ايرانيان خارج از کشور و جنبش سبز، مسعود نقرهکار
جهان به تحريم سياسی حکومت اسلامی عمل نخواهد کرد. تحريم سياسی حکومت اسلامی میبايد يکی از مطالبات ما تبعيديان و مهاجران ايرانی از حکومت کشور ميزبان باشد. تبديل لانههای سياسی و مذهبی حکومت اسلامی به ميعادگاه اعتراضهای صلحآميزعليه اين حکومت صدایمان را رساتر به گوش رهبران و مردم تبعيدگاهمان خواهد رساند
پيشگفتار
عمر تبعيد , مهاجرت ناگزير و مهاجرت ها ی اختياری ِ ميليون ها ايرانی به سی و يک رسيد. در سی و يک سالگی ی اين گريز تلخ که امروز جمعيتی چند ميليونی را در بر می گيرد , با اتکا به واقعيت می توان ادعا کرد که اکثريت غريب به اتفاق اين جمعيت , حتی مهاجران داوطلب و اختياری را هيچ عامل انسانی – عاطفی و سياسی و فرهنگی به حکومت اسلامی پيوند نمی زند. اين جمعيت گريزان از حکومت اسلامی,دانسته است که مسبب اصلی تحقير و آوارگی اش اين حکومت است , حکومتی که در زندانی به نام " جمهوری اسلامی " سی و يک سال است به نقض حقوق فردی و اجتماعی , وارعاب و ارتکاب شکنجه و کشتار های گروهی و تدريجی ملت ايران مشغول است.
تبعيد و مهاجرت ناگزير راندن دگرانديش يا مخالف سياسی, فرهنگی و عقيدتی از محل زندگی اش تعريف شده است.
مهاجرت داوطلبانه نيز نوعی جابه جايی محل زندگی ست با اين تفاوت که هيچکدام از اجبارهای ذکر شده سبب جابه جايی اين نوع مهاجر نيست . نوجويی , کسب و کار و تحصيل , رفاه بيشتر وتنوع طلبی برخی از عوامل اين نوع مهاجرت هستند. در ايران اين نوع مهاجرت , به وبژه به اروپا و امريکا , از دوران رژيم محمد رضا شاه گسترش چشمگيری يافت , روندی که پس از انقلاب بهمن پردامنه تر و گسترده تر شد.
تبعيد و مهاجرت ناگزير البته به اين سی و يک سال محدود نمی شود, اين دو پديده همزاد های عدم تحمل دگرانديشی, و مخالفت سياسی , فرهنگی و عقيدتی اند و عمری طولانی و تاريخی دارند. تاريخ افسانه ای و تاريخ حقيقی ی زندگی انسان ها و ملت ها, از روم و يونان باستان گرفته تا جوامع شرقی راوی انواع تبعيد ها و مهاجرت های ناگزير هستند, که از تبعيد يک فرد گرفته تا تبعيد يک گروه و حتی يک ملت راشامل شده است.
تاريخ وطن ما, پيش و پس از حمله ی اعراب به ايران, بارها شاهد انواع تبعيدها, مهاجرت های ناگريزوآوارگی در درون و بيرون مرزهای جغرافيايی مان بوده است. از انقلاب مشروطه به اين سو نيز اين روند ادامه يافته است , وبسياری از دگرانديشان, و مخالفان سياسی و عقيدتی ی حکومت ها تن به تبعيد و مهاجرت ناگزير سپردند, دراين ميان اما حکومت اسلامی به تبعيد, مهاجرت ناگزير و داوطلبانه ابعاد و وسعتی نمونه وار داد ه است. پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷, تشديد اختناق سياسی ,و فشار های اجتماعی, فرهنگی و هنری , مذهبی و قومی سبب شدند تا ميليون ها ايرانی , که عليه چنين اختناقی مبارزه و فعاليت می کردند, برای گريز از مرگ ,زندان,شکنجه و محروميت های سياسی, فرهنگی وهنری , اجتماعی , مذهبی وقومی ايران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعاليت هايشان درخارج از مرز های ايران پناهگاهی دست و پا کنند و يا به عنوان مهاجر روزگار بگذرانند . کوشندگان سياسی , فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان و هنرمندان , اقليت های مذهبی و قومی و گروه های اجتماعی مختلف شکل دهندگان اين مجموعه هستند. اين مجموعه در تبعيد نيز از گزند حکومت اسلامی در امان نبوده است .
نظرها و ديد گاه های حکومتيان و وابستگان و مزدوران اش در رابطه با تبعيد و مهاجرت ناگزير بارها به روشنی بيان شده است. نفی وجود چنين پديده هايی نخستين واکنش حکومتيان بود . در نگاه اين جماعت در حکومت اسلامی چيزی بنام تبعيد و مهاجرت ناگزير وجود ندارد و گريختگان از وطن يا فريب خوردگان اند و يا مجرم سياسی و فرهنگی که فعاليت های شان در خارج از ايران نه تنها فاقد ارزش ,بل که در خدمت استکبار جهانی قرار دارند. حکومتيان دردروغ پردازی , تهديد, اتهام زنی, ارعاب و حتا قتل ده ها تن از تبعيديان نقش خويش ايفا کرده اند , و عليرغم ادعا های شان با همين دست ازگفتار و رفتارشان بر اهميت و نقش تبعيديان و مهاجران در مبارزه با حکومت اسلامی صحه گذاشته اند . رهبران حکومت آنجا که نياز به عوامفريبی و جهان فريبی دارند خيل ميليونی تبعيديان و مهاجران را به خود می چسبانند و موفقيت های علمی و اجتماعی آن ها را به حساب خود می گذارنند . اينان , به ويژه به وقت معرکه های انتخاباتی سخن از دعوت ايرانيان خارج از کشور به بازگشت به وطن سر می دهند, دروغ و فريبی که از هاشمی رفسنجانی گرفته تا احمدی نژاد بار ها به زبان آورده اند. اظهار نظر ها و خط دادن های سخيفانه ی حسين شريعتمداری,يوسفعلی مير شکاک, مهدی جباری ,مهدی نصيری , مهدی رستگار , احمد عزيزی, عباس سليمی نمين, شمس آل احمد و..... و ديگر نويسندگان روزنامه های کيهان, جمهوری اسلامی, شلمچه, جبهه ,رجانيوز , فارس و... سايت های رنگارنگ اينترنتی ... و برنامه سازان برنامه های راديويی و تلويزيونی سراب ,چراغ ,هويت ( همچون سعيد امامی) و مشابهين امروزی شان و اعضای " انجمن قلم حزب الله " و.... حکايت مزدوری بيان و قلم در آستان حکام اسلامی اند . اين مجموعه در خارج از کشور نيز نشريات ( کيهان هوايی و...) و سايت های مختلف اينترنتی و برناهه های راديويی و تلويزيونی و تشکل های شان را برای پيشبرد وظايف اشاره شده راه اندازی کرده اند.
در کنار اهل سياست و قلم حکومتی ,جماعتی از اهل سياست و قلم اصلاح طلب حکومتی نيز, که برخی شان هنگام که در ايران بودند به تبليغ عليه تبعيديان و مهاجران روی آورده بودند, بتدريج تن به مهاجرت داوطلبانه ( و برخی مهاجرت ناگزير) داد ه اند.اينان با راه اندازی تارنما ها و سهيم شدن و شرکت در برنامه های راديويی و تلويزيونی , در برخورد با تبعيد و اهل سياست و قلم تبعيدی , بخشی از وظايف اشاره شده را به سياقی ديگر پيش برده اند.
عليرغم مشگلات فراوانی که پيشاروی ايرانيان برای زندگی و فعاليت در خارج کشور وجود داشته است , اين مجموعه , چه ايرانيان ساکن در خارج از کشور و چه آنان که در رفت و آمد به وطن در طی سی و يک سال گذشته بوده اند , نقشی موثر در شکل گيری جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری در ميهنمان ايفا کرده اند, نقشی که با بصيرت و درايت بيشتر می تواند تاثيراتی حياتی بر پيشرفت و گسترش و تعميق روند آزاديخواهی , دموکراسی طلبی و تحقق حقوق بشر در ايران داشته باشد.
چگونه می توانيم نقشی موثرتر ايفا کنيم
بسياری از برجسته ترين ومجرب ترين سياستمداران و فعالان سياسی, و فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان ميهنمان در زمره ی تبعيديان و مهاجران ناگزيرهستند . اين مجموعه بيش از سی سال است که در تشکل های مختلف سياسی و فرهنگی و يا به طور انفرادی به فعاليت های آزاديخواهانه و آزاد انديشانه ی خود , و مبارزه عليه حکومت اسلامی ادامه داده اند. فعاليت هايی که شدت و دامنه ی آن ها متاثر از رخدادهای داخل کشور بوده است. در دوران کشتارهای سال ۶۰ , کشتار بزرگ سال ۶۷ ," انتخابات" رياست جمهوری , قتل های زنجيره ای , ترورهای خارج از کشور, برآمد جنبش های دانشجويی و زنان و اهل قلم , و جنبش سبز بر تحرک, شدت و دامنه ی فعاليت های تبعيديان و مهاجران افزوده شده است.
اين واقعيت غير قابل کتمان است که تبعيديان , مهاجران ناگزير و اکثر مهاجران داوطلب , بخشی از جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری جاری در ميهنمان بوده و هستند. اين مجموعه به دليل انقلاب عظيم در عرصه ی ارتباطات و گردش نظرو اطلاعات و خبر, امروزه فراتر از يک پشت جبهه ی نبرد با تاريک انديشی و جهالت می توانندعمل کنند, مجموعه ای که تمرکز فعاليت های شان در راستای تحقق اهداف زير بر جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری جاری در ميهنمان تاثير غير قابل انکاری خواهد داشت . به برخی از آن ها اشاره ی کنم:
۱- حمايت فکری و سياسی از جنبش آزاديخواهانه و ضد دموکراتيک مردم ميهنمان , همراه با تلاش برای اثر گذاری بيشتر بر حمايت جهانی از اين جنبش از وظايف تبعيديان و مهاجران است. برای اثر بحشی اين حمايت و تلاش, غلبه بر پراکندگی جنبش تبعيديان و مهاجران و شکل يابی و سازماندهی آن گامی پر اهميت و حياتی ست , در واقع تلاش بيشتر برای سازماندهی يک تشکل سراسری و فراگير سياسی , تشکلی فرا ايدئولوژيک و فرا سازمانی و حزبی و گروهی, تشکلی حول خواست های مشترک ِ آزادی , دموکراسی و حقوق بشر امری ضروری است . هدف اين سازماندهی , به هر شکلی که می خواهد باشد, می بايد حمايت فکری و سياسی از حرکت ها, خيزش ها و جنبش های آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری و خيزش های مدنی در ايران باشد.
۲- تلاش بيشتر برای سازماندهی تشکل های سراسری فرهنگی و هنری ( اهل قلم , روزنامه نگاران , هنرمندان ) , اجتماعی , صنفی , دانشجويی , زنان و ديگر گروه های اجتماعی ی تبعيدی يا مهاجر, با دو هدف:
الف: دستيابی به خواست ها معين فرهنگی و هنری , اجتماعی, صنفی, دانشجويی و يا هر گروه اجتماعی ديگر در کشور ميزبان
ب: حمايت از خواست های گروه های اجتماعی مذکور در ايران.
۳- جلب حمايت حکومت ها , دولت ها , محافل بين المللی و شخصيت های جهانی در راستای دفاع از جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری.
۴- سازماندهی اعتراض های بزرگ به اشکال مختلف در رابطه با آزادی کشی و نقض حقوق بشر در ايران .واقعيت اين است که جهان به تحريم سياسی حکومت اسلامی عمل نخواهد کرد . ما تبعيديان و مهاجران ايرانی می بايد تحقق اين خواست را نيز به حاکمان جهان تحميل کنيم . می بايد لانه های سياسی ومذهبی حکومت اسلامی, و مراسم ريز و درشت وابستگان و مزدوران اين حکومت در جهان را به بزرگترين ميعادگاه اعتراض های صلح آميزمان عليه اين حکومت و افشای جنايت های ضد بشری اش تبديل کنيم .
۵- پرهيز از تصور وتوهم ايفای نقش رهبری و ارا ئه رهنمود های عملی به جنبش داخل کشور از طريق رسانه های عمومی , به ويژه رهنمود هايی که به جنبه های اعتراضی و مبارزاتی با نيروهای سرکوبگر حکومت ارتباط می يابند. جنبش در داخل کشور نشان داده است که بيش از آنکه نيازمند رهبری از خارج از کشور باشد , به جلب حمايت های بين المللی, کمک های نظری و سياسی و افشای جنايت های حکومت اسلامی توسط تبعيديان و مهاجران نياز دارد.
۶- تشکيل کميته ی حمايت از پناهجويان تازه گريخته از وطن و يا پناهندگان و مهاجران نيازمند کمک های مالی و فکری . در همين رابطه تشکل ها و تارنماها و راديوها و تلويزيون هايی که بودجه آنان را کشور های ارويايی و امريکا و يا ثروتمندان ايرانی در خارج از کشورتامين می کنند , می توانند بخشی از بودجه و در آمد شان را به صندوق تعاونی ای برای ياری رسانی به پناهجويان اختصاص دهند.همين روش را, همراه با رعايت مسايل امنيتی, می توان در رابطه با خانواده های زندانيان سياسی و قربانبان ستمگری حکومت اسلامی به کار گرفت.
معضل "پدر خوانده ها"ی جنبش سبز در خارج کشور
تجربه ی جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری اخير , موسوم به جنبش سبز, ضعف ها , لغزش ها و کچ فهمی های روشنفکران سياسی و فرهنگی و روشنفکری سياسی و فرهنگی , به ويژه در خارج از کشور را, برای چندمين بار پيش رويمان قرار داده است. خود محوری ها , خود حق بينی ها, فرقه گرايی ها و خود رهبر پنداری ها از نمونه لغزش ها و ضعف هايی هستند که برخی از فعالين سياسی و فرهنگی , به ويژه ( ما ) خارج از کشوری ها را به سوی دوری گزيدن از تعقل و نزديکی به توهم های نگران کننده کشانده است . اين فاصله گيری از واقعيت مظاهر گونه گون دارد . برای نمونه در مواردی کار به جايی رسانده شده است که " رهبران خود بر گزيده" ,از امريکا و اروپا به برپا دارندگان و حاميان جنبش در داخل کشور, بی توجه به رعايت موازين امنيتی, از طريق اينترنت و راديو و تلويزيون ها رهنمود های عملی و مشخص مبارزاتی می دهند.
بی ترديد انواعی از برخوردها ی غير مسؤلانه و دور از واقعيت را در ميان همه ی طيف های فکری , سياسی و فرهنگی در خارج کشور , از نيروهای طيف چپ و ميانه و ملی گرفته تا راست گراها می توان ديد. نشريه های مختلف , به ويژه نشريه های اينترنتی , راديو و تلويزيون های " لس آنجلسی" سرشار از اين نوع برخورد ها هستند. در اين ميانه اما نقش اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از اصلاح طلبان, مخرب تر و زيان بار تر است . اين طيف به دليل نزديکی فکری و سياسی به حکومت اسلامی و داشتن امکان های ارتباطی با داخل کشور نقشی تخريبی تر نسبت به ساير نيروها ايفا کرده است. به برخی از مظاهر فکری و رفتاری اين نقش آفرينی مخرب, که تاثير گذار بر جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری در داخل و خارج از کشور بوده و هست , اشاره می کنم :
۱ - "اعتصاب غذا"ی نيويورک , و طرح نماد سبز به عنوان تنها نماد مجاز برای حضور در آن اعتصاب غذا, شاخص ترين نمونه ی انحصار طلبی اين مجموعه در خارج کشور بود. امروز همان تفکر و رفتار, در شهر های مختلف به بر گزاری تظاهرات دسته ای و فرقه ای روی آورده است.( بی ترديد نقش تفکر و رفتار فرقه گرايانه ی مجاهدين خلق ايران و گروه های چپ افراطی , سلطنت طلبان , ملی گرا ها, طرفداران جنبش سبز و بسياری از چهره های منفرد سياسی و فرهنگی در حضور, تقويت و تداوم اين پراکندگی و انحصاز طلبی را نمی توان ناديده گرفت).
۲- طرح اين بحث و ادعای انحصار طلبانه که کسانی که رای نداده اند و در معرکه انتخاباتی شرکت نکرده اند حق سخن گفتن ندارند ,و يا حق قرار گرفتن در صفوف رای دهندگان ندارند نيز" از آن حرف هاست".( در واقع اين دست انحصار طلبان حمايت و شرکت در انتخاباتی غير دموکراتيک و کمک به مشروعيت بخشيدن به حکومت اسلامی را سند مالکيت جنبشی که سی سال آتش های پراکنده زير خاکستر بود,می پندارند. رای دهندگانی که حتی يک نفر شان پيش از انتخابات فراتر از توهم پايين کشيدن احمدی نژاد از طريق صندوق رای را پيش بينی نکرده بود.)
۳- ادعاهای دو بزرگ پدر خوانده ی اصلاحات حکومتی در هجرت - آقايان کديور و مهاجرانی - مبنی بر حق ويژه قائل شدن برای سبزها ی اسلامی در اظهار نظر و سهم بردن از جنبش آزاديخواهانه و ضد ديکتاتوری جاری در جامعه نيز از آن دست احاديث و نظراتی ست که فراتر از انحصار طلبی , بوی ولی فقيهانه با خود دارد.
۴- ساخت" اتاق فکر" جنبش سبز در خارج از کشور از سوی نوانديشان دينی ,آنهم برای هدايت فکری , سياسی و عملی جنبش پلوراليستی , آزادی خواهانه و ضد ديکتاتوری جاری در داخل کشور .
۵- صدور فرامين بکار گيری ِ تاکتيک های افسانه ای " اسب تروا" و دستگيری احمدی نژاد در ميدان آزادی و فتح صدا و سيمای حکومت اسلامی از " اتاق های فرمان " در امريکا و اروپا , آن هم از طريق فرمان های اينترنتی و راديو و تلويزيونی, جدا از در نظر نگرفتن ظرفيت های حکومت و جنبش , نشانه ی کم بها دادن به کنترل و نظارت سيستم های سازمان يافته و جهنمی ی نظامی - امنيتی حکومت اسلامی بر اينترنت و راديو و تلويزيون های اپوزيسيون نيز هست . برخی از اين عزيزان کار " رهبری" داهيانه را به جايی رسانده اند که از نيويورک و واشنگتن دی.سی و لندن و ديگر شهرهای اروپايی به تطاهر کنندگان در داخل ايران فرمان می دهند که از کدام کوچه وخيابان و ميدان , در چه زمانی و با چه شعاری , تظاهرات و حمله های غير مسلحانه ی خود را آغاز کنند.
ـــــــــــــــــــــــــ
ترديدی نيست که جنبش های سياسی بدون رهبری و سازماندهی و سازمان يابی به اهداف خود دست نخواهند يافت, درايران اما متاسفانه خلاف اين اصل ثابت شده است , رهبران و نحوه ی سازماندهی ها و سازمان يابی ها, اکثر جنبش ها را نه فقط به اهداف شان نزديک نکرده اند که به کژراهه و شکست کشانده اند . علت پيدايی چنين پديده ای به ضعف ها و لغزش ها , و کج فهمی های روشنفکران و کوشندگان سياسی و فرهنگی , و روشنفکری سياسی و فرهنگی در جامعه ما نيز بر می گردد , ضعف هاو لغزش ها يی که پاره ای تاريخی و اجتماعی و پاره هايی ديگر فردی و شخصيتی هستند, ضعف ها و لغزش هايی که به نظر می رسد جان سختانه در فکر و رفتار ما تبعيديان و مهاجران ناگزير نيز جا خوش کرده اند.