دوشنبه 30 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گفته‌های مقامات جمهوری اسلامی: طنز، پوچی و الگوها، مجيد محمدی، راديو فردا

رهبران و مديران جمهوری اسلامی که اکنون متوسط سطح سوادشان از فرهنگ ايرانی و اسلامی و غربی زير متوسط جامعه است (اگر مدارک قلابی و سهميه‌ای (بسيجی) و تطبيقی و فرمايشی و رانتی و غير حضوری را کنار بگذاريم) هر روز هزاران جمله‌ی بی ربط و بی حساب و کتاب و ناسزا و دشنام و ياوه به هم می بافند و به جامعه عرضه می کنند. اين سطح از هرزه و دشنام گويی و مهمل بافی در تاريخ معاصر ايران بی سابقه بوده و به شدت منافع و امنيت کشور را مورد مخاطره قرار داده است.

برای نمونه‌ای از اين سخنان، نگاه کنيد به اين سخنان احمدی نژاد خطاب به اوباما، رئيس جمهور امريکا که ياد آور ادبيات اوباش در ايران است: «بدان گنده تر از تو، بزرگ تر از تو، گردن کلفت تر از تو هم نتونستن از اين غلط‌ها بکنن» (سخنان وی در اروميه، ۱۹ فروردين ۱۳۸۹)؛ يا توصيف وی از رهبران ديگر کشورها: «اين گروه احمقی که امروز در دنيا سر کار هستند مثل آدم‌های احمق و عقب‌افتاده‌ای هستند که هر کجا کم می ‌آورند شمشير می‌کشند.» (تابناک،۲۳ فروردين ۱۳۸۹)؛ يا در مورد مواضع دول غربی در مورد ماجرای هسته‌ای: «اينها سوختنشان از جای ديگری است.» (سخنرانی در اصفهان، سايت وزارت خارجه، ۱۱ بهمن ۱۳۸۸)



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بنا به باور هيئت حاکمه‌، نتيجه‌ی اين ناسزاگويی‌ها و بی ادبی‌ها آن است که « گفتمان جهان بر اساس اظهارات احمدی‌نژاد [به سمت فرهنگ، علم و معنويت] تغيير پيدا کرده است.» (ثمره‌ی هاشمی، دستيار احمدی نزاد، ايلنا، ۲۴ فروردين ۱۳۸۹)

اين تازه بخشی است که توسط ديوانسالاری دولتی و با پرداخت حقوق به هزاران نفر ويراستار و مترجم سر راست شده و انتشار می يابد. همچنين صدا و تصوير اعضای هيئت حاکمه با تدوين صوتی و تصويری به مردم عرضه می شود و تدوين کنندگان از سطح آبروريزی مطالب و سخنان آنها می کاهند (مثل تغيير مکرر واژهِ رايانه به يارانه در پخش تلويزيونی سخنان کاظم صديقی امام جمعه‌ی موقت تهران که از سوبسيدها سخن می کفت: خبرنامه‌ی گويا، ۳ آبان ۱۳۸۸).

با همه‌ی اين هزينه‌ها، ياوه‌ها و بی ربط گويی‌های اين رهبران با هزاران غلط املايی و انشايی در دهها روزنامه، دهها شبکه‌ی راديويی و تلويزيونی، صدها سايت اينترنتی و تبليغات خيابانی تکرار می شود تا مردم بدانها عادت کنند و انتظاراتشان را بر حسب همين سطح از سواد و فرهنگ حاکمان تنظيم کنند. اين متون مغلوط به رسانه‌ها محدود نمی شود و متون رسمی رژيم مثل بسته‌ی پيشنهادی ايران به گروه ۵+۱ نيز چنين وضعيتی داشت. جدا از مخاطرات و هزينه‌های بين المللی و داخلی، مردم ايران از اين ياوه گويی‌ها و مهمل بافی‌ها چه سهمی دارند؟

طنز و کاريکاتور

مردم ايران در مقابل اين بی ربط گويی‌ها منفعل نيستند و کارهايی با آنها می کنند. بيشترين بهره را از اين سخنان طنز نويسان و کاريکاتوريست‌های ايرانی و غير ايرانی می برند. مردم نيز در کوچه و خيابان اين سخنان را به سخره می گيرند، از روی آنها لطيفه می سازند، آنها را طنزوار در گفتارهايشان تکرار می کنند و به تحقير رهبرانی می پردازند که مردم را تحقير می کنند. سخنان خامنه‌ای، مشکينیٍ، جوادی آملی، کردان، خزعلی، حسنی، احمدی نژاد، مشائی، مصباح، بشارتی، گيلانی، علم الهدی و مانند آنها منشا نوشتن صدها قطعه طنز (نثر و شعر) و کشيده شدن کاريکاتور و قطعات نمايشی شده‌اند. در بسياری از موارد، طنز نويسان حتی متن سخنان مقامات را تغيير نمی دهند و اصل آنها را با بسته بندی جديد ارائه می کنند.

بيداری

سخنان رهبران جمهوری اسلامی که ناقض منطق و ادب و بر خلاف انتظار مخاطب هستند و مملواند از توهمات و تخيلات ماليخوليايی، کارکردی بيدار کننده نيز دارند. اگر نبود سخن هر روزه‌ی خامنه ای و فرماندهان نظامی‌اش از توطئه‌ی دشمنان، اکثر مردم ايران هنوز در دام نظريه‌ی توطئه گرفتار بودند. وقتی مصباح يزدی می گويد «بزرگترين مراکز شيعه‌شناسی در اسرائيل است، زيرا آنها به دنبال آنند تا بدانند چه خاصيتی در شيعه و نظام اسلامی است که چنين استعدادهای معرفتی و انسان‌های سالمی را تربيت کرده است» (تابناک، ۱۸ مهر ۱۳۸۸) خواننده‌ای که می داند پژوهشگران اسرائيلی چنين ديدگاهی ندارند و اصولا با اين چشم انداز وارد تحقيق نمی شوند و اصولا موسسات تحقيقاتی به اين منطور تاسيس نمی شوند تنها نتيجه‌ای که می گيرند بی اطلاعی يا بی ربط گويی گوينده است.

فردی که بداند سالانه حدود چهارصد فيلم سينمايی در امريکا توليد می شود و فقط بخشی از آن توليد هاليوود است در مواجهه با اين گفته که «هاليوود سالانه ۶۰۰ فيلم ضد امام زمان توليد می کند» (سرپرست اداره کل تبليغات اسلامی استان همدان، کيهان، ۶ آبان ۱۳۸۸) به عمق بی اطلاعی گوينده از صنعت فيلم در امريکا واقف می شود. شايد از حدود چهارصد نويسنده‌ی فيلمنامه‌هايی که در يک سال توليد می شوند در صد بسيار اندکی از مبانی اعتقادی شيعه اطلاع داشته باشند چه برسد به آن که بخواهند اين مبانی را نفی کنند. اسماعيل شفيعی سروستانی، مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر می گويد: «از ۱۲۰۰ نشانه‌ آخرالزمان تنها ۵ نشانه باقی مانده است.» (فردا نيوز، ۱۲ آبان ۱۳۸۸) اين جمله حکايت از آن دارد که سالانه ميلياردها تومان صرف دستگاه‌های به ظاهر تحقيقاتی می شود تا احاديث را که بخش عمده‌ای از آنها بر اساس علم الحديث و علم رجال شيعه غير موثق هستند سوراخ کنند و به پيش بينی دقيق ظهور امام زمان بپردازند.

بی ربط گويی به مديران اقتدارگرا و تماميت طلب محدود نمی شود. اصلاح طلبانی که هنوز (با گذشت از فيلترهای مختلف) در راس برخی امور هستند نيز در اين امر قابل توجه‌اند. آنها اگر چنين نباشند از سوی حاکمان تحمل نمی شوند. معصومه‌ی ابتکار، يکی از اصلاح طلبانی که سی سال است در مورد نقض حقوق بشر در ايران ساکت بوده و تنها بر اساس روابط محفلی اصلاح طلبان به مقامی بالا در دولت خاتمی رسيد می گويد: «جنبش سبز احساس می کند که به باور به و دعا برای يک منجی نياز دارد تا بيايد و شرايط بی اعتمادی، نا امنی و بحران مشروعيت را تغيير دهد.» («ترجمه از من است»، وبلاگ شخصی ابتکار، ۱۲ آبان، ۱۳۸۸) به بيان وی حکومت ديکتاتوری با حرکت مردمی قابل تغيير نيست و مردم می توانند دست روی دست بگذارند و فقط دعا کنند تا امام زمان بيايد و خامنه ای را به اصلاحات حداقلی اصلاح طلبان محافظه کار قانع سازد. ابتکار هنگامی که از ديوار سفارت امريکا بالا رفت چنين باور موعودگرايانه و سکوت گرايانه ای نداشت.

«رعايا»يی که کتابی خوانده باشند و اين گونه سخنان را بشنوند از کوتاهی منطق و نحوه‌ی عمل «اربابان» خود يک باره تکان خورده و کليت رژيم را مورد پرسش قرار می دهند. البته اين فرايند برای خمينی چند سالی طول کشيد. مردمی که پيش از به قدرت رسيدن خمينی مجذوب رهبر ناديده‌ی خود بودند وقتی صبح و شام سخنرانی‌های يک فرد عامی و بی اطلاع از زبان پيراسته‌ی فارسی و علم روز را که در حد انشای دانش آموزان دبيرستانی بود در راديو و تلويزيون می شنيدند پی بردند که چه کسانی را رهبر خود قرار داده‌اند.

پوچی

در اين فضای پوچی که رهبران حکومت دينی در انتظار گودو هستند و هاله‌های نور را به رخ هم می کشند مردم پوچی را به خوبی درک می کنند و راه‌هايی برای نشان دادن عکس العمل به آن می يابند. احساس گيج کنندگی و دواری که از سخنان پوچ رهبران ايجاد می شود احساسی هشدار دهنده به دست مخاطبان می دهد که در غير اين صورت به چنگ نمی آوردند. اين درست همانند حس بی اعتمادی به رهبران سياسی است که همه‌ی ايرانيان مهاجر دارند چون آن قدر به آنها دروغ گفته شده است که نمی توانند به سادگی اهل سياست را باور کنند. بسياری از ايرانيان در برابر دروغ و تقلب در عالم سياست واکسينه هستند. ايرانيان آن چنان از بی ربطی و بی معنايی سخنان رهبران سياسی خود دلخور‌اند که در جايی ديگر به دنبال معنی می گردند.

تهديد

يکی از احساسات معمول در برابر چرنديات رهبران سياسی احساس تهديد شدگی است. کسانی که مدام چرند می بافند و در عين حال خود را منجی عالم بشريت و جانشينان برحق معصومان می دانند هراسناکند. وقتی هر گونه اعتراض به حاکميت خروج بر امام عادل و لذا مستوجب مرگ است افراد معترض به نحو اتفاقی زنده‌اند. پس از سی و يک سال از رخداد انقلاب، هنوز خامنه ای رهبر انقلاب و منتقدان وی ضد انقلاب معرفی می شوند که کارکرد آن پرونده سازی برای و محاکمه‌ی مخالفان در دادگاه های انقلاب است. خشونت عريان اين انقلابيون هميشگی و منجيان عالم بشريت بر رعب و وحشت افراد از آنها می افزايد. اين تهديد بر تهديدات هر روزه‌ی حکومت و کنترل تماميت طلبانه و نهادينه‌‌ آنها افزوده می شود. کسانی که می خواهند مردم را به زور به بهشت ببرند در حالی که خود هيچ اصل اخلاقی و حقوقی را به رسميت نمی شناسند و دنيای پيرامونشان را نمی شناسند می توانند بسيار خطرناک باشند.

جستجوی الگوها

بعد از سی سال تبليغات مدام حکومت، اکنون الگوهای رفتاری حکومت برای گروه های مختلف مردم کشف شده است و رمز پنهانی وجود ندارد تا مخاطب را مسحور خويش سازد. مطالعات روانشناختی نشان می دهند که افرادی که بيشتر در معرض متون و گفتارهای بی معنی و پوچ و چرنديات قرار می گيرند ميل بيشتری برای يافتن الگو و ساختار منطقی در گفتارها و نوشتارها و مواد سمعی و بصری پيدا می کنند. بدون در معرض اين موهومات و ناهنجاری‌ها قرار گرفتن قوه‌ی الگوسازی در افراد تقويت نمی شود.

به عنوان مثال الگويی که پس از شنيدن اين سخن محمد جواد لاريجانی که اعتراض به نتيجه‌ی انتخابات خروج بر امام عادل است (کيهان، ۳ آبان ۱۳۸۸) در اذهان شکل می گيرد آنست که رهبری سياسی در ايران دچار توهم «خود علی پنداری» است در عين آنکه ائمه‌ی شيعه را نيز در چارچوب نظام‌های کمونيستی و فاشيستی تعبير و تفسير می کند. مثال ديگر، اين سخن وی است که «کاری که رهبر معظم انقلاب در حفظ مردمسالاری دينی در اين انتخابات کردند، در دفاع از شرف و حيثيت مردم بود.» (کيهان، ۳ آبان ۱۳۸۸) الگويی که از اين سخن نتيجه می شود آن است که رهبران در نظام‌های اقتدارگرا اين ظرفيت را دارند که انسان ها را در روز روشن به تير ببندند و اين کار خود را دفاع از شرف خود آنها معرفی کنند.

الگويی که پس از شنيدن اين سخنان علم الهدی، امام جمعه مشهد، به ذهن افراد می رسد آن است که اسلامگرايی عليه انتخاب فردی و زن ستيز است: «بی حجابی عين زشتی و نکبت است. ... اين قيافه ... متعفن است.» (ايران نگاه، ۲۵ فروردين ۱۳۸۹)

الگويی که پس از سخنان احمدی نژاد در مورد تورم به ذهن می آيد آن است که مفاهيم و شاخص‌ها برای مديران جمهوری اسلامی محلی از اعراب ندارند و به بازی گرفته می شوند: «مردم نبايد [از تورم] نگران شوند. خود عدد تورم نقشی ندارد اين قدرت خريد مردم است که نقش دارد.» (رجا نيوز، ۲۶ فروردين ۱۳۸۹) از نگاه وی تورم افزايش يافته اما قدرت خريد مردم افزايش يافته است اما تورم بنا به تعريف يعنی کاهش قدرت خريد مردم (مديران جمهوری اسلامی مشکلی در تناقض گويی ندارند).

البته اين خطر وجود دارد که افرادی که بواسطه‌ی در معرض چرنديات قرار گرفتن قدرت الگو سازی بالايی پيدا کرده‌اند اين قوه را در حوزه‌هايی به کار گيرند که از فرط ياوه بودن و پوچی اصولا الگويی در آنها وجود ندارد و در نهايت الگوی مورد نظر خود را بر متن تحميل کنند. اين افراد ممکن است بيش از حد متن بر آن سوار کنند و تفسير در اين حالت هيچ قاعده و قانونی نخواهد داشت.

***

گروه‌های مختلف مردم ايران بالاخص قشر تحصيل کرده علی رغم پرداخت هزينه‌ی بالای اجتماعی و فرهنگی برای داشتن رهبرانی ناشايسته و مستبد، عايداتی نيز از اين حکومت داشته اند، عايداتی که حکومت هيچ اراده‌ای از منتفع شدن مردم از آنها نداشته‌است، بلکه مردم من باب «ادب از که آموختی از بی ادبان» نکات بسيار از اين حکومت و رفتارهای آن آموخته‌اند. آنها همان طور که از اين حکومت خشن، عدم خشونت را آموخته‌اند، و از فريبکاری و دروغ‌های آن امانت داری و صداقت را می آموزند (تا مثل آن نباشند)، از ياوه گويی و زياده گويی آن نيز درست گويی و به اندازه گويی و روشن گويی را فرا می گيرند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016