سه شنبه 4 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حدود انسان بودنِ آيت‌الله خامنه‌ای، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
نوعی از اصلاح‌طلبی تلاش می‌کند انسان‌بودن آيت‌الله خامنه‌ای و وجود ظرفيت تغيير انسانی در افکار و رفتار او را گفتمانی غالب و تحقق‌پذير وانمود کند. گفتمان اين شيفتگان و ره‌پويان خط امام، بيش از آن‌که گفتمانی نظری، سياسی و اخلاقی باشد، واکنشی روانی‌ست

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


پيشگفتار
از قديمی ترين و در عين حال شگفت انگيز ترين نوع اصلاح طلبی در حکومت اسلامی , اصلاح طلبی ای ست که حزب توده ايران مروج و مبلغ آن بود.اين نوع اصلاح طلبی اين گونه جمعبندی می شد :
" جمهوری اسلامی دارای ظرفيت اصلاح و تغيير و گام نهادن در راه رشد غير سرمايه داری و در نتيجه پيش رفت به سوی سوسيالسيم است . رهبر جمهوری اسلامی آيت الله خمينی به عنوان يک دموکرات انقلابی ,انسانی است اصلاح پذير و قابل تغيير , که ناآگاهی ها , ندانم کاری ها و تناقض های او را می توان با دانش و تجربه و شهامت حزب طراز نوين طبقه کارگر تغييرداد و ازاو و پشتوانه ی مردمی اش در راستای دستيابی به سوسياليسم استفاده کرد. توده ای ها می بايد در نبرد " که بر که ", که در درون و برون حکومت , و ميان "دموکرات های انقلابی" و ليبرال هاو ديگر جريان های وابسته به امپرياليسم جهانی بسرکردگی امپرياليسم امريکا در جريان است, پشتيبان امام ِدموکرات انقلابی باشند و امام و جمهوری اسلامی اش را در مسير راه رشد غير سرمايه داری هدايت کنند. بدين گونه به پشتوانه ی حزب طراز نوين و اردوگاه سوسياليسم شاهد شکوفا يی جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف , و نيز پای گذاردن جمهوری و جامعه به جهان سوسياليسم خواهيم بود و....."
عليرغم نادرستی و شکست اين " تز" , که آيت الله خمينی با قربانی کردن توده ای های حامی اش آن را تکميل کرد , هنوز جماعتی دست نخورده از همان نوع توده ای ها باقی مانده اند که از تجربه ی شکست اصلاح پذيری جمهوری اسلامی و خمينی درس نگرفته اند و بارديگر بپا خاسته اند تا ضمن اصلاح جمهوری اسلامی , انسانيت را در آيت الله خامنه ای بيدار کنند و سبب تغيير انسانی در او, و در نتيجه تغيير سياسی , اجتماعی , اقتصادی , فرهنگی و اخلاقی در جامعه شوند, آيت الله ای که ويرانگری ها و جنايت های حکومت اسلامی دستاورد فکر و رفتار ضد انسانی او و همفکران اش است.( برای آشنايی با نظرات اين دسته از افراد ر.ک به مقاله های مندرج درتارنمای ايران امروز, به ويژه نوشته های آقای فرخ نگهدار)
بحث امروزين اين جنم از اصلاح طلبان , تکرار حديثی مکرر است و نشانه ی اين واقعيت که برای آنان هنوزدر بر همان پاشنه می چرخد. بر آن فکر و کرداری که ديروز تز " راه رشد غير سرمايه داری", يعنی تز توجيه کننده ی حمايت از يکی از ارتجاعی ترين حکومت های تاريخ سرزمين مان, سوار بود , امروز تز " منافع ملی" و تز " تغيير رفتار رهبری" سوارشده است , و به جای " دموکرات های انقلابی " ای همچون آيت الله خمينی و آيت الله خلخالی , بتدريج آيت الله خامنه ای و دارو دسته اش نشانده می شوند. اين نوع اصلاح طلبان - که خود تجلی اصلاح ناپذيری هستند - علاوه برباورو يقين به ظرفيت اصلاح و تغييرجمهوری اسلامی و بازگشت به شکوفايی دوره " امام" , بحث توانايی اصلاح و تغيير رفتار ولی فقيه به عنوان " انسانی" که " مثل همه ی انسان هاست " را نيز هدفمندانه مطرح وبرجسته کرده اند.

حدود انسان بودن ولی فقيه
همگان می دانند انسان آميزه ای از حس ها و عاطفه های " مثبت و منفی" و " جمع الاضداد" است , و توانايی تغييرو تسلط بر بسياری از پديده های حسی وعاطفی و معرفتی , و رفتار های ناشی از آنان را داراست.انسان به ذات, می بايد حرمت خويش و ديگران بدارد. تاريخ وزندگی اما نشانگر اين واقعيت نيز بوده است که انسان هايی وجود داشته و دارند که به دلايل گوناگون مجموعه ای از حس ها و عواطف منفی و بی حرمتی به حقوق طبيعی ( و اساسی و شهروندی) ديگران هستند. در تاريخ سی ساله ی اخير ميهنمان دو ولی فقيه و بسياری از مشابهين شان نمونه هايی از حس ها و عاطفه های منفی و بی حرمتی به حقوق طبيعی , اساسی و شهروندی مردم بوده اند , دو موجودی که ابعاد جنايت ها و بی حرمتی های شان نسبت به انسان و انسانيت فاصله ی آن ها را از ذات انسانی ِ انسان و انسانيت دور و به آنچه بسياری از روان شناسان و فلاسفه "حيوانيت انسان " خوانده اند , نزديک کرده است. حدود" انسان" بودن اين دو ولی فقيه را ده ها هزارانسان شکنجه و اعدام شده , و سی ويکسال بی حرمتی به حق حيات و کرامت انسان از انسان و انسانيت جدا و مشخص کرده است.
اين موجودات به احتمال به دو دليل روانشناسانه و جامعه شناختی , بيش از آنکه از " انسانيت " انسان بهره مند شده باشند با پاره ی "حيوانيت انسان" و " گرگ وارگی انسان" در آميخته اند .
۱- " ميراث روانی - تاريخی " اين دست موجودات " لايه غير عقلانی " و " خرد گريز" ذهن و ضميری ست که توليد کنند ه ی پرخاشگری , خشونت , بی رحمی , درنده خويی و عدم تحمل ديگری ست. ويژگی های درونی شده ی ساختار ذهنی اين موجودات بازتاب انگيزه های زيست شناسانه , انرژی های سرکوب شده و واپس زده و انواع اختلال های ژنتيک و بيوشيميايی ست. در ميان موجوداتی از اين دست " نيمه فرشته " به شدت تضعيف و "نيمه حيوان " حکم می راند. در ذهن و روان همه ی جنايتکاران عليه بشريت رد پای اين ويژگی ها را به تناسب می توان ديد.
۲- مذهب تشيع ِ ايديولوژيک - سياسی شده به عنوان يقين ِ اين حضرات نيز عامل عدم تحمل , خشونت آفرينی و انسان کشی ِ اين موجودات شده است. اينان به دليل آلودگی به پاره های بنيادگراينه و ارتجاعی ِ تشيع , ونيز پنداشتن خود به عنوان صاحبان ومناديان حقيقت مطلق , رابطه شان با اصلاح و تغيير و تبديل شدن شان به انسان , رابطه ی جن و بسم الله شده است . تاريخ شهادت می دهد که تاريخ اسلام سياسی، به دليل گفته شده , به ويژه در عرصه ی برخورد با دگرانديشان و مخالفان، تاريخی سياه است, تاريخی سراسر انحصارطلبی، خودبرتربينی، و قشريگريست , تاريخ سرکوب و کشتار دگرانديشان و دگررفتاران و مخالفان عقيدتی ست. حکومت اسلامی ايران، نمونه ی درخشان اسلام سياسی و حکومت اسلامی و موجوداتی به نام ولی فقيه ست .

واکنش دفاعی – روانی
در نگاه اصلاح طلبی ِ شيفته ی قدرت , و به بهای بهره برداری شخصی و سياسی ,به انسان و رفتار انسانی ويژگی هايی دلخواسته اعطا می شود. برای نمونه در عرصه رفتار اجتماعی و سياسی همه انسان ها مثل هم می شوند تا بتوان جانی و غير جانی را" متحدالجنايت " اعلام کرد:
" .....اين که فکر کنيم آقای خامنه‌ای آلوده به تمام رذايل بشری است همانقدر اشتباه است که او را رهبری فرزانه‌ای بپنداريم که بر دامن کبرياش ننشيند گرد. او هم انسانی است مثل بقيه انسان‌ها.
هر کس بود – اگر ۲۰ سال در قدرت مانده بود – از او همين تصوری ساخته می‌شد. زياد فرق نمی‌کند که آن فرد آيت الله خمينی باشد، ناصرالدين شاه باشد، استالين باشد، موگابه باشد، يا محمد رضا...." ( فرخ نگهدار ,تارنمای ايران امروز , رهبران جنبش سبز و رهبری جمهوری اسلامی ايران,مهرماه ۱۳۸۸- اکتبر ۲۰۰۹).
انسان دانستن موجوداتی چون خمينی و خامنه ای ,که يکی از اقلام جنايت های شان شکنجه و اعدام ده ها هزار انسان به گناه دگرانديشی و مخالفت است , ونيز طرح اين حکم بی ربط که اين دو ولی فقيه , " انسان هايی مثل همه ی انسان های ديگر " هستند , توهين آشکار به انسان و انسانيت است. طهارت خود و تطهير جنايت به اين سياق را نمی توان امری انسان دوستانه , اخلاقی و علمی جازد, اين ارزيابی ِ غير منصفانه و زيانبار واکنشی دفاعی - روانی ست, واکنشی فرافکنانه و توجيه کننده ی خطاست ,نوعی سهيم کردن ديگران در جرمی نا کرده است تا از بار جرم خويش کاسته شود . اين واکنش و صدور چنين حکمی تلاش برای رهايی از فشارهای روانی و عصبی ِ ناشی از ارتکاب به خطاهای فاجعه باری ست که سبب سازان اش فاقد دانش , شهامت و صداقت پذيرش و تصحيح خطا هستند.
بيش از سی سال است اين نوع از اصلاح طلبی با سفسطه وارعاب و توجيه و آلوده کردن بحث های سياسی , فلسفی و اخلاقی, و نيز کرداری شايسته ی اين بحث ها , در خدمت حکومت اسلامی است , اصلاح طلبی ای که از موانع تحقق آزادی , دموکراسی و مدنيت در جامعه است. اين نوع اصلاح طلبی پيش از اصلاح و تغيير ديگران نياز به اصلاح و تغيير خويش دارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016