مردم چند نفراند؟ آرش جودکی
در پاسخ به اين پرسش که "مردم چند نفراند؟" بايد گفت به شماره هرکس وقتی که از جای و سهمی که برایاش مشخص شده فاصله میگيرد و از حسابی که برایاش مقدر شده به نام برابری هرکس با همگان دست میشويد تا بدينسان سهم حکومت کردن را سهم هرکس و ناکس بداند
اگر از مردم هيچکس هم در تظاهرات بيست و دو بهمن نبود، باز تظاهرات بيست و دو بهمن نشان از پيروزی ديگری، و نه فقط پيروزی خيابانی، برای جنبش سبز میداشت. در آغاز سخن از پيروزی گفتن آن هم در جملهای که میبايد به ظاهر در پايان بيايد شايد دلگرمی دادن به خود و ديگران، همان ديگرانی که مردم میناميم، تعبير شود. به ويژه که از سوی حاکمان ايران بازار دلخوشکنکهايی از اين دست اين روزها سخت رونق دارد. پر کردن خيابانها به هزار زور و ضرب و بعد بر طبل ظفر کوفتن هرچند ترفند تازهای نيست اما از نهم دی ماه به اينسو کاربرد تازهای در کنار سرکوبی که يک دم از آن باز ننشسته اند يافته است. وارونهنمايی واقعيت انگار ديگر نه برای باوراندن آن وارونه بجای واقعيت، بلکه برای باورداشت خودشان کارکرد دارد. آن روز مردم اگر هم نبودند ـ که بودند، بیسابقهترين آمار دستگيرشدگان از حضورشان خبر میدهد ـ شبحشان که بود. پرهيب مردم گرداگرد تظاهرات نمايشی، در نبودشان هم آنقدر نمود میداشت که بودن امت هميشه در صحنه را از نما بيندازد و انداخت. و همين امر باعث شد که مراسم سالانهای که در اين روز برگزار میشود ديگر همانی نباشد که هميشه و پيش از اين بود. چون با پيدايش جنبش سبز، بيست و دو بهمن امسال ديگر نمیتوانست تنها يادآوری پيروزی انقلاب اسلامی باشد. اگر تاريخ بيست و پنج خرداد را نقطه شکفتگی جنبش سبز بگيريم، راهپيمايی بيست و دو بهمن از سويی در ادامه آن بود و از سوی ديگر در پاسخ و در واکنش به آن.
در بيست و دو بهمن حضور اعتراضآميز مردم اگر شکل و ابعادی که انتظار میرفت را نيافت نشانه شکست جنبش آنگونه که حکومت میخواهد وانمود کند و جار بزند نيست. و پيروزیاش هم تنها به اين دليل نيست که با وجود خط و نشان کشيدن حکومت و به دار آويختن دو جوان و بیشرمانه وعده قتلهای بيشتر دادن، باز مردم به خيابانها آمدند. اصلیترين دليل اين پيروزی را در همان واکنشی بايد جست که حکومت در چگونگی برپايی مراسم امسال همچون پاسخی به آنچه از پس بيست و پنج خرداد گذشته است نشان داد. اگر دوازده سال پيش، در دوم خرداد ۷۶، برای نخستين بار مردم توانستند با بهرهگيری از ابزار انتخاباتی رخنهای در نظام بسته جمهوری اسلامی بگشايند که با فراز و نشيبهايش ـ بيشتر نشيب تا فرازـ دوران اصلاحات نام گرفت، وقتی در آخرين انتخابات رياست جمهوری همان ابزار هم به نيرنگ از آنها گرفته شد، اينبار مردم در بيست و پنج خرداد امسال از محدوده فضای بازیِ انتخاباتی که قواعد حکومت ـ ساختهاش را همان حکومت پايمال کرده بود گامی فراتر گذاشتند تا اصل حاکميت مردم را به ياد خودشان و حاکمان بياورند.
ناروايیِ نشمردن آرای مردم ناگهان فرصتی به آنان داد تا ستمی بنيانیتر از اين ناروايی گذرا را به نمايش بگذارند: ناچيزشمردگی. طرفه اينکه تنها حرف راستی که از دهان احمدینژاد تا کنون خارج شده است همان صفت «خسوخاشاک» است که به خوبی حق «به هيچ شمردن مردم» را میگزارد. اهميت بيست و پنج خرداد در اين بود که مردم آگاهی از ناشمردگیشان را دستمايه نمايش بيشماریشان کردند. حرف اضافه «بی» که در شعار هوشمندانه «ما بيشماريم» به کار گرفته شد، هم ناظر بر «به شمار درنياورده شدن» است و هم ناظر بر «به شمارش درنيامدن». وقتی که مردم با شعار «ما بيشماريم» حاکمان را مورد خطاب قرار میدهند میخواهند بگويند آنانی را که هيچ نشمارده ايد چون به هيچشان میشمريد نه شمردنی هستند و نه شمارشپذير. ناشمردنی هستند چون همه اند و يا خود را با همه يکی میگيرند. شمارشناپذيرند چون به شماره درنمیآيند به اين دليل که هر سرشماری قاعدهاش مبتنی است بر وجود نظامی که از پيش برای هرکس جايی مشخص و سهمی معين را مقرر میکند. خواست دگرگون و يا حتی سرنگون ساختن شکل نظم و تقسيمات کنونی به سود نظمی ديگر، يعنی دموکراسی. که رخدادش در گرو پيدايش نمودی از مردم است.
نمود اما تظاهری فريبنده نيست که بخواهد جای واقعيت بنشيند بلکه در تعارضش با آن، واقعيت را دوپاره میکند تا آنچه منطق نظام موجود اجازه ظهورش را نمیدهد ظاهر شود. با اين حساب مردمِ مردمسالاری حاصل نهايی شمارش گروههای اجتماعی نيست بلکه افزايش ناگهانیِ ناشمردگان است بر شمار بخشهای جامعه. افزايش مردم يا بهتر بگويم نمود مردم همچون ناشمردگان، شماری را بر مجموعه شمردنیها افزودن نيست بلکه پيدايش عامل شمارگی به معنای به حساب رسيدن است در نحوه شمارش موجود. سپهر حساب رسيدن و پس دادنی که مردمِ دمکراسی میگشايند ربطی به کشمکش بر سر سود و زيان ميان بخشهای از پيش تشکيل دهندهی سپهر همگانی ندارد تا بخواهيم با همرايیConsensus راست و ريسش کنيم، بلکه کشمکشی است بر سر تعريف دوبارهی صفتِ همگانیِ آن سپهر و کيفيت حساب هر بخش آن، بر سر تعريف دوباره آنچه ميان همگان میبايد بخش شود و آنان که میبايد بخش ببرند.
در اين مفهوم برای بهتر بيان کردن سپهر همگانی که مردم همچون ناشمردگان میگشايند میتوان واژه کهن شمارگاه (محشر) را به کار برد. وقتی مردم با شعار «ما بيشماريم» حکومت را مخاطب قرار میدهند چنين شمارگاهی را میگشايند که در آن منطق برابری و منطق نظام با هم رويارو میشوند. در اين خطاب و به نيروی آن، گسست ژرفی که حکومت ـ يا با مردمی خواندن خود يا با تقسيم مردم به خودیِ سهمبرنده و غيرخودیِ بیسهم چون ناچيز ـ میخواهد بر آن سرپوش بگذارد تازه نمايان میشود. چرا که بخش غيرخودی که ناچيز وانمود میشد به يکباره خودش را با همه جامعه يکی میسازد و همچون مردم نمود میيابد. اينکه بگوييم اينان که خود را مردم میخوانند همه مردم نيستند يا اينکه بخواهيم به جای پرداختن به شمارگاهی که توسطشان گشوده شده است خاستگاه اجتماعیشان را تعين کنيم يعنی دوباره به حساب نياوردن ناشمردگان، يعنی بستن حسابها تا بهحسابنيامدگان باز به حساب نيايند. در پاسخ به اين پرسش که «مردم چند نفراند؟» بايد گفت به شماره هرکس وقتی که از جای و سهمی که برايش مشخص شده فاصله میگيرد و از حسابی که برايش مقدر شده به نام برابری هرکس با همگان دست میشويد تا بدينسان سهم حکومت کردن را سهم هرکس و ناکس بداند. بيشماريش از اينجاست و باششِ Existence پرهيب گونهاش هم از اينروست. پيام نهفته در خطاب «ما بيشماريم» به حاکمان چنين است: از اين پس يا بايد ما را از خود بشماريد يا ما را ديگر در امر حکومت ناخودی نشمريد. و شمارگی که شعار «ما بيشماريم» طلب میکند چنين: شما که ما را حساب نمیکنيد اگر هنوز میخواهيد حکومت کنيد بايد از اين پس روی ما حساب کنيد و به ما حساب پس دهيد.
واکنش نخستين و همچنانی حاکمان کنونی ايران در برابر اين خطاب خود را به نشنيدن زدن بوده و هست. به جای پذيرش گفتگويی که خطاب بايد در پی داشته باشد نخست ولی فقيه را فصل الخطاب ناميدند که حسابی به کسی نبايد پس بدهد و سپس حتی تا آنجا پيش رفتند که حکومتِ خود را بینياز از مشروعيت مردمی دانستند. پشتک واروهای تئولوژيک هم در اين ميانه کم نبودند، اما جانشين سرکوب و خشونت نمیتوانستند بشوند. شکی نيست که خطاب مردم هم به حکومت چالشگری است و زور آزمايی و نه آشتیجويی (پاسيفيسم). نفس خطاب اما در گوهر خود موقعيتی میسازد که در آن انگار دو سویِ به آورد آمده، هماورد هستند. همان کارزار رويارو و برابری که تا کنون حکومت با خشونت پيشه کردن، نشان داده است که نمیخواهد به آن تن دردهد. مبارزه بیخشونتی که از خطابِ «ما بيشماريم» برمیخيزد اين برابر پنداشتگی را به قصد ايجاد پيوند اجتماعی تازهای میخواهد بررسی کند. خشونتی هم اگر در آن باشد در حقيقت پادخشونت است چرا که چون پادزهری است برای مقابله با خشونتی که حکومت کماکان به کار میبندد.
اين ميان اما چگونگی برپايی مراسم بيست و دو بهمن از سوی حکومت بیآنکه خود بداند تن دادن به همين خطاب شد و ناخودآگاه به آن پاسخ دادن. چون در واکنش به تظاهرات بيست و پنج خرداد کوشيد جمعيتی عظيم را به ميدان بياورد تا شبح سرگردان مردم را بتاراند و بعد با مهارتی که در جعل آمار و ارقام دارد آن جمعيت را چندين هزار برابر اعلام کند. و اينچنين ناخواسته بپذيرد که فصل الخطابی اگر هم باشد کسی نيست جز همگان، و بر پايه حاکميت مردم است که حکومت بنا میشود. به همين خاطر در تظاهرات بيست و دو بهمن اگر هم مردم با شعارهايی که شناختنیشان میکند خود را ننماياندند، پرهيبِ نمودشان از آن تظاهرات پيروزی ديگری، بيشتر حتی از پيروزی خيابانی، برای جنبش سبز رقم زد.
آرش جودکی
[نسخهی پیدیاف مقاله را با کليک اينجا دانلود کنيد]