیشین، توانایی تبیین کنندگی و وحدت بخشی بیشتری دارند، معرفت کنونی بسط بیشتری پیدا می کند و حدس ها و فرض هایی که از"ارزش های معرفت شناسانه" محدود تری برخوردارند جای خود را به حدس و فرض هایی می دهند که از قابلیت های معرفتی بالاتری برخوردارند.

انتقاد دیگر آن که عقل گرایان نقاد اساسا موجه سازی justification را (در همه اشکال و صورت های آن) عقیم و ابتر می دانند و نشان می دهند که اتخاذ چنین رویکردی ناشی از نوعی فهم نادرست مباحث معرفت شناسی است. جمع کردن میان رویکرد عقلانیت نقاد یا رویه های موجه سازانه نظیر جمع کردن میان کوسه و ریش پهن یا تلاش برای تربیع دایره است.

اگر آقای گنجی برخلاف تلقی نگارنده در زمره عقل گرایان نقاد نیست و در معرفت شناسی از رویه های موجه سازانه پی روی می کند، در آن صورت دو نقد بالا در مورد وی مصداق ندارد، اما در چنین حالتی همه مشکلاتی که برای رهیافت های موجه ساز وجود دارد دامن گیر وی خواهد شد. بحث در این خصوص البته از حوصله یادداشت کوتاه کنونی به مراتب فراتر می رود.

آخرین انتقادی که در مورد روش آقای گنجی مورد نظر یادداشت حاضر است این نکته است که چنین نیست که همه کسانی که به یک نظام باور، خواه دینی و خواه غیر دینی، دل می بندند، مهمترین و اصلی ترین دلمشغولیشان دست یافتن به حقیقت باشد. آدمی موجودی بسیار پیچیده است و محرک ها و انگیزه های متعددی مشوقِ تکاپو های معرفتی و غیر معرفتی می شود. در نظر بسیاری از باورمندان، تصویر هماهنگ و قابل پذیرشی که نظام باور مورد علاقه شان از عالم و آدم ارائه می دهد، و آرامش روانی و اطمینان قلبی که در یک جهانِ بشدت متحول شونده و نامتعین، بدانان می بخشد، به مراتب بیش از حقیقت (که احیانا می توان بر سر آن مناقشات بی پایان داشت) واجد اهمیت است.

ویتگنشتاین متاخر و متالهینی که به اقتفای او در زمینه نظام های باور دینی سخن گفته اند بر این نکته تاکید داشته اند که نظام های باور با "شکل زندگی" و افراد و سنت هایی که هویتشان در آن شکل گرفته است و "بازی های زبانی" که در هر شکل از زندگی برجسته می شود، ارتباط وثیق دارد و در این قبیل نظام های باور آنچه که اهمیت ندارد، حقایق برون-جمعی و خارج از شکل زندگی و بیرون از قاعده بازی های زبانی رایج است.

در انگلستان، علیرغم آن که کلیسای انگلیکان (که شعبه ای از پروتستانیسم است) کلیسای رسمی کشور به شمار می آید، و با آن که از زمان افشاگری های لوتر و پروتستان ها، علیه کلیسای کاتولیک و فساد پاپ و کشیشان، انتظار می رفت که دیگر اقبالی به کاتولیسیسم نشان داده نشود، در شمار زیادی از افراد، خواه در جمع افراد تحصیلکرده و خواه در میان عامه، گرایش های جدی در رجوع به کاتولیسیسم و تغییر مذهب به چشم می خورد. این نکته اگر در میان عامهء کمتر اهلِ تحقیق، چندان شگفت نباشد، باری از اهل تخصص و تحصیلکردگان بعید می نماید که معصوم بودنِ فردی (پاپ) را گردن بگذارند که به نیکی از زمینی بودن وی اطلاع دارند. این پدیدار و پدیدار های مشابه را نمی توان صرفا با داعیه کشف حقیقت و شوق دستیابی به آن توضیح داد.

به عنوان مثال در میان بسیاری از انگلیکان هایی به کاتولیسیسم می گروند هم مخالفت با برخی از سیاست های این کلیسا نظیر اعطای مقام کشیشی به زنان و یا هم جنس گرایان، و هم وجود آئین های نیایشی جمعی و مرسوم بودن رویه هایی نظیر "اعتراف به گناه نزد کشیش و پاک شدن از آنها" در کلیسای کاتولیک، و فقدان این جنبه های در کلیسای انگلیکان، در زمره علت هایی بوده است که موجب رانده شدن آن ها به آئین دیگری شده که یکی از اصول جزمی اساسی آن، باور به معصوم بودن پاپ حتی از امکان خطا است. باور های ایمانی در میان بسیاری از افراد با لایه دیگری از وجود سروکار دارد که از سنخ عواطف و احساسات هستند و نه لزوما حقایق.

انتقاد از این باور ها، با تکیه به سلاح "حقیقت"، احیانا و نه لزوما، تنها برای کسانی کارساز خواهد بود که برایشان کشف حقیقت، داعیه اصلی باشد ("احیانا"، به این اعتبار که اگر انتقاد ها دقیق و صحیح باشند ممکن است در مخاطب اثر مورد نظر را پدید آورند).

اینان توجه دارند که حقیقت، ایده آلی است که باید مستمرا با تکاپو های نظری به سوی آن روان باشند و گوهری نیست که بسادگی فراچنگ آید. اما شواهد بیرونی حکایت از آن دارد که برای بسیاری از مخاطبان، دغدغه های دیگری، بجز بحث های نظری و تاریخی و یا دستیابی به حقیقت، در اولویت قرار دارد. کسب آرامش روحی و زیستن در یک زیست-جهان اخلاقی مبتنی به عقل عرفی و شیوه زندگی متاثر از سنت و متکی به آموزه هایی نظیر زندگی کن و بگذار زندگی کنند، برای این گروه احیانا از برجستگی و اهمیت بیشتری برخوردار است. آنچه گفته شد البته منافاتی با رسالت روشنگری روشنفکران که از سنخ آگاهی بخشی پیامبرانه است ندارد.

در هر دو شیوه اکراه و اجباری در کار نیست و روش از اهمیت برخوردار است. اگر این سخن صحیح باشد، در آن صورت می توان در بجا و به موقع بودن مقالات و مطالب اخیر آقای گنجی و مناسب بودن شیوه بیان و نیز محمل هایی که برای انتقال و ارائه آنها گزین کرده است، یعنی کفایت روش، تردید جدی روا داشت. بحث نقادانه در خصوص محتوای این مقالات و مطالب، به فرصت ها و محمل های دیگر نیاز دارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016