ولايت فقيه، فلسفه قدرت در لباس دين، آقای خمينی: از مخالفت با ولايت فقيه تا اصلشمردن ولايت فقيه، محمد جعفری
حکومت ولايت فقيه تحت هر نام و اسمی که باشد، چيزی جز فلسفه قدرت نيست، با اين تفاوت که فلسفههای قدرت از دين، قرآن و اسلام مايه نمیگذارند ولی اين يکی با دين مردم بازی میکند و با قلب و بدعت و جعل در دين و بهنام دين، فرعونيت و جباريت میسازد که در ريشه و هدف با ديکتاتوری پرولتاريا، ديکتاتوری شاهنشاهی، و يا هر ديکتاتوری ديگری همخوانی و همآنی دارد و بسی خطرناکتر است
"جای هيچ اشکالی نيست در اين اصل و قاعده عدم نفوذ حکم هيچکسی بر کس ديگر، فرقی نمی کند که حکم مذکور قضائی باشد يا غير آن، حاکم پيامبر باشد، يا وصی پيامبر يا غير آنها. زيرا صرف نبوت و رسالت و وصايت و يا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشد، موجب نمی شود که دارندگان اين گونه کمالات نافذ الحکم باشند، و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود، بلکه آنچه را عقل در می يابد و به آن حکم می کند، همانا نفوذ حکم خداوند متعال در باره خلق است." (از رساله اجتهاد و تقليد آقای خمينی)
مروری هر چند گذرا بر تحولات فکری آقای خمينی، از مخالفت اوليه و سر سختانه ايشان با ولايت فقيه تا سردمدار اين نظريه شدن و تحميل آن بر ملت ايران، در شرايط حاضر امری لازم مينمايد.
شايد برای بسياری تعجب آور باشد، آقای خمينی که خود در ابتدا مخالف ولايت فقيه بود، چگونه به ولايت فقيه روی آورد؟!! آيت الله منتظری در خاطرات خود آورده اند که آقای خمينی تا قبل ازرفتن به نجف به ولايت فقيه معتقد نبوده و دربحث با ايشان من گفتم: " سنت می گويد خلافت به انتخاب است، شيعه می گويد به نصب است"، ايشان گفتند:" مذهب تشيع اين است که امام بايد معصوم و منصوب باشد. در زمان غيبت تقصير خود مردم است که امام غايب است، خواجه هم می گويد: وجوده لطف و تصرفه لطف و عدمه منا. حالا هم ما لايق نبوده ايم که امام غايب است، ما بايد شرايطی فراهم کنيم که تا امام زمان (عج) بيايد. ما گفتيم پس در زمان غيبت بايد هرج و مرج باشد، فرمود اين تقصير خود مردم است، خداوند نعمت را تمام کرده ما بايد لياقت آمدن امام زمان (عج) را در خود فراهم کنيم، نظر شيعه اين است که امام فقط بايد منصوب و معصوم باشد، اين بود اظهارات ايشان و هيچ اشاره ای هم به ولايت فقيه نکردند"(۱). آقای خمينی در " رساله اجتهاد و تقليد" که قبل از انقلاب نوشته شده، می گويد: " لا اشکال فی ان الاصل هدم نفوذ حکم احد علی احد قضاً کان او عيوه، نبيا کان الحاکم اوصی نبی او غيرهما، و مجرد النبوه والوسايه والعلم بای درجه کان و ساير الدلائل لا يوجب صاحبها نافذا " جای هيچ اشکالی نيست در اين اصل و قاعده عدم نفوذ حکم هيچکسی بر کس ديگر ، فرقی نمی کند که حکم مذکور قضائی باشد يا غير آن، حاکم پيامبر باشد، يا وصی پيامبر يا غير آنها. زيرا صرف نبوت و رسالت و وصايت و يا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشد، موجب نمی شود که دارندگان اين گونه کمالات نافذ الحکم باشند، و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود، بلکه آنچه را عقل در می يابد و به آن حکم می کند، همانا نفوذ حکم خداوند متعال در باره خلق است."(۲) وی حتی در کتاب کشف الاسرار می نويسد: " الو الامر و ولايت بر مسلمين را فقط ائمه(ع) دارند"(۳) و تصريح می کند که غير از امامان دوازده گانه شيعيان کسی ولايت بر مسلمين را دارا نمی باشد( ۴۰) ملاحظه می شود که آقای خمينی نيز مانند قريب به تمامی علما تا قبل از نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ که در آن آب به آسيابش افتاد، و نقش رهبری را بازی کرد، به ولايت فقيه معتقد نبوده است و برای اولين بار با اقتباس از کتاب ملا احمد نراقی(۴) با همان سبک و متد در سال ۴۸ در نجف در درسهای خود به اثبات ولايت فقيه پرداخت.
بايد ديد که چه تغييری در اين مدت به لحاظ نظر و عمل در وی رخ داده که به اين جعل در تشيع که چيری جز استبداد مطلق نيست، دست زده است ؟ در اين رابطه، چند نکته مهم را می شود مورد بررسی قرار داد:
۱- آقای خمينی حتی به چاپ رساله عمليه خود که مرسوم بين مراجع است، و از اولين اسباب مرجعيت به حساب می آيد، حاضر نبود اقدام کند. حجت الاسلام احمد مولائی بعد از فوت آيت الله سيد محمد حسين بروجردی، در قم پيش آقای خمينی رفته و پس از سلام و تعارفات لازم به آقای خمينی می گويد،“ الآن موقع رياست شما است(يعنی مرجعيت تقليد ن.) و بايد وارد ميدان شويد. آقا فرمودند من کسی نيستم که خودم دنبال رياست بروم. من به ايشان گفتم اگر شتر رياست در خانه شما خوابيد، آيا سوار آن میشويد؟ آقا در جواب فرمودند: بلی! من گفتم پس من جواب سئوال خودم را گرفتم. و آمديم با آقای منتظری و ربانی دست بکار شديم و اعلاميهای برای مرجعيت آقا داديم و سپس رساله وی را بچاپ رسانديم.“ (۵) آقای منتظری در همين رابطه میگويد:
"آقای مولايی آمد به من متوسل شد که بالاخره بايد کاری کرد که رساله ايشان به چاپ برسد. ايشان هم حاشيه بر عروه داشت هم حاشيه بر وسيله و هم رساله فارسی ظاهراً به اسم نجاه العباد که آن وقت از ايشان گرفته شد و به همراه حاشيه عروه به صورت جداگانه به چاپ رسيد." (۶)
نهضتی که چندی بعد از فوت بروجردی، روحانيت با رهبری آقای خمينی شروع کرد و در محرم سال ۴۲ به اوج خود رسيد و با دستگيری آقای خمينی مردم قم و تهران و اصفهان و ... به خيابانها ريختند و با کشتار سرکوب شد، از آقای خمينی که يک مرجع ناشناخته و منزوی در حوزه بود، يک مرجع مسلم و يکی از مراجع بزرگ تقليد ساخته شد. در دوران مبارزات نهضت روحانيت تا تبعيد آقای خمينی به ترکيه و سپس نجف، باز بحثی و يا کلمه ای از ايشان، از ولايت فقيه به ميان نيامده است. تمام خواسته های روحانيت و در رأس همه آقای خمينی در اين دوران اجرای قانون اساسی، گوش دادن به نصايح روحانيت در امور کشور، قدر دانی از زحمات روحانيت در حفظ حدود و ثغور کشور و آزادی و استقلال آن، رعايت حق روحانيت و معزز داشتن آنها دور می زند.
با اين نهضت چشم همه مخالفين رژيم، تاکتيکی و يا از روی عقيده بوی دوخته شد، بويژه بعد از رفتن به نجف، غالب مخالفين و مبارزين برای گرفتن رهنمود و يا تأييديه ای بوی مراجعه می کردند: کنفدراسيون جهانی دانشجويان، اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويان در اروپا و انجمن اسلامی دانشجويان در آمريکا و کانادا، سازمان مجاهدين خلق ايران، جبهه ملی دوم در اروپا به رهبری حسن ماسالی و کلانتری، جبهه ملی سوم در اروپا، روحانيت مبارز داخل ايران و خارج، نهضت آزادی خارج از کشور، سياسيون ملی مذهبی داخل کشور، روشنفکران دينی مبارز و... به نوعی به ايشان مراجعه و يا از وی حمايت می کردند. و در حقيقت آنها که انقراض رژيم سلطنتی را طالب بودند اما در توان خود نمی ديدند، می خواستند که با کمک و دست وی آن را عملی سازند. حال بعضی ها صاف و پوست کنده نظير آقای حسن ماسالی در پاسخ به اين سئوال که شما که مذهبی نبوديد، چرا در نجف خدمت آقای خمينی می رسيديد و به او ياری می رسانديد؟ گفت: " ما می خواستيم به او تاکتيک بزنيم، او به ما استراتژيک زد"(۷) وبعضی ديگر در هاله ای از قداست و مرجعيت و بعضی هم از روی اعتقاد به ياری وی شتافتند.
بوجود آمدن چنين پديده ای در حول محوريت آقای خمينی، بعنوان نه تنها مرجع تقليد بلکه رهبر مبارزه مردم عليه رژيم شاه، طبعاً می توانسته رفته رفته از وی خمينی ديگری بسازد و اثر شگرفی از توانائی و فريد و يگانه بودن خويش در وی بوجود آورد و اين نکته را نمی شود ناديده گرفت.
۲- در طول مدتی که آقای خمينی، درنجف بوده تا اواخر(۸)سال ۴۸ که ولايت فقيه را تدريس کرد، چه تحولی در وی بوجود آمده که از آقای خمينی مخالف ولايت فقيه، خمينی ای بسازد که برای ولايت فقيه بعنوان زعامت سياسی و رهبری کشور تئوری قدرت را تحت عنوان ولايت فقيه به نام حکومت رسول خدا و امام زمان بسازد. چه بسا از جانب کسانی و يا...به وی الهام شده باشد و يا ايماء و اشاره وعده و وعيد داده شده، وی را به تدريس ولايت فقيه برای آينده تشويق کرده باشند يا تشويق شده باشد.
۳- حال آقای خمينی، کسی که اسلام را بيانگر قدرت می شناسد و به روحانيت بعنوان بخش مهمی از قدرت و يا تمام قدرت باور دارد، از سال ۴۸ به بعد تا زمان بروز انقلاب و آمدن به پاريس با تئوری قدرت بنام حکومت اسلامی ولايت فقيه و در رؤيای قدرت اسلام و حکومت فقيه و رهبری فردی خودش زيسته و در اين مدت نيز شايد از "الهاماتی" نيز بی بهره نبوده است. و بنا به قول خودش در کتاب ولايت فقيه، در آرزوی اين است که شخص صالحی در رأس قدرت امپراتوران عثمانی باشد." يک زمان هم دولت بزرگ عثمانی بوجود آمد استعمارگران آن را تجزيه کردند. ..گرچه بيشتر حکام دولت عثمانی لياقت نداشتند و بعضی از آنها فاسد بودند و رژيم سلطنتی داشتند باز اين خطر برای استعمارگران بود که افراد صالحی از ميان مردم پيدا شوند و بکمک مردم در رأس اين دولت قرار گرفته با قدرت و وحدت ملی بساط استعمار را برچينند"(۹) با چنين وضعيت روحی و روانی و در رؤيای حکومت قدرت، به پاريس می آيد.
۴- با آمدن به پاريس و جمع شدن نخبگان سياسی مختلف در اطرافش به محض اينکه دهان به حرفهائی نظير آنچه در درسهای ولايت فقيه و حکومت ولايت فقيه آمده بود، باز کرد، به او هشدار داده شد که اگر به اين خط و ربط برود شاه ماندنی و او رفتنی است. او هم با درايت و زيرکی ويژه اش آن را گرفت و مصاحبه هايش بر اساس آنچه به او خط و ربط داده می شد، تنظيم گرديده و به عنوان نظر و عمل وی در ايران وسراسر جهان به انتشار در آمد و بارقه ای از اميد به آزادی استقلال و حاکم بر سرنوشت خويش وصلح و صفا را برای ملت ايران به ارمغان آورد. اما به محض اينکه پايش به ايران رسيد و با رهبری اش رژيم شاه متلاشی شد،آب به آسيابش افتاد و رهبری اش تثبيت گشت، گام به گام به همان خط و ربط قدرت باز گشت. قرائن و شواهد نشان می دهد که در ايران هم از الهاماتی در رابطه با استقرار ولايت فقيه بی بهره نبوده است(۱۰). البته تشتت و تفرقه بين سران ملی و ملی مذهبی و روحانيون آزادی خواه را بايد به نکات فوق افزود و اين آخری نکته ای بود که آقای خمينی از آن بهره وافری برد و سر انجام توانست، با ديکتاتوری و تحميق عده ای از مردم و ساکت کردن فقيهان دين دار بوسيله جذبه رهبريت خويش، و کوتاه آمدن علمای آگاه و مطلع و مسلط ساختن جوانان با احساس و پرشور و برانگيخته شده، ولايت فقيه و يا بهتر بگويم استبداد دينی که از هر استبدادی خطرناک تر و زيانبار تراست را بر مردم ايران تحميل کند.
بنا براين حکومت ولايت فقيه تحت هر نام و اسمی که باشد، چيزی جز فلسفه قدرت نيست، با اين تفاوت که فلسفه های قدرت از دين، قرآن و اسلام مايه نمی گذارند ولی اين يکی با دين مردم بازی می کند و با قلب و بدعت وجعل در دين و بنام دين، فرعونيت و جباريت می سازد که در ريشه و هدف با ديکتاتوری پرولتاريا، ديکتاتوری شاهنشاهی، و يا هر ديکتاتوری ديگری همخوانی و همانی دارد و بسی خطرناکتر است.
محمد جعفری
۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۹
[email protected]
يادداشت و نمايه
۱ - حکومت و مذهب، دانشگاه لندن، مقاله دکتر مهدی حائری خورشيدی، ص ۲۲.، به نقل از رساله اجتهاد و تقليد آقای خمينی در هشتاد صفحه از صفحه ۹۳ تا ۱۷۳ در جلد دوم کتاب رسائل چاپ قم ۱۳۷۸ ه.ق. و همچنين در ۹۲ صفحه( از ص ۵۰۵ تا ۵۹۶) ضميمه جلد دوم کتاب تهذيب الاصول شيخ جعفر سبحانی که تقريرات درس آيت الله خمينی می باشد و توسط جامعه مدرسين به چاپ رسيده است.
۲- همان سند، به نقل از کتاب کشف اسرار ايت الله خمينی از ص ۱۰۷ تا ص ۱۱۵، چاپ ۱۳۲۳ شمسی انتشارات کتاب فروشی علميه اسلاميه تهران.
۳- همان سند.
۴ - مرحوم نراقی معروف به فاضل کاشانی در سال ۱۲۴۴ ه.ق.درگذشت و کتابش عوائد الايام نام دارد.
۵- پاريس و تحول انقلاب ايران از آزادی به استبداد، از محمد جعفری، ص۳۸۳-۳۸۲.
۶- خاطرات آيت الله منتظری، چاپ انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱،ص ۸۷.
۷- مصاحبه با راديو صدای آمريکا در تاريخ و در گفتگو با خود اينجانب در شيکاگو در سال ۱۳۸۸.
۸- آقای خمينی درسهای خود را تحت عنوان:« ولايت فقيه» در نجف از ۱ بهمن ۴۸ شروع کرد و در ۱۹ بهمن ۱۳۴۸ به آن پايان داد و بعد به صورت کتاب حکومت چاپ و انتشار پيدا کرد.
۹- حکومت اسلامی، آيت الله العظمی آقا سيد روح الله خمينی، چاپ ۱۳۹۱ – ه ۱۹۷۱ ميلادی،ص۴۱.
۱۰- برای يافتن بعضی از اين قرائن، شواهد و امارات، نگاه کنيد به کتاب "پاريس و تحول انقلاب از آزادی به استداد" و تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰"، از محمد جعفری ،به ترتيب ص۲۷۵-۲۷۱وص ۱۷.